پاورپوینت کامل آفرینش یا تجلی حق ۷۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل آفرینش یا تجلی حق ۷۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آفرینش یا تجلی حق ۷۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل آفرینش یا تجلی حق ۷۰ اسلاید در PowerPoint :

۱۱۰

گوشه­ای نشسته بود. لرزش مردمک چشمانش از دور پیدا بود. نزدیکش شدم. چشمانش را بست.
قطرات اشک از گونه­هایش فراری شد. دستانش را گرفتم و روی زمین، مقابل دیدگان باران
زده­اش نشستم. می­دانست چه می­خواهم بگویم. بی درنگ گفت: طوفان غم، لحظه­ای دریای
وجودم را آرام نمی­گذارد. نمی­دانم کدام ساحل می­تواند مأمن امواج وحشت زده­ی قلبم
باشد؟ به هر ساحلی که پناه می­آورم جز سختی صخره­های بی­رحمش چیزی نمی­یابم. و
دوباره با اشک گونه­هایش را پوشاند. نمی­خواستم در این حال رهایش کنم، پیش­تر شنیده
بودم از ساحلی که تنها ملجأ امواج سرگردان است، اما نشانش را از که می­پرسیدم!؟…
ناگهان بارقه­ی شوق در ذهنم درخشید. دستش را گرفتم و به راه افتادم، او نیز چاره­ای
جز همراهی با من نداشت…

پشت درکلبه ایستادم. کلبه­ای سبز و ساده در میان انبوه سپیدارهای سر به فلک کشیده.
کلبه­ای که صوت دلنواز قرآن، به آسمان پر می­کشید و عطر یاس عرق شرم را از گونه­های
عطرآگین گل سرخ می­زدود. آرام کوبه­ی در را به صدا آوردم. با صدای دل نشین صاحب
خانه میهمان کلبه­ی با صفا شدیم. اما او هنوز حیرت زده بود. سلام کردیم و در
گوشه­ای نشستیم. لبخند آرامش بخش اولین تحفه­ی پذیرایی بود. گره زبان را گشودم و با
اندکی درنگ گفتم: باران رنج و غم­ها بر شالیزار همسایه­ی قدیمی­ام، باریدن گرفته
است، آن­چنان که غایتِ کِشتِ چند روزه­ی دنیا برایش گره کوری شده که جز با دستان
توانای معرفت شما، باز نخواهد شد. چرا بودن با غصه­هایی عجین است که نبودن را
آسان­تر می­نمایاند؟ چرا باید آفت حوادث، شادیِ کشتِ پر بهره را به غمی ماندگار
تبدیل کند؟ مگر بودن بدون رنج، امکان­پذیر نیست؟ مگر نبودن از بودنِ پر از اندوه،
زیباتر نیست؟ و مگر …

استاد خندید. آرام و بی­صدا. برخاست و پنجره­ی کلبه را باز کرد. نسیم ملایم پذیرای
بعدی ما شد.

ـ قانون جان انسانی، این است که خدا را بشناسد و به وظیفه­ی بندگی خود در تمام
شؤون زندگی اقدام کند.([۱]) شناخت صحیح از خالق هستی می­تواند پاسخی مناسب به
سؤالاتی باشد که همواره ذهن انسان را به خود مشغول داشته­ است. اعتقاد به پدید
آورنده­ی هستی، امری فطری و بدیهی است و نیاز به استدلال ندارد. هرگونه تلاش در
استدلالی کردن آن، مساوی با اثبات روشنایی خورشید در وسط روز است، ولی از آن­جا که
انسان لابه­لای چرخ زندگی گرفتار می­شود و با واقعیاتی روبه­رو می­گردد که تحمل
آن­ها سخت و شاید ناممکن باشد؛ کمال بی­نهایت و رحمت بی­منتهای خالق هستی را به
راحتی پذیرا نیست. تاریکی­های تنیده در زوایای زندگی او و هم نوعانش را تحت تأثیر
می­گیرد و نور بودن خالق هستی را فراموش می­کند. وقتی افرادی را می­بیند که گویا جز
رنج و بلا برایشان رقم نخورده و پایانی بر آن نیست، و مقابل آنان عده­ای آنچنان مست
کامروایی­اند که گویی هیچ رایحه­ی ناخوشی به مشامشان نمی­رسد و معدودی دیگر پناه به
خوشی­های ساختگی می­آورند؛ ذهن او با اولین چرا؟ مواجه می­گردد و آغازی بر سؤالات
بی­شماری می­شود که اگر پاسخ مناسب برایشان پیدا نکند ابر سنگین ناامیدی بر زندگی
او سایه می­اندازد و تازیانه­های امواج ناخشنودی از نظام هستی، بر ساحل وجودش
می­تازد و … همچنان که پاسخ مناسب، آرامش و طمأنینه­ی قلبی را جایگزین اضطراب و
دل­نگرانی­ها خواهد کرد و او در خواهد یافت که مشکلات و مصایب نه تنها فرساینده و
رنج­آور نیست، بلکه مصداقی از زیبایی­ها است. آن­گاه زیبایی کلام معصوم۷ که فرمود:
إن الله جمیل و یحب الجمال([۲]) را با گستره­ی آن، در هستی خود درک خواهد کرد و
این که می­شنود آمده­ایم تا عبادت کنیم یا به قرب معبود برسیم و یا او را که
گنج مخفی است، بشناسیم برایش نامفهوم و غریب نخواهد بود. می­فهمد که زیبایی کارهای
خدا مطلق است نه نسبی، تا تنها نسبت به خود آن ذات اقدس یا برخی اشیا، خوب و زیبا
باشد. فعل خدا، سراسر جمال است و جمال او جمیل مطلق و کمال او کامل صرف است.([۳])
آن­گاه معبودی را می­ستاید که پرستش و معرفتش نمی­تواند کوچک­ترین سودی برای او
داشته باشد زیرا خداوند بزرگ دارای تمام­ترین کمالات است و کوچک­ترین نقص و افزایش
از جهان و انسان، برای او راهیابی ندارد.([۴]) او معبود را می­ستاید و بر این
ستایش، شکر می­گزارد و فزونیِ دَم به دَمِ آن را مسألت می­کند تا هرگز چراغش به
خاموشی نگراید و …

ـ ولی استاد، این سخنان زیبا به شعر و ادب شبیه­اند و مشکلی را از پیش پای ما بر
نمی­دارند…

استاد: شکیبا باشید، هنوز به پاسخ سؤال شما از چراییِ آمدن و … نرسیده­ایم. صبوری
باید…

ـ آخر ما از این حرف­ها خیلی شنیده­ایم. ولی هیچ­گاه …

ـ استاد: بله. همین طور است که می­گویید. راز آفرینش یا چرایی خلقت، یکی از نخستین
پرسش­های هر انسان می­تواند باشد که در طلب آن، گونه­های به ظاهر مختلفی از پاسخ­ها
را می­شنود. گاه آن را عبادت معبود معرفی می­کنند و گاهی رسیدن به قرب الهی را
فلسفه­ی آفرینش قلمداد کرده­اند و گاه دیگر امتحان انسان در برابر ناملایمات و
مشکلات به عنوان راز آفرینش بیان شده است. اما این­ها نه بافته­ی خیالند و نه
داروی تخدیر کننده­ی روان، بلکه حقیقتی است که قالب­های مختلف گویشی، ظهور بخش
اویند. باید در حدّ توان به سوی حقیقت گام برداشت و امید به چراغ معرفت بست تا
روشنگر اندیشه­مان باشد.

قدم اول؛ حدّ ناپذیری صفاتِ ذات بی­انتها:

خداوند متعال، وجود کاملی است که زوال و نیستی در او راه ندارد، نه در ذات و نه در
صفات ذاتی­اش که عین ذات اویند و در مقابل آن­ها هیچ صفت کمالی قرار ندارد.([۵])
نقص و عجز نمی­پذیرد و بلکه حدّ ندارد. دلیلش آن است که صفات بی­نهایت، ناشی از
هستی بی­انتهاست زیرا که حقیقت صفات، وجود و هستی یک موجود است.([۶]) و هرچه وجود
یک موجود، کامل­تر باشد صفات او نیز کمال بیشتری خواهد داشت تا جایی که محال است
کامل مطلق، در صفاتی که عین وجود است نقص داشته باشد. بنابراین کامل مطلق، هم در
هستی خود و هم در صفات ذاتی­­اش مطلق و بی­انتهاست و همین بی­انتهایی، مجالِ وجودِ
کامل مطلقِ دیگر یعنی شریک را باقی نمی­گذارد، زیرا وجودِ دو بی­نهایت، عقلاً محال
است.([۷])

ـ من شنیده­ام که این وجود، نور است اما نمی­فهمم چرا و چگونه؟

استاد: قدم دوم؛ وجود همان نور حقیقی است:

به این مثال توجه کنید: وجود دانشمندان در یک جامعه، به مثابه­ی منبع نور و روشنایی
و حرارت بخش جان انسان­هایی است که مشتاقانه راه زندگی را از روشنایی وجود آن­ها و
توان قدم نهادن در مسیر زندگی را از گرمای نفسشان می­یابند. روشنی و حرارت، اثر
طبیعیِ وجود آن بزرگان است و این نیست جز از آن جهت که علم، جلوه­ای از وجود است و
وجود و هستی، خود، نور است.

همان گونه که مقابل آن یعنی نیستی مساوی با ظلمت و سردی و خمودی است. به تعبیر دیگر
علم و اندیشه، روشنایی و حرارت، توان و … همه از آثار حیات و وجود هستند و در
نیستی و ظلمت هیچ یک از این آثار یافت نمی­شود. البته گفتنی است که نور وجود و آثار
حیات در موجودات متفاوت است. هرچه وجود و هستی کامل­تر باشد نور و آثارش هم شدیدتر
و هرچه وجود، ضعیف باشد نور آن هم کم فروغ­تر است. براین اساس وجود بی­نهایت و
هستیِ مطلق، نور کامل است بلکه عین نور و روشنی است که جز روشنایی که همان وجود است
از او ساطع و صادر نمی­گردد و هرگز سبب ظلمت و تاریکی نمی­شود.

ـ گفتید آثار حیات در موجودات متفاوت است. این آثار چه می­باشند؟

استاد: قدم سوم؛ یک منبع نور، همواره زمینه­ی دو امر را فراهم می­کند:

اول؛ شناسایی فضای پیرامون، دوم؛ توان­مندی نسبت به امکانات موجود در آن فضا. به
این معنا که در محیط تاریک، شناسایی اشیا و بهره جستن از امکانات موجود فراهم نیست
ولی با فرض یک منبع نور ـ هر چند کوچک باشد ـ این قابلیت ایجاد می­شود و تفاوتی
محسوس و غیر قابل انکار را سبب می­گردد. این سببیت، ویژگی همه­ی انواع و درجات
نور است، از یک شمع گرفته تا نور افکن قوی و خورشید جهان افروز که با این همه باز
هم نور مادی­اند. ولی نورِ حق تعالی که نور محض و نورالسموات والارض است و نور وجود
انسان کامل که مظهر اوست را با آن قیاس نمی­توان کرد. تفاوت این نورها در این است
که نور حقیقی و محض، شناخت و توانایی ذاتی دارد و سایر درجات، ظهور و جلوه­ی آن
ذاتند. به بیان لطیف­تر آن نور، نورالانوار و سرچشمه­ی نورهای دیگر است که به درجات
مختلف ظهور کرده است.

حال می­گوییم: بر مبنای سخن گذشته­ معلوم است که همین سببیت و دو امر نشأت گرفته از
آن، همگی آثار وجود و هستی آن منبع نورند، زیرا گفتیم حقیقت همه­ی صفات، هستی یک
موجود است. پس هرچه وجود کامل­تر باشد، این ویژگی­ها نیز در او به کمال حقیقی­
نزدیک­تر است و آن­گاه که موجودی، وجودش کامل مطلق است خود، نور و علم و قدرت مطلق
است و منشأ نورانیت و علم و قدرت در موجودات دیگر خواهد بود. نتیجه­ی سخن این که:

۱. علم و قدرت را در جایی می­توان یافت که وجود و هستی یافت شود.

۲. تفاوت علم و قدرت در موجودات، به مرتبه­ی هستی آن­ها بستگی دارد. اگر وجودی
بی­نهایت کامل مطلق باشد این دو وصف هم در او حدّ و نهایت نمی­پذیرد، یعنی عین آن
وجود است و اگر موجودی، محدود = مخلوق بود علم و قدرتش هم محدود خواهد بود.

۳. ضعف وجودی و پایین بودن مرتبه­ی هستی در یک موجود مثل جمادات به معنی محروم
بودن آن­ها از آن دو ویژگی نیست، بلکه مرتبه­ی ضعیف آن را دارا می­باشند. ضعیف­ترین
موجود نیز می­تواند سبب شود که دیگران به واسطه­ی او به وجود هستی مطلق و قدرت
بی­نهایت مبدأ عالم، پی ببرند. پس در حدّ خود راه را بر مشتاقان معرفت و شناخت نسبت
به عالم و خالق آن هموار می­کند.

ـ عجیب است … یعنی یک سنگ هم … یک گیاه هم … ؟!!

استاد: بله. آن­ها هم در حدّ خود، هم مبدأ عالم را می­شناسند و هم آثار او را همراه
دارند و به این وسیله، دیگران را به سوی او رهنما می­شوند و همین علت تسبیح گویی
آن­ها نسبت به خالق هستی است.

ـ چه جالب و چه زیباست. در این­باره باز هم توضیح دهید.

استاد: قدم چهارم؛ کمالات وجودی در تمام مراتب وجود، سریان دارد.

باید گفت که ویژگی­های وجود تعبیر به کمال می­شود. پس وجود، هم خود کمال است و هم
منشأ همه­ی کمالات است؛([۸]) کمالاتی مانند اراده، شوق به جاودانگی، عشق به کمال
برتر و برترین کمال، حبّ به حقیقت تامِّ زوال ناپذیر و خیر بودن.([۹]) به بیان
روشن­تر، تا وجودی تحقق نیابد موجود نشود عشق به کمال و کمال خواهی معنا ندارد،
شوقی وجود ندارد تا چه رسد به شوق زندگی جاودانه، اراده­ای برای حرکت به سوی کمال
پیدا نخواهد شد، خیر و وجود خیر و کار خیر معنا ندارد. پس همه­ی این­ها در

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.