پاورپوینت کامل زندگی­نامه شهید غفاری ۱۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل زندگی­نامه شهید غفاری ۱۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل زندگی­نامه شهید غفاری ۱۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل زندگی­نامه شهید غفاری ۱۷ اسلاید در PowerPoint :

۱۹

هفت سال, بیشتر نداشت که صبح­ها, با خواهر و برادرش به باغ می­رفت و بیل می­زد.
او باید برای زنده ماندنش کار می­کرد. چون دیگر پدری نداشت که به جای دست­های کوچک
«حسین» دست­های او, تاول بزند.

عاشق درس بود, اما هم زراعت می­کرد, هم تجارت. درسش را بیشتر در مغازه و باغ و
منزل و بین کارهایش می­خواند, یا شب­ها موقع خواب. تا سال ۶۵ که دیگر از راه تجارت
و زراعت, تحصیل معاش نمی­کرد. چون تا قبل از آن, باید خرج دوا و درمان مادر و خواهر
بیمارش را هم می­داد. از وقتی آن­ها رفتند, حسین دیگر تجارت نکرد.

دوستانش, همیشه او را خسته می­دیدند.وقتی هم علتش رامی­پرسیدند, می­فهمیدند, او
تمام شب را بیدار بوده و یا روی کتاب­هایش به خواب رفته.

وقتی می­خواست زن بگیرد, به پدرعروس _ آیهالله مقدس تبریزی _ گفت: همسر من باید
بداند می­خواهد با کسی ازدواج کند که جز فقر, چیزی در بساط ندارد.

تا هشت سال قبل از شهادتش, فرشی نداشتند و گلیم­های زیر پایشان, از وسط پاره شده
بود.

همسرش به سختی بیمار شد و نتوانست حتی کارهای خانه را انجام دهد. حالا «حسین» هم
باید ظرف می­شست, هم غذا آماده می­کرد. حتی کهنه­های بچه­ها را هم می­شست. درس و
مطالعه هم سرجایش بود.

روزهای پنج­شنبه و جمعه که حوزه تعطیل بود, به روستا می­رفت, هم برای تبلیغ, هم
برای کار.

همیشه از جنگل می­گفت و میرزا کوچک­خان. از مدرس و سخنانش, از نواب صفوی.

معتقد بود, میرزا, بنیان­گذار مبارزه­ی مسلحانه در ایران است.

باور کرده بود تنها جریانی که می­تواند ایران را نجات دهد, اطاعت از امام است.

وقتی زندان بود, شبی نمی­شد که دعای «افتتاح» نخواند به خصوص ماه مبارک رمضان.
وقتی از او پرسیدند مگر این دعا چه دارد؟ گفت: تکه آخر دعا, از خدا «شهادت» طلب
می­کند.

بارها, ضربه­های وحشیانه­ی شلاق را بر پاهایش کوبیدند و با کابل بر سر و صورتش
زدند, او فریاد می­زد: «یا موسی­بن جعفر۷», «یا علی۷» وقتی طاقتش, طاق می­شد,
حسین۷ را صدا می­کرد و باز آرام می­شد.

پنج بار, طعم شیرین پدر شدن را چشید, اما داغ سه نفر از آن­ها, بر دلش نشست, مرگ
دوتای آن­ها, به علت بیماری, فقر و گرسنگی بود.

یکی از فرزندانش می­گفت: پدر پولی نداشت که بتواند برای ما شیرخشک بخرد. نان سنگک
مانده از شب قبل را جلوی آفتاب گرم قم, روی سینی می­گذاشت تا خشک شود. بعد می­کوبید
تا نرم شود. کمی آب جوش و قند هم به آن اضافه می­کرد, این غذای بیشتر اوقات بچه­ها
بود, چون مادر, شیر کافی نداشت.

در مدت ۲۷ سال زندگی, تنها به ۴ دست لباس اکتفا کرد. اغلب نان و ماست یا آب دوغ
می­خورد, خیلی کم, اتفاق می­افتاد که غذای گرم بخورد.

چندبار ساواک او را گرفت

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.