پاورپوینت کامل او با قرآن رشد کرد…;از آینه ی خاطرات مادر گران قدر شهید بزرگوارآیهالله بهشتی(قدس سره)؛معصومه بیگم خاتون آبادی رحمهالله علیها ۱۸ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل او با قرآن رشد کرد…;از آینه ی خاطرات مادر گران قدر شهید بزرگوارآیهالله بهشتی(قدس سره)؛معصومه بیگم خاتون آبادی رحمهالله علیها ۱۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل او با قرآن رشد کرد…;از آینه ی خاطرات مادر گران قدر شهید بزرگوارآیهالله بهشتی(قدس سره)؛معصومه بیگم خاتون آبادی رحمهالله علیها ۱۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل او با قرآن رشد کرد…;از آینه ی خاطرات مادر گران قدر شهید بزرگوارآیهالله بهشتی(قدس سره)؛معصومه بیگم خاتون آبادی رحمهالله علیها ۱۸ اسلاید در PowerPoint :
۴۴
پدرم چون اولاد پسر نداشت و من هم درس نخوانده بودم، می گفت: حوزه درس مرحوم سید
بحرالعلوم را یک دختر اداره می کرد، من هم می خواهم که این دختر در خانه باشد و به
جای پسر پیش دستم، برایم بنویسد و برایم بخواند.
پدرم خواب دیده بود که از طرف آقای بهشتی برای من خواستگار آمده است و از من اولادی
به دنیا می آید که عام المنفعه می شود. در خواب به پدرم گفته بودند که عمرت آن
قدرها کفاف نمی کند و پدرم در خواب به مادرم گفته بود که از جانب خدا بنا شده است
این دخترمان را شوهر بدهیم. به هر حال من ازدواج کردم و پدرم منتظر بود که پسرم به
دنیا بیاید. وقتی به دنیا آمد و یک ساله شد، پدرم از دنیا رفت.
پس از فوت پدرم شبی او را خواب دیدم که گفت: وقتی می خواستم از دنیا بروم، چهارده
معصوم: دور تختم بودند تا روح را از بدنم برانند. آن بزرگواران روح مرا گرفتند و
نزد پیغمبر بردند. من گفتم: ما چه کار کنیم که آن ها از ما شفاعت کنند؟ پدرم گفت:
این آقا محمد را خیلی محافظت کنید. او از باقیات صالحات است. درباره ی او خیلی
سفارش به من کرد.
پس از فوت پدرش آن اندازه که توانستم مواظبت کردم تا درسش را بخواند. قرآن را به
بچه ام یاد دادم. وقتی او را به مدرسه بردند، استعدادش را برای کلاس ششم تشخیص
دادند.
خودم خیلی توجه داشتم. از اول که این بچه به وجود آمد، قرآن زیاد می خواندم، نماز
را اول وقت می خواندم و به نامحرم نگاه نمی کردم. در خانه چهارتا برادر شوهر داشتم،
اما هیچ وقت با آن ها روبه رو نمی شدم. هنگام شیر دادن به او هم قرآن می خواندم.
وقتی که بزرگ تر شد، حواسم را برای مواظبت از او جمع کردم. ایشان از پنج سالگی شروع
به تحصیل کرد و با همین کتاب عم جزء که با حروف ابجد شروع می شد، سر و کار داشت.
خودم درسش می دادم، البته نزد یک معلم هم می رفت. وقتی پنج سالش بود، دعای سحر را
می خواند.
شب نیمه شعبان اعمال و نماز و آداب دارد. ما پشت سر پدربزرگش (مرحوم سید محمدحسین)،
می ایستادیم و نماز می خواندیم. او هم که پنج سال بیشتر نداشت، مثل پدربزرگ نماز می
خواند. پدربزرگ هم دستش را بالا می برد و برای او دعا می کرد: إن شاءالله خدا تو
را عالم ربانی کند.
تا ۱۷ سالگی نزد من بود. پس از این که به مدرسه رفت و هفت کلاس درس خواند، به طلبگی
پرداخت و در مدرسه ی بازار درس عربی خواند. هفده ساله که شد، گفت: مادر اجازه
بدهید که من بروم قم، چون این جا استادی برای من نیست. از قم نامه نوشت که پای درس
آقای طباطبایی و آقای خمینی۰ (که آن موقع معروف بودند به حاج آقا روح الله) می رود.
پدرش برای دیدن او به قم رفت. وقتی برگشت، گفت: بچه ما پیش آقای خیلی خوبی است.
از ۱۷ سالگی که رفت از این جا برایش خرجی می فرستادیم. سالی دو بار بیشتر به این جا
نمی آمد و آن هم سه ماه تابستان بود. تا ۲۵ سالگی ازدوا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 