پاورپوینت کامل شهاب فضل و فضیلت;گفت و گو با حضرت حجه الاسلام والمسلمین دکتر سیدمحمود مرعشی نجفی، فرزند ارشد آیهالله العظمی مرعشی نجفی(ره) و تولیت کتابخانه و ریاست واحدهای تحقیقاتی تابعه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل شهاب فضل و فضیلت;گفت و گو با حضرت حجه الاسلام والمسلمین دکتر سیدمحمود مرعشی نجفی، فرزند ارشد آیهالله العظمی مرعشی نجفی(ره) و تولیت کتابخانه و ریاست واحدهای تحقیقاتی تابعه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شهاب فضل و فضیلت;گفت و گو با حضرت حجه الاسلام والمسلمین دکتر سیدمحمود مرعشی نجفی، فرزند ارشد آیهالله العظمی مرعشی نجفی(ره) و تولیت کتابخانه و ریاست واحدهای تحقیقاتی تابعه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل شهاب فضل و فضیلت;گفت و گو با حضرت حجه الاسلام والمسلمین دکتر سیدمحمود مرعشی نجفی، فرزند ارشد آیهالله العظمی مرعشی نجفی(ره) و تولیت کتابخانه و ریاست واحدهای تحقیقاتی تابعه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۲۲
با تشکر از این که وقت گران بهای خود را در اختیار نامه ی جامعه گذاشتید؛
خواهشمند است از نظر خانوادگی و علمی والد معظم(ره)، را معرفی بفرمایید.
مرحوم والد، آیهالله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی(ره) ۲۰ صفر سال ۱۳۱۵ ه . ق
در نجف اشرف در خانواده ی بزرگ علمی پا به عرصه وجود نهاد. پدر ایشان مرحوم آیهالله
سید شمس الدین محمود از علمای نجف و مدرسین حوزه بود. جد بزرگوارشان مرحوم سید
الحکما مشهور به سید الاطبا است. علمای دین تا یک صد سال اخیر هم طبیب روح بودند و
هم طبیب جسم. مرحوم جد بزرگوار م پزشک و عالم و صاحب چند اثر بود. اولین دندان
مصنوعی در ایران را ایشان اختراع کرد و حدود ۱۱۴ سال عمر نمود. وقتی پدرم به دنیا
آمد، همان روز اول ایشان را به ضریح مطهر مولا امیرالمؤمنین(ع) متبرک کردند و
پدرشان پس از آن نیز برای نام گذاری خدمت مراجع وقت رسید تا بالاخره نام های
محمدحسین، شهاب الدین و ابوالمعالی انتخاب گردید. مرحوم والد براساس نقل
مادرشان می فرمود: مادرم هیچ گاه بدون غسل و وضو به من شیر نداد. هنگام حمل نیز در
مجالسی که غیبت اشخاص می شد، شرکت نمی کرد، اگر گاهی حرفی به میان می آمد، بلافاصله
از مجلس بیرون می رفت.
در سنین کودکی نزد جدّه ی مادری خویش، بی بی شمس شرف بیگم طباطبایی (م ۱۳۲۸ ه . ق
(با مرحوم علامه طباطبایی یک تیره هستند الفبا را آموخت و پس از آن قرائت قرآن،
احکام شرعی و ادبیات عرب را تا کتاب مغنی اللبیب تعلیم گرفت. پیش از ۱۶ سالگی تحصیل
علوم ریاضی، هندسه، جغرافی و برخی علوم مقدماتی دیگر را آموزش دید. در همین زمان
تمایل به فراگیری علم طب پیدا نمود و کتاب های طب النبی(صلی الله علیه و آله )، طب الائمه:، مخزن
الأدویه، جواهر الطّب و … را نزد پدر آموخت. مرحوم ابوی در سن جوانی ـ حدود ۲۳
سالگی ـ به درجه اجتهاد نایل گردید. قبل از سال ۱۳۴۲ ه . ق اجازه اجتهاد از
آیهالله آقا ضیاء عراقی و آیهالله نایینی۰ و دیگر بزرگان نجف اخذ نمود. ایشان از
بیشترین استادان و علمای زمان خویش کسب فیض نمود، آن هم نه تنها در علوم حوزوی
معمول مانند: فقه، اصول و ادبیات، بلکه در علم رجال، علم انساب و علوم غریبه
استادان بزرگ و برجسته ای؛ همچون مرحوم آیهالله سیدحسن صدر، داشت. معظم له در علم
رجال و انساب سرآمد بود و شهرت جهانی در این رشته کسب نمود. مجلس درس ایشان از جمله
تفسیر قرآن در قم مملو از جمعیت می شد.
وضع معیشتی معظم له در ایام درسی و پس از آن چگونه بود؟
در تمام طول عمر مراقب بود که مال حرامی داخل مالِ ایشان نشود تا مبادا گرفتار
عقوبت گردد. زمان تحصیل پدرم به تنگدستی می گذشت، چون پدر ایشان از مال دنیا چیزی
نداشت. هر دو، سه ماه یک بار گوشت می خورد. گاهی از گوشت قربانی که بین طلبه ها
تقسیم می شد، استفاده می کرد و می فرمود: گاهی از شدت گرسنگی ساعت دوازده شب که
طلبه های مدرسه قوام نجف در خواب بودند با هم حجره ای ام به حیاط مدرسه می رفتیم و
از برگ کاهویی که بعضی طلبه های پولدار ایرانی کنار حوض می ریختند و فقط وسط آن
را می خوردند، سدّ جوع می کردیم. حتی پول خرید نفت یا پیه چراغ را نداشتیم. به
بهانه رخت شویی از نور چراغ پیه سوز دستشو یی های مدرسه برای مطالعه ی درس استفاده
می کردیم. تابستان به خاطر گرمی هوا طلبه ها به ایران می آمدند، ولی ما پول رفت و
برگشت نداشتیم و در نجف می ماندیم. روزها و شب ها من با دوستم لُنگ می بستیم و از
شدت گرما تا سینه داخل حوض مدرسه می ایستادیم و کتاب به دست مباحثه می کردیم. بله!
ایشان به این سختی درس خواندند.
برای خرید کتاب بارها در نجف اشرف، لباس و کفش خود را گرو می گذاشت یا می فروخت.
برای خرید کتاب ریاض العلما مجبور شد که لباس و ساعت خود را بفروشد. در روزهای
بسیار گرم روزه می گرفت و ماه ها نماز استیجاری می خواند تا مبلغی را تهیه کند و با
آن کتاب مورد نظرش را بخرد.
زمانی هم که به مرجعیت رسید در زندگی فردی و خصوصی گرفتار فقر و فاقه بود و نمی
توانست مخارج زندگی را به راحتی تأمین نماید؛ زیرا اگر چیزی هم به دستش می رسید،
برای خرید کتاب صرف می کرد. برای میهمان ها، حتی اساتید دانشگاه ها که روزهای جمعه
به منزل ایشان می آمدند، فقط آبگوشت تهیه می کرد.
نحوه ی رفتار والد معظّم با پدر و مادر خویش چگونه بود؟
ایشان می فرمود: من نسبت به پدر و مادرم خیلی احترام قایل بودم. یک وقت مادرم به
من گفت: برو پدرت را صدا کن و بگو شام حاضر است. وقتی نزد پدرم رفتم ایشان خوابش
برده بود. هرچه فکر کردم که ایشان را بیدار کنم، دلم نیامد. صورتم را که هنوز محاسن
نداشت به کف پای ایشان ساییدم. آهسته آهسته پدرم از خواب بیدار شد و فرمود: فرزندم!
خدا عاقبت تو را به خیر کند. مرحوم والد بارها فرمود: من به این مقام و موقعیّت
نرسیدم؛ مگر به برکت دعای پدرم. پدرشان از ایشان خیلی راضی بود، ولی متأسفانه در
سنین جوانی پدر را از دست داد و سرپرستی اخوی و دو خواهر را بر عهده گرفت.
معظم له برای تربیت فرزندان چه شیوه ای را دنبال می کردند؟
با یاد یکی دو خاطره به این مطلب می پردازم:
یک بار در کودکی همراه با کاروان شتر و گله ی گوسفند رفتم و گم شدم! بالاخره با
زحمت زیاد مرا پیدا کردند. آن دفعه پدرم مرا تنبیه نکرد، اما کسی که مرا پیدا کرده
بود، یک سیلی محکم که هنوز یادم هست به من زد و گفت: تو دل این سید را به درد
آوردی! مرحوم ابوی از همان کودکی ما را با احترام صدا می زد. مثلاً به من می گفت:
محمودآقا!، مادرم می گفت: آقا هم که نگویید، طوری نمی شود. اما پدرم می فرمود: نه،
فرزند است. من در برابر او تکلیف دارم. او هم نسبت به ما تکالیفی دارد. من اگر او
را احترام کنم، دیگران هم احترامش می کنند. جوان است و غرور دارد. یکی از شیوه های
تربیتی ایشان این بود که هر شب با ذکر یک داستان یا خاطرات خودشان و زندگی بزرگان و
در نهایت نقل یک حدیث هم ما را تربیت می کردند و هم می خواباندند. مرحوم ابوی حتی
به نوه هایشان توجه تربیتی داشتند.
مرحوم ابوی می فرمود: یک روز در نجف حدود چهار سالم بود که وارد منزل شدم و به
مادرگفتم: کسی را در کوچه دیدم که پایش لنگ بود و این طور راه می رفت. مادرم فرمود:
غیبت کردی و دهانت نجس شد، بیا دهانت را آب بکش. بعد مرا لب حوض برد و دهانم را آب
کشید، و گفت: دیگر از این حرف ها نزن و ادای کسی را در نیاور.
اخلاق معظم له در روابط خانوادگی چگونه بود؟
مادرم می فرمود: من شصت سال با پدر شما زندگی کردم. در این مدت ایشان هیچ گاه
نسبت به من با تحکم سخن نگفت و رفتاری تند و خشونت آمیز نداشت و با تندی با من صحبت
نکرد. تا آن زمان که خودش قادر به حرکت کردن و انجام کار بود، نمی گذاشت دیگران
کاری برایش انجام دهند. حتی هنگامی که تشنه بود، خودش بلند می شد و به آشپزخانه می
رفت و آب می آشامید و به من نمی گفت. وی غیر از این که همسری خوب و مهربان و دوست
داشتنی بود، برای من مانند یک رفیق صمیمی و همکاری غم خوار نیز بود و در کارهای
منزل به من کمک می کرد. بسیاری از اوقات در کارهای آشپزخانه؛ از قبیل: درست کردن
غذا، پاک کردن سبزی، شستن میوه و وسایل آشپزخانه کمک می کرد و رفتارش برای تمامی
افراد خانه الگو بود.
یک شب من و همسرم به منزل آقا رفتیم. من سر سفره از همسرم خواستم تا برایم آب
بیاورد. پدرم به شدت متغیر و ناراحت شد و خطاب به من فرمود: اگر تشنه هستی، خودت
آب بیاور.
مرحوم والد نسبت به فرزندان و افراد خانواده مهربان و خوش رفتار بود. برخی شب ها که
نوه هایشان در منزل جمع می شدند، معظم له برای آن ها با بیانی شیرین و جذاب، حکایت
و داستان می گفت و نوه ها را سخت تحت تأثیر قرار می داد. در لابه لای حکایت و
داستان نصایحی نیز می فرمود که بسیار مؤثر بود.
انگیزه ی اصلی آیهالله العظمی مرعشی نجفی(ره) برای جمع آوری کتاب های نفیس چه
بود؟
ایشان و پدر بزرگوارشان اهل مطالعه بودند. دلیلش مطالعه ی افزون بر ده هزار جلد
کتاب است که رؤوس مطالب را پشت صفحه ی اول هر کتاب مرقوم نمودند. حتی ایشان سحرها،
یکی دو ساعت مانده به اذان به حرم مطهر مشرف می شد و در محراب می نشست و کتاب هایی
راکه می خواست مطالعه کند، معمولاً در قطع های کوچک تهیه می کرد و درجیبش می گذاشت
و همان جا می نشست و مطالعه می کرد. البته اگر مؤمنین هم سؤال داشتند، پاسخ می داد.
از علمای گذشته با احترام زیاد یاد می کرد. درباره ی علامه مجلسی(ره) می فرمود:
ایشان فخر شیعه است و بر همین اساس خیلی دشمن داشت. اگر علامه مجلسی(ره) نبود،
الآن در ایران شیعه وضع فعلی را نداشت، بلکه فقط یک عده در گوشه ای مشغول کار
خودشان بودند و تشیع در کشور رسمیت نداشت.
یکی از محققین برجسته چندی پیش از کتابخانه بازدید کرد و گفت: آیهالله مرعشی(ره)،
مجلسی دوم بودند. آن قدر که مرحوم مجلسی(ره) به علوم آل محمد(صلی الله علیه و آله ) خدمت نمود، مرحوم
آیهالله مرعشی(ره) هم خدمت کرد، ولی فرق این دو بزرگوار با هم آن است که کتابخانه
ی علامه مجلسی(ره) متفرق شد، ولی کتابخانه آیهالله مرعشی(ره) برجای ماند و إن
شاءالله تا نسل های بعد و ظهور آقا امام زمان باقی بماند.
مرحوم والد می فرمود: کتاب های موجود در کتابخانه ی ما مُشت نمونه ی خروار است که
متأسفانه در قرون و اعصار از بین رفته است. قرن ۷ ه . ق در حمله ی مغول ها به کشور
بیشترین آثار علمای شیعه را آتش زدند. حمام ها را با سوزاندن کتاب های علمای شیعه
گرم کردند. آنچه الآن مانده نمونه های کوچکی از آن هاست. ایشان برای جمع آوری
کتاب اهداف مهمی داشت. بیشترین خریداران ذخایر اسلام و کتاب های شیعه اجانب بودند؛
چرا که می خواستند فرهنگ شیعه را از درون تهی کنند. کتاب مدینه العلم شیخ بزرگوار
صدوق(ره) اگر امروز وجود داشت، نیازی به کتب اربعه شیعه نبود. این کتاب بسیار مهم
تا قبل از زمان علامه مجلسی؛ یعنی ۴۰۰ سال پیش در دست بود، ولی از آن پس مفقود شد.
برای به دست آوردن این کتاب معظم له بسیار کنکاش نمود، به خیلی از کشورهای خارجی
مسافرت کرد، ولی پیدا نشد. از بسیاری کتاب های شیعه اثری جز اسم، باقی نمانده است.
به همین دلیل ایشان برای این مجموعه فرهنگی و جمع آوری این کتابخانه رنج فراوان
برد.
از سعی و تلاش حضرت آیهالله العظمی مرعشی نجفی(ره) در جمع آوری این مجموعه
گرانبها و زمینه فراهم نمودن تشکیل کتابخانه توضیح دهید.
خودشان می فرمودند: در نجف کاروان سرایی به نام قیصریه بود که من از آن جا عبور
می کردم. شلوغی مردم و طلبه ها نظرم را جلب کرد، وقتی سؤال کردم چه خبر شده است؟
گفتند: کتاب حراج می کنند. وارد کاروان سرا شدم. یک نفر چوب دستی گرفته بود و کتاب
های خطی و چاپی علمای گذشته را می فروخت. شخص غیر روحانی با لباس عربی در ازای پول
زیاد اکثر کتاب های خطی را خرید. پرسیدم: اسم این مرد چیست؟ گفتند: او دلال و
نماینده کنسول انگلیس در بغداد است. کتاب ها را می خرد و از عراق خارج می کند و به
انگلیس می فرستد.
همان جا انگیزه بر ی جمع آوری کتاب های خطی در مرحوم والد تشدید می شود، و از آن
زمان دست به کار می شود. از آن هنگام یک وعده غذای روزانه خود را حذف می کند و شب
ها پس از فراغت از درس و بحث در یک کارگاه برنج کوبی مشغول کار می شود. نماز و روزه
ی استیجاری می گیرد و دستمزدها را صرف خرید کتاب می کند. الآن کتابی داریم که رویش
نوشته شده: این کتاب را خریدم در مقابل انجام یک سال نماز برای فلان شخص، در حالی
که ۲۰ ساعت است گرسنه ام! حتی یک روز بر سر خرید کتاب از یک پیرزن تخم مرغ فروش
کنار بازار با همان دلال کتاب درگیر می شود. پدرم یک لحظه دعا می کند و رو به حرم
حضرت امیرالمؤمنین(ع) عرض می کند: یا امیرالمؤمنین! من برای این که این نسخه ها دست
اجانب نیفتد، آن ها را می خرم، خودتان کمک کنید! ناگهان پیرزن خطاب به نماینده
کنسول انگلیس می گوید: من کتاب را به این سید می دهم. شب ایشان را دستگیر می کنند و
فردا به وساطت علما و مراجع آزاد می گردند. بله! ایشان به خاطر خرید یک جلد کتاب
زندانی می شود.
در عراق تعدادی کتاب جمع آوری می کند و زمانی که به ایران می آیند و حسب الأمر
آیهالله حاج شیخ عبدالکریم در قم متوطن می شود، این روال را ادامه می دهد تا زمانی
که دیگر پی گیری این گونه کارها برایشان مقدور نبود و بنده را می فرستاد که تاکنون
نیز ادامه دارد. حدود ۵۰ سال است که به حمدالله با کسب تجربه از مرحوم والد کار را
دنبال می کنم و از این بابت خیلی خوشحالم. در این زمینه دو دوره دکتری در خارج از
کشور گذرانده ام. دوره ی دکترای کتاب شناسی و دوره ی نسخه شناسی مخطوطات که چنین
رشته ای هنوز در ایران وجود ندارد. حتی از کانادا و لندن درخواست کرده اند که برای
تدریس این رشته به آن جا بروم، ولی من می گویم چرا این کار در کشور خودمان نباشد.
قبل از تأسیس کتابخانه افراد از چه راهی به نسخ خطی و کتاب های معظم له دسترسی
پیدا می کردند؟
یک وقت تعداد کتاب ها در منزل والد بسیار زیاد شد. حیاط بیرونی و اتاق ها پر از
کتاب بود. اساتید دانشگاه های آن روز، مثل مرحوم بدیع الزمان فروزان فر، استاد جلال
الدین همایی، دکتر ناظم زاده ی کرمانی، دکتر ذبیح الله صفا که از اساتید معروف
دانشگاه آن روز بودند و نیز مرحوم آیهالله مشکوه، مرحوم آیهالله عصاری، از این
منابع استفاده می کردند. هر کس هم که نیاز داشت، ایشان بدون هیچ رسیدی کتاب را در
اختیارش قرار می داد. بسیاری از کتاب ها در آن زمان مفقود شد، چون رسیدی دریافت نمی
شد و فراموش می کردیم که کتاب نزد چه کسی است.
قبل از تأسیس این کتابخانه تعداد ۲۸۷ جلد نسخه خطی نفیس به دانشکده اللهیات دانشگاه
تهران که آن روز به معقول و منقول مشهور بود، هدیه کردند. ۴۰۰ جلد نسخه خطی نیز به
کتابخانه حضرت عبدالعظیم و چند صد جلد به کتابخانه آستان قدس رضوی اهدا شد. تعدادی
به آستانه مقدسه قم و چندین جلد به کتابخانه مدرسه فیضیه و بخشی را نیزبه کتابخانه
شاهچراغ در شیراز هدیه کردند.
پس از ساخت مدرسه ی ایشان که روبه روی کتابخانه فعلی است، طبقه سوم به کتابخانه
اختصاص یافت. و چون مشتاقان زیادی برای استفاده از کتاب ها مراجعه می کردند در سال
۱۳۵۳ ه . ش ساختمان قدیمی کتابخانه افتتاح شد. ظرف چهار پنج سال ظرفیت تکمیل گردید.
یک روز حضرت امام خمینی(ره) ما را طلبیدند و فرمودند: پدر شما از آن زمان های قدیم
که من در قم بودم، خیلی برای جمع آوری این ذخایر شیعی زحمت کشیدند، حالا که حکومت
اسلامی است وظیفه ماست که در این راه قدمی برداریم. حکمی را صادر فرمودند که متن
فرمایش حضرت امام(ره) موجود است.
حضرت امام خمینی(ره) پولی را به بنده سپردند و فرمودند: خانه های اطراف را بخرید و
کتابخانه را توسعه بدهید که آبروی حوزه علمیه قم و تشیع است. به حمدالله ساختمان
جدید هم ساخته شد. فکر نمی کنم که در منطقه خاورمیانه و حتی اروپا کتابخانه ای این
گونه ثمرات داشته باشد. کار این کتابخانه دو شیفت کامل از صبح تا شب است و چهار
هزار نفر از این کتابخانه استفاده می کنند. نسخه های خطی موجود در این کتابخانه
ارزش و اعتبار جهانی دارد. بهای یک جلد از برخی نسخه های خطی چندین میلیون دلار
است. مرحوم ابوی می فرمود: این ها از آنِ همه مردم است. من این ها را با زحمت جمع
آوری کردم و در طبق اخلاص می گذارم و به جامعه تقدیم می کنم تا همه از آن استفاده
کنند و به نسل های بعدی نیز تحویل داده شود. خوشحال هستیم که با زحمت این چنینی
کتاب ها جمع آوری شد وگرنه بسیاری از این ها الآن در خارج از کشور بود.
در حال حاضر این کتابخانه از لحاظ نسخه های خطی در کشور اول است؛ به خصوص از لحاظ
نسخه های کهن شیعی. در نظر داریم که إن شاءالله بسیاری از این کتب کهن شیعی را به
صورت تصویری و فاکسی مِیلی تکثیر نسخه کنیم. مرحوم ابوی معتقد بود، که جمع آوری
خطوط علمای شیعه و آثارشان مستندسازی مکتب شیعه است.
برخورد معظم له با مردم و روش هدایت افراد چگونه بود؟
مردم قم خوب به خاطر دارند که مرحوم والد در روابط فردی خود و اخلاق و رفتار تا
چه اندازه متواضع و فروتن بود. ایشان می فرمود: من در بسیاری از خانه های مردم قم
رفت و آمد داشتم؛ چنان که در مجالس مختلف شادی و غم آن ها شرکت می کردم. در مواقع
بیماری به عیادت و هنگام عزا به تسلیت آن ها می رفت و این یک عادت و سنّت برای
ایشان بود که در روابط خود با مردم چنان به آن ها نزدیک باشد که مردم احساس بیگانگی
نکنند و حقیقتاً هم مردم چنین بودند و با ایشان احساس یکرنگی و صمیمیت داشتند؛ تا
آن جا که اسرار خود را، که گاهی به نزدیکانشان نمی گفتند، با مرحوم آقا در میان می
گذاشتند. آن مرحوم بارها می فرمود: من صندوقچه ی اسرار مردم هستم. بسیاری از
مواقع مشکلاتشان را تنها با ایشان در میان می گذاشتند و حل مشکلشان را از معظم له
می طلبیدند. خوش رفتاری ایشان نسبت به مردم و رفع مشکلات و نیازمندی های آنان، که
بیشتر مخفیانه انجام می گرفت، باعث محبوبیت عجیب ایشان در بین مردم متدین قم شده
بود؛ با این که بسیاری از خانواده ها و مستمندان، ناشناخته و مخفیانه کمک های ایشان
را دریافت می کردند.
خشونت در وجود ایشان نبود و همین امر باعث می شد که گاهی افراد منحرف را به راه
راست هدایت کند. از جمله معظم له نقل می کرد: یک وقت برای مجلس خیر به محله ی جوی
شور، که یکی از محلات دور افتاده ی زمان گذشته قم بود و با مرکز شهر فاصله داشت و
این فاصله را باغ ها و کوچه باغ ها پر کرده بود، رفته بودم. آن شب هوا بسیار سرد
بود و از شب قبل برف سنگین آمده بود و خیلی جاها یخ زده بود. به سوی منزل خودمان از
راه کوچه باغ ها حرکت کردم. در راه به مرد مستی برخوردم که چوب دستی در دست داشت و
راه را بر من بست و پرسید: سید کجا می روی؟ گفتم: به منزل. گفت: از کجا می آیی؟
گفتم: از یک جلسه که برای امر خیری تشکیل شده بود. گفت: چه کاره ای؟ گفتم: می بینی
که روحانی و آخوند هستم. گفت: باید برایم روضه بخوانی. گفتم: در این جا که نمی شود؛
زیرا هوا سرد است و اتاق و فرش و صندلی و مستمعی نیست. با تهدید گفت: برگرده ی من
بنشین و برایم روضه بخوان. به ناچار برگرده ی وی سوار شدم و برایش روضه خواندم.
عجیب است که بسیار گریه کرد و پس از خاتمه همراه من تا منزل آمد که مبادا کسی مثل
خودش مزاحم من نشود. چند وقت از این قضیه گذشت. یک روز پس از نماز جماعت در حرم
مطهر حضرت معصومه(س)، مردی که اندکی ریش داشت جلو سجاده ی من زانو زد و با اصرار دست
مرا، که شدیداً اکراه داشتم، بوسید و گفت: آقا مرا ببخشید! من اشتباه کردم. پرسیدم
شما کی هستی؟ من شما را نمی شناسم؟ گفت: من همان شخصی هستم که چند وقت پیش شبانگاه
راه را بر شما بستم و گفتم برایم روضه بخوان. وقتی او را شناختم، گفتم: تو را
بخشیدم و اصلاً از تو دلگیر نشدم، ولی آن مرد با گریه گفت: مرا ببخش و از خداوند
بخواه که توبه ی مرا قبول کند، زیرا من از نحوه ی رفتار شما سخت متأثر شدم و توبه
کردم. آن مرد از آن پس جزو اخیار شد؛ چنان که چندین سال در نماز جماعت من شرکت می
کرد، تا این که چشم از جهان فرو بست و در تشییع جنازه ی او عده ی فراوانی از مردم و
از جمله من شرکت کردیم.
هنگام دیدار افراد اصرار داشتند که دست ایشان را ببوسند، ولی معظم له از این کار
شدیداً ناراحت می شد و نمی گذاشت کسی دستشان را ببوسد. گاهی برخی افراد چنان دست
مرحوم والد را برای بوسیدن می کشیدند که چندین بار مچ دستشان از جا در رفت و به
شدّت درد گرفت.
از عبادات و ملکات روحی ایشان نکاتی را برای خوانندگان مجله بیان فرمایید.
معظم له نسبت به نماز اول وقت خیلی مقید بود و همه را به این امر تشویق می کرد و
می فرمود: نماز اول وقت برکاتی دارد و من خیلی چیزها از نماز اول وقت به دست
آوردم. شب ها معمولاً بیش از سه ساعت نمی خوابید. بیشتر وقت را صرف مطالعه و تضرع
به درگاه خدا می کرد. مادرم می گفت: هنگام تضرع آقا، گویا در و دیوار می لرزد. وقتی
گریه می کرد پهنای صورتش خیس می شد، هرچند سعی می کرد کسی متوجه نشود.
مرحوم والد کمتر به سفر می رفت و می گفت: اگر جایی بروم که حرم نباشد، انگار گم
شده ای دارم و به من سخت می گذرد. به خاطر همین بیشتر در قم بود و حتی زمان جنگ
تحمیلی و موشک باران قم نماز حرم را ترک نمی کرد. شب های احیای ماه رمضان در صحن
مطهر مردم را به اقامه ی نماز قضا تشویق می کرد. و خود نیز امام جماعت می شد. خیلی
مقید به آداب ماه مبارک رمضان بود.
هرگاه با ماشین در مسیر بودیم و وقت نماز می شد، سجاده ای را که همیشه همراه داشت
بود، کنار راه می انداخت و نماز اول وقت را می خواند و دوباره سوار ماشین می شد. من
هیچ وقت تأخیر در نماز خواندن ایشان ندیدم؛ مگر زمان بی هوشی در حال بیماری. وقتی
در بیمارستان هم بستری بود، مرتب نگران نماز اوّل وقت بود.
ارتباط معظم له با سایر علما به ویژه حضرت امام خمینی(ره) و چگونگی همراهی ایشان
با انقلاب اسلامی را بیان فرمایید.
نسبت به رابطه ی خودشان با حضرت امام(ره) می فرمود: اوایلی که به قم آمدم در
مدرسه ی دارالشفا حجره ای داشتم که یک حجره با حجره ی حاج آقا روح الله فاصله داشت.
دوستی من با ایشان خیلی قوی بود. زمان رضاخان که روضه خوانی غدغن شده بود، شب های
عاشورا در یکی از حجره ها جمع می شدیم و یکی از طلبه ها مصایب سیدالشهدا و اهل بیت
طاهرین: را می خواند و ما گریه می کردیم.
الآن نامه های حضرت امام(ره) به ایشان موجود است و بعضی از آن ها چاپ شده است. از
مرحوم حاج آقا مصطفی به ایشان نامه های زیادی است. در یکی از این نامه ها آمده است:
امیدوارم که خداوند مقداری از حسن نیت سرکار را به دیگران هم عنایت فرماید.
همچنین ایشان نوشته بود که ابوی(حضرت امام(ره) خیلی اشتیاق به زیارت شما دارند.
اولین روزی که حضرت امام(ره) از ترکیه وارد عراق شدند، مرحوم ابوی به من امر فرمود
که به عراق بروم. من هم از طریق خرمشهر و قاچاقی به عراق رفتم. حضرت امام یک هفته
در کربلا بودند و بعد به نجف رفتند. من در کربلا خدمتشان رسیدم. با مرحوم حاج آقا
مصطفی سال ها دوستی داشتم. حضرت امام(ره)فرمودند: شما تا روزی که این جا هستید نزد
ما باشید. پس از یک ماه در راه بازگشت به ایران بازداشت شدم، البته نامه های زیادی
را آورده بودم که به حمدالله به ایران رساندم و بعد دستگیر شدم.
از جمله اولین گروهی که از ایران به پاریس رفتند، بنده و آقای اشراقی داماد حضرت
امام بودیم. قبل از این که حضرت امام به نوفل لوشاتو برسند ما در پاریس بودیم و بعد
به نوفل لوشاتو رفتیم. آن جا هم ده پانزده روز من در خدمت حضرت امام(ره) بودم. در
سفری که مرحوم والد برای مداوای چشمشان به اسپانیا می رفت، یک شب قبل از پرواز در
جماران منزل حضرت امام(ره) بودیم ـ با آن که خواهر من هم در تهران زندگی می کرد ـ
و این به خاطر علاقه و رابطه ی دوستی پدرم با حضرت امام(ره) بود.
گوشه ای از فعالیت های سیاسی معظم له را بازگو فرمایید.
پس از دستگیری امام خمینی(ره)، آیهالله حاج آقا مصطفی خمینی فرزند ارشد امام برای
انجام مذاکره به منزل ما آمد. عوامل رژیم از این ماجرا اطلاع یافتند و از پشت بام
به منزل مرحوم والد هجوم بردند و فرزند امام را دستگیر کردند. پدرم به این برخورد
اعتراض نمود و سعی داشت تا مانع بردن ایشان شود، اما عوامل رژیم با مشت به سینه ی
ایشان زدند و حاج آقا مصطفی را با خود بردندکه از همان جا به ترکیه تبعید نمودند.
پدرم با صدور بیانیه، اعلامیه و تلگراف از مقام و منزلت علمی امام خمینی(ره) دفاع
کرد و خواستار آزادی و رفع اهانت از معظم له شد.
پس از آزادی امام خمینی و تبعید معظم له به ترکیه، مرحوم والد برای اظهار هم دردی
به حضرت امام(ره) تلگراف زد که امام از ایشان تشکر نمودند. در سخنرانی ها و بیانیه
های مختلف خود، تبعید امام به ترکیه را شدیداً محکوم کرد و برای شهدای ۱۵ خرداد
مجلس یادبود برپا نمود.
سخنرانی مفصّل و تاریخی پدرم در ۲۳ رجب ۱۳۸۴ ه . ق در مسجد بالاسر حرم مطهر حضرت
معصومه(س) راجع به نقش برجسته ی روحانیت شیعه در دفاع از احکام اسلام و قوانین شریعت
و حفظ استقلال مملکت در طول تاریخ ایران و در مواقع حسّاس و بحرانی، واقعاً به یاد
ماندنی است. ایشان در این سخنرانی از علمای مجاهدی یاد کرد که هنگام هجوم بیگانگان
به کشور و تجاوز به مقدسات اسلام چگونه فداکارانه جان باختند، اما استقلال کشور را
حفظ کردند و از اسلام دفاع نمودند. در همان سخنرانی اظهار نمود، که آیا این علما و
فقها و مراجع مرتجع هستند؟ آیا اینان نبودند که در طول تاریخ بهترین دفاع را از
استقلال کشور انجام دادند؟ روی منبر هجوم همه جانبه ی رژیم علیه اسلام و روحانیت را
شدیداً محکوم نمود.
مرحوم والد نه تنها در صحنه ی داخلی ایران از اسلام و مسلمین دفاع می کرد، بلکه در
مواقع بسیار حساس از دیگر مسلمانان نیز که مورد تجاوز و ستم قرار گرفته بودند،
شدیداً حمایت می کرد و اعلامیه های متعددی را در دفاع از مسلمانان مظلوم فلسطین و
محکومیت اسراییل جنایتکار و تقاضای کمک از تمامی مسلمانان جهان برای دفاع از ملت
مظلوم فلسطین، صادر نمود.
معظم له هنگامی که رژیم بعثی عراق، مسلمانان ایرانی را با وضع فجیع از عراق اخراج
کرد، شدیداً به این حرکت ناشایست و جنایتکارانه اعتراض نمود و از اهانت و بی حرمتی
به عتبات مقدسه اظهار تأسف کرد.
ایشان در سال ۱۳۵۲ ه . ش فتوایی علیه خرید و فروش کالاهایی که سود آن در راه تبلیغ
حزب جاسوس پیشه ی بهاییت استفاده می شد، صادر کرد و آن را حرام خواند؛ حزبی که به
کمک رژیم پهلوی بر بیشتر منابع اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کشور مسلط شده بود.
پس از آن که امام خمینی به پاریس رفتند، مرحوم والد طی تلگرافی به امام از پیشامد
ناگواری که برای معظم له اتفاق افتاده بود، فوق العاده اظهار تأثر نمود و پس از آن
تلگرافی برای رییس جمهور فرانسه، والری ژیسکاردستن فرستاد و از او و ملت فرانسه
درخواست نمود تا میهمان نوازی خود را به مرتبه ی کمال برسانند.
خلیل طهاسبی دو ماه در منزل مرحوم والد مخفی بود. ایشان باعث شد که جسد شهید
طهماسبی را از قبرستان مسگر آباد بیاورند و در بهشت رضوان دفن کنند. خودشان هم بر
جنازه ی او نماز خواندند.
گویا ایشان با علمای دیگر مذاهب اسلامی و دانشگاهیان هم ارتباط داشتند؟
بله و جالب است که ایشان زمانی این ارتباط را با علمای اهل سنت و افراد دانشگاهی
مثل مرحوم فروزانفر، برقرار کرده بود که در زمان شاه اسم اهل سنت را نمی شد برد.
حتی یک نامه بدون امضا نوشته بودند و در محراب جلوی ایشان گذشته بودند که شما جواب
حضرت فاطمه زهرا (س) را چه می دهی که با این سنی ها و دانشگاهی ها ارتباط برقرار می
کنی؟ علامه فروزانفر، مرحوم دانش پژوه، مرحوم مشکوه، مرحوم عصار و مرحوم جلال همایی
روزهای جمعه به منزل ما می آمدند و والده آش جو درست می کرد و آن ها ناهار منزل ما
بودند و از منابع و کتاب های پدرم استفاده می کردند و مرحوم ابوی ما لذت می برد.
رژیم پهلوی نمی خواست دو قشر روحانی و دانشگاهی یا علمای شیعه و سنی با هم مراوده
داشته باشند و به هم نزدیک بشوند. مکاتبات بسیاری از علمای آن زمان موجود است.
اجازات علمای مذاهب دیگر به مرحوم ابوی را در کتابی به نام المسلسلات والإجازات
چاپ کرده ام. البته خیلی از آن ها به دلیل نداشتن بایگانی از بین رفته است.
از توکل شگفت ایشان به خداوند ماندن در قم زمان موشک باران است. در این باره
لطفاً توضیحی ارایه فرمایید.
راهنمای خرید:
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 