پاورپوینت کامل ز کوی یار می آید…;از آینه ی خاطرات همسر شهید مظلوم آیهالله بهشتی(قدس سره)؛عزت الشریعه مدرس مطلق رحمهالله علیها; ۲۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل ز کوی یار می آید…;از آینه ی خاطرات همسر شهید مظلوم آیهالله بهشتی(قدس سره)؛عزت الشریعه مدرس مطلق رحمهالله علیها; ۲۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ز کوی یار می آید…;از آینه ی خاطرات همسر شهید مظلوم آیهالله بهشتی(قدس سره)؛عزت الشریعه مدرس مطلق رحمهالله علیها; ۲۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل ز کوی یار می آید…;از آینه ی خاطرات همسر شهید مظلوم آیهالله بهشتی(قدس سره)؛عزت الشریعه مدرس مطلق رحمهالله علیها; ۲۶ اسلاید در PowerPoint :
۴۶
او حتی یک ریال از دادگستری حقوق نگرفت و از آن جا پشیزی به خانه نیاورد. می گفت:
وقتی این همه آدم مستضعف داریم، روا نیست که من از دادگستری حقوق بگیرم. شما باید
بدانید که زندگی تان با همین حقوق بازنشستگی من می گذرد. او ماهی ۵۵۰۰ تومان حقوق
می گرفت که خرج خانواده، پسر خانواده، داماد و خرج های دیگر را با همان می داد. یک
شب لامپ خانه سوخته بود و من به مغازه های اطراف سر زدم، ولی پیدا نکردم. به
دادگستری زنگ زدم و گفتم: آقا! از فروشگاه آن جا لامپ بخرید و بیاورید جواب داد: هرگز! خدا نکند که من چنین کاری بکنم. شما عجالتاً شمع روشن کنید تا ببینم چه می
کنم. خیلی احتیاط می کرد. او از دروغ و غیبت و صفات رذیله نفرت داشت. در جامعه و
خانواده الگوی به تمام معنا بود. ما کوچک ترین چیزی از ایشان ندیدیم که ناراحتمان
کند. می گفت: حاضر نیستم به خاطر موقعیت اجتماعی خودم و حرف مردم، از آسودگی
خانواده بزنم. اگر کسی از من توقع دارد که گذشت و ایثار کنم، از حق خودم می گذرم،
اما مراعات خواست خانواده در حد مقدورات، خلاف شرع نیست.
منزلمان را با سلیقه خودش و کم ترین هزینه ساخت. به جای این که از سنگ استفاده کند،
به کارگران گفت که دیوارها را با سیمان قرمز و سفید و به صورت متناوب به شکل لوزی
درست کنند که از دور بسیار زیباتر از سنگ بود، به همین دلیل خیلی ها می گفتند که
این ها خانه شان تشریفاتی است؛ در حالی که در واقع مصالحی که به کار برده بودیم
سیمان ساده بود. آقای بهشتی آدم بسیار با سلیقه و با ذوقی بود و توانست با حداقل
هزینه، زیباترین نماها را طراحی و اجرا کند. او همین سلیقه را در رنگ آمیزی خانه هم
به کار می برد.
اصرار عجیبی داشت که من درس بخوانم و برایم وقت می گذاشت و در یادگیری درس ها کمکم
می کرد تا آماده شرکت در امتحانات بشوم. به علی رضا گفت که به من رانندگی یاد بدهد.
نوبت به امتحان کتبی رانندگی هم که رسید، تست های چهارجوابی را با من کار کرد که
قبول بشوم.
او همیشه به بچه ها توصیه می کرد که با اهل فن مشورت کنند. موقعی که محمدرضا می
خواست به دانشگاه برود به او توصیه کرد که با بعضی از دوستان پزشک مشورت کند. همیشه
سعی می کرد بچه ها را طوری تربیت کند که خودشان راهشان را انتخاب کنند.
اغلب پول هایی را که صرف کمک به مبارزان کشور و تشکل های دانشجویی می کرد، از درآمد
خودش بود، در حالی که حق تصرف در وجوهات و خمس را داشت، اما هیچ وقت برای چنین
اموری، آن ها را صرف نمی کرد و هرگز برای مصارف شخصی یا خانوادگی، دست به این پول
ها نزد.
در منزل همیشه به دنبال بحث های مفید و کتاب و مطالعه بود. اصلاً حساب این نبود که
دور هم جمع بشوند و دروغی بگویند و غیبتی بکنند، یا شوخی های بی معنا بکنند، حتی
حاضر نمی شد کوچک ترین حرفی را که پشت سر دشمنش هم زده می شد، بشنود. به محض این که
کسی غیبت می کرد، اخم می کرد و می گفت: حرف دیگری نیست بزنیم؟ اگر حرفی ندارید،
بروید دنبال کاری یا مطالعه کنید. من حاضر نیستم در حضورم حرف کسی زده شود. به جای
غیبت از خدا بخواهید به راه راست هدایتش کند. با این که همه به او دشنام می دادند
و علیه او حرف می زدند، هرگز قلب و وجدانش قبول نکرد پشت سر آن ها حرف بزند.
در قم پای درس امام می رفت. البته درس های دیگر را هم می رفت، ولی علاقه خاصی به
امام داشت. در عاشورایی که امام را دستگیر و بعد هم تبعید کردند، موقعی که می خواست
از خانه بیرون برود، گفت: شاید شب برنگردم. گفتم: چرا؟ گفت: اگر امام را
بگیرند و بدانم که دیگر این جا نیستند و نمی توانند کار کنند، من هم نمی توانم تحمل
کنم. از آن زمان به بعد حتی یک ساعت هم راحت نبود و دائماً به امام فکر می کرد.
زمانی که حضرت امام(قدس سره) در ترکیه و نجف بودند، به صورت مخفیانه از سوی امام،
برایش نامه می آمد. دو بار هم برای دیدن امام به نجف رفت. موقعی هم که در اروپا
بودیم، همیشه به جوان ها می گفت: ببینید امام چه می گویند، همان کار را بکنید، ما
باید راهی را برویم که امام می روند. باید همیشه پشتیبان ایشان باشیم و یک دقیقه هم
از ایشان غفلت نکنیم.
در اولین
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 