پاورپوینت کامل ستاره خروش و سادگی;یادمان دوّم آبان؛ سالروز درگذشت عالم مجاهد آیهالله حاج میرزا جواد آقای تهرانی(قدس سرّه) ۳۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل ستاره خروش و سادگی;یادمان دوّم آبان؛ سالروز درگذشت عالم مجاهد آیهالله حاج میرزا جواد آقای تهرانی(قدس سرّه) ۳۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ستاره خروش و سادگی;یادمان دوّم آبان؛ سالروز درگذشت عالم مجاهد آیهالله حاج میرزا جواد آقای تهرانی(قدس سرّه) ۳۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل ستاره خروش و سادگی;یادمان دوّم آبان؛ سالروز درگذشت عالم مجاهد آیهالله حاج میرزا جواد آقای تهرانی(قدس سرّه) ۳۶ اسلاید در PowerPoint :
۳۶
مقام معظم رهبری(مدظلّه العالی):
… آن عالم بزرگوار و پارسا حقّاً از زمرهی انسانهای والا و برجستهای بود که
عمر خود را در بندگی خدا و خدمت به خلق و مجاهدت در راه دین گذرانید و با بیان و
قلم و قدم در طریق جلب رضای الهی گام برداشت.
سالیان دراز، حوزهی علمیّهی مشهد را با درس فقه و تفسیر و عقاید رونق بخشید و
طلاب و فضلای زیادی را مستفیض گردانید. در مقاطع گوناگون از سالیان مرارت بار نهضت
اسلامی و به خصوص در حوادث دوران پیروزی انقلاب پشتیبان و همراه مبارزین و مایهی
دلگرمی آنان بود. پس از پیروزی انقلاب نیز در صحنههای بسیار مهم و حساس با حضور
مؤثر و با برکت خود، انقلاب را تقویت کرد و از جمله در سالهای جنگ تحمیلی مکرر
لباس رزم پوشید و با وجود کهولت سن در صحنهی نبرد پیشوا و همگام جوانان مجاهد
فیسبیلالله شد.([۱])
پدرش از تجار متدین و اهل راز بود. برادرش حاج آقا رضا هم تاجری مؤمن بود. آیهالله
بروجردی آن قدر به او اعتماد داشت که تا آخر عمر، سرپرستی مسجد اعظم قم را به او
سپرد. در میان چنین خانوادهای پسری چشم به جهان گشود که خط تقدیرش عرفان ناب و
ستارهی دنبالهدار زندگیاش به سمت دانش بیکران الهی بود.
تحصیلات مقدماتیاش را تا گواهی سیکل در مدرسهی ثروت تهران گذراند، اما صفحات
لبریز کتابها پر بود از مسایلی که اگر به کار هم میآمد به مذاق میرزا جواد کوچک
خوش نمیآمد. میخواند، اما سیر نمیشد. تا اینکه تصمیم به تحصیلات حوزوی گرفت.
برای فراگیری علوم حوزوی راهی قم شد و نزد استادانی چون آیهالله مرعشی نجفی، شیخ
مرتضی طالقانی، شیخ محمدتقی آملی زانوی شاگردی بست. راه آرام نمودن آتش درون را
یافته بود و میدانست این عطش چهگونه سیراب خواهد شد!!
اما “مادر”که بیقرار او بود و دلش میخواست پسرش زودتر سر و سامان بگیرد، با نامه
از او خواست که به تهران بازگردد. میرزا جواد برای اولین بار میان عشق به علم و
اطاعت از مادر، در اندیشه فرو رفت. سکهی دو روی زندگیاش به هر طرف که میافتاد
شاید طرف دیگر را از دست میداد، اما خلاف میل باطنی در سال ۱۳۱۲ به تهران بازگشت.
خودش میگفت: تحصیل را که واجب است، به اطاعت از مادر که اوجب مسایل است وا
میگذارم. در تهران ازدواج کرد و سه روز بعد با موافقت مادر و خانواده رهسپار مشهد
شد. در حوزهی مشهد نزد حاج شیخ هاشم قزوینی دورهی سطح را تمام کرد و بعد برای
تحصیل در دوره خارج فقه و اصول نزد آیهالله میرزا مهدی غروی رفت. در محضر استاد،
سیر و سلوک اخلاقی و خودسازی معنوی را آغاز کرد و از همان زمان جرقههای عرفانی
وجودش به شعلهای دمادم کشیده شد. در همنشینی با آیهالله غروی اصفهانی شخصیت علمی و
اخلاقی او شکل گرفت.
تواضع و ساده زیستی میرزا جواد باعث جذب جوانان و مردم به سمت او میشد. لباسهایش
در عین تمیزی و نظافت دایمی از پارچههای ارزان قیمت تهیه میشد. همیشه عمامهای
کوچک بر سر میبست و میفرمود: برای کسوت روحانی من، همین بسنده است و اگر خلاف
عرف نبود، این را هم نمیبستم. هیچگاه به فکر مال و منال نبود. تدریس را به خاطر
منافع مالی قبول نمیکرد و هیچ گاه توقع زندگی مجلّل نداشت. خانهاش همیشه اجارهای
بود و در آخر عمر در خانهای کوچک زندگی میکرد که متعلّق به پسرش بود. با وجود
دعوتهای زیاد از وی، به سفرهای تفریحی نمیرفت و روح خودساختهاش را به سرگرمی
کوتاه مدت دنیا نمیفروخت. در گرمای تابستان پیشنهاد خارج شدن از شهر به سوی ییلاق
را نمیپذیرفت.
آن قدر متواضع بود که هیچگاه امام جماعت نشد، ولی خود به هر طلبهای اقتدا میکرد
و گاه، بیخبر پشت سر یکی از شاگردان خود به نماز میایستاد. البته برای رزمندگان
اسلام امام جماعت میشد. سرّش را خود میفرمود: من دیدم این جوانها جانشان را در
طبق اخلاص گذاشته و آمادهی جان بازی هستند، چون از منِ طلبهی ناچیز خواستند که
برایشان نماز جماعت بخوانم، شرم کردم که تقاضای این عزیزان را رد کنم.([۲])
هیچ کس نشنید که از کسی بد بگوید و او را از عدالت یا آبرو ساقط کند. در محرّم مثل
مردم عادی در مجالس عزاداری شرکت میکرد و مشک آب بر دوش میگرفت تا سقّای عزاداران
مولایش امام حسین(علیه السلام) شود. به کسی اجازه نمیداد دستش را ببوسد و این
مسأله میان طلاب به مسابقهای تبدیل شده بود. روزی یکی از طلاب موفق شد دست ایشان
را ببوسد و از اتاق خارج شود، اما وقتی به اتاق بازگشت؛ میرزا جواد آقا که اکنون
آیهالله جواد آقا نامیده میشد، فرمود: چون تو دست مرا بوسیدی من هم کفشهای تو را
بوسیدم. خوشش نمیآمد به او آیهالله بگویند؛ تا مبادا عظمت این اسم در سیر و سلوک
معنویاش اثر منفی بگذارد و لحظهای خود را بزرگتر و شریفتر از دیگران بداند.
نویسنده کتاب گنجینهی دانشمندان میگوید: بارها به معظم له مراجعه کردم تا
بیوگرافی خود را مرحمت نمایند، ولی اجابت ننمودند.
در خانه نیز الگوی مردم و اهل علم قرار میگرفت. با وجود کهولت سن و ضعف بزرگسالی،
باز هم کنار حوض مینشست و با آب سرد لباسش را میشست. گاه جارو به دست میگرفت و
حیاط را از برگهای پاییزی تمیز میکرد. همسرش میگوید: آن قدر به مسأله آزار
دیگران حساس بود که گویا خصوصیت بارز ایشان همین بود. یک شب اصلاً به منزل نیامدند
و ما نگران حال ایشان شدیم، اما صبح فهمیدیم چون دیر وقت به منزل رسیدند برای
اینکه با گشودن در کسی بیدار نشود تا صبح پشت در حیاط استراحت کردند. روزی برای
خریدن سبزی بیرون میروند. سبزی فروش پس از لحظاتی میبیند میرزا جواد آقا سبزی را
برگرداندند. با خود فکر میکند شاید سبزی خرا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 