پاورپوینت کامل یک اصل و دو نسل ۱۲ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل یک اصل و دو نسل ۱۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل یک اصل و دو نسل ۱۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل یک اصل و دو نسل ۱۲ اسلاید در PowerPoint :

۶۱

لحظاتی پیش برگه­های امتحان را به دستش دادند، کنار تابلو اعلانات می­ایستد، دستی
به زانوانش می­کشد. یکی می­گوید: خانم سرجلسه این طرف و آن طرف کردید، خسته شدید.
شاگردان به دورش حلقه می­زنند، یکی فریاد می­زند خانم! ما مشکل داشتیم، نخواندیم.
دیگری با لحنی خشن می­گوید: خانم! این­جا اشکال داشتیم، پس نباید نمره کم کنید…
هر کدام خواسته­ای را در فریاد تحویلش می­دهند.

او همچنان ساکت است، لبخندی تلخ می­زند، گوش می­دهد به همه دادها و فریادها، عبور
استاد دیگری که سر کلاس می­رود توجه شاگردان را می­رباید، به یکدیگر اشاره می­کنند
و: بدو … بدو… بدو… استاد …. کلاس… یکی یکی و ناگهان چندتایی از دورش
پراکنده می­شوند و سر کلاس می­روند. از دو سه نفر باقی مانده، اجازه می­گیرد که به
دفتر اساتید برود، آبدارچی سر می­رسد و می­گوید: استادتان سرکلاس است، بگذارید
خانم استراحت کند.

برگه­ها را روی صندلی می­گذارد، چای سرد را می­نوشد. آبدارچی نیز اعتراض می­کند:
خانم …! شما چرا به این­ها … (میدان) می­دهید، بعد از امتحان می­آمدید دفتر،
چه معنا می­دهد که شاگرد به استادش بی­احترامی کند، سر استادش داد بزند، راستی صبر
کنید چای گرم بیاورم.

خانم … زیر لب می­گوید: نه دستتان درد نکند، همین هم خوب بود، سپاسگزارم.،
آبدارچی می­خندد: خواهش می­کنم قابل شما را نداشت. خانم … وارد کتابخانه
می­شود، به قفسه کتاب­ها سر می­زند، چند کتاب بر می­دارد، کتابخانه شلوغ است، به
زحمت صندلی پیدا می­کند، می­خواهد بنشیند، خانم بغلی می­گوید: جای کسی است. چند
قدم به عقب بر می­گردد، در همین لحظه خانمی سر می­رسد: من دارم می­روم. خانم …
می­پرسد: می­شود من این­جا بنشینم؟. جواب مثبت، و او می­نشیند. پس از ساعتی سر را
بلند می­کند، تا خستگی گردن را با حرکات چپ و راست برطرف سازد. ناگهان چشمش به
استاد سابق فلسفه­اش