پاورپوینت کامل در محضر قرآن کریم ;نخل بهشتی ۲۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل در محضر قرآن کریم ;نخل بهشتی ۲۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل در محضر قرآن کریم ;نخل بهشتی ۲۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل در محضر قرآن کریم ;نخل بهشتی ۲۶ اسلاید در PowerPoint :
۹۰
چهل روز است که روز به روز احوالم رو به تباهی و کاستی است.
وقتی کلام وحی را شنیدم که فرمود: (وَمَا یُغْنِی عَنْهُ مَالُهُ إذَا
تَرَدَّی)([۱]) ؛ و چون هلاک شد، [دیگر] مالِ او به کارش نمی آید، فکر نمی کردم
که در این دنیا نیز سودی به حالم نخواهد داشت.
هرگاه بالای آن نخل زیبا و سر به فلک کشیده و پر ثمر می ایستادم، می دانستم که مثل
همیشه کودکان همسایه سر به آسمان، با دهان های نیمه باز مرا نگاه می کنند. بارها از
آن ها شنیدم که ای کاش دانه ای خرما به دهان ما می افتاد! و من با خود می گفتم:
حتی اگر از بالای درخت به حیاط شما افکنده شوم، هرگز نمی گذارم دانه ای از این
خرماهای شیرین به دهانتان بیفتد. آه که چه قدر آن نخل را دوست داشتم! در میان نخل
هایم او زیباتر و پرثمرتر بود.
بالای نخل مورد علاقه ام می ایستادم و با مرواریدهای سیاهش حرف می زدم و با لذّت،
دانه دانه، آن ها را می چیدم و داخل کیسه می انداختم. طفلان همسایه در حیاط خانه ی
خویش منتظر بخشش دستان من بودند، ولی من قبل از همه خرمای شاخه های فرود آمده در
حیاط همسایه را می چیدم.
برای چیدن خرماهای درختم نه منتظر اجازه ی همسایه بودم و نه وقت و بی وقت می
شناختم. یک روز ظهر که بالای شاخ سار درختم بودم، مؤذن را دیدم که خود را برای گفتن
اذان بر بام کعبه آماده می ساخت؛ دستانم را دراز کردم و خوشه ی خرمای تازه رسیده را
گرفتم و چیدم؛ پایم لغزید و دستانم لرزید؛ دانه ای خرما، از خوشه جدا شد و به حیاط
همسایه افتاد.
دلم فرو ریخت؛ تصمیم گرفتم خود را به حیاط آن ها بیندازم؛ طفلان بازیگوش به سویش
هجوم بردند. خوشه ی چیده شده را درون کیسه گذاشتم و فریاد زدم: نخور، نخور، ای طفل
حرام خوار!.
صدایم آن ها را میخکوب کرد. مروارید سیاه من در دستان طفل می درخشید؛ کیسه ی خرما
را به شاخه ای آویزان کردم و با شتاب به خانه ی همسایه رفتم؛ چه قدر ترسیدند! هر
کدام به سویی دویدند و در گوشه ای از حیاط پناه گرفتند. طفل کوچک تر از ترس سر
جایش ایستاد. دهانش را به زور باز کردم؛ چیزی جز زبانی خشکیده و دندان های سفید و
کوچک نبود. مشتش را باز کرد، خرمای له شده را از کفش ربودم و با خشم از خانه بیرون
آمدم.
ای کاش آن دانه ی خرما را بخشیده بودم تا کام آن طفل شیرین شده بود! ای کاش آن نخل
را که هنوز دوستش دارم، بخشیده بودم تا چهل شب بدین صورت دیوانه نمی شدم! پایان این
شب چه قدر دوراست؟! این شب ها تا کجا ادامه خواهد داشت؟!
ای کاش، نه این چهل نخل، و نه آن نخل زیبای دوست داشتنی را داشتم! عجب روزی بود!
چهل روز پیش وقتی گفتند: پیامبر(صلی الله علیه و آله ) تو را می خواند، دانستم که درباره ی اتفاق آن روز
است.
حضور پیامبر(صلی الله علیه و آله ) رسیدم، عده ای از اصحاب، گرد آن حضرت حلقه زده بودند. خواستم سلام
کنم، امّا رسول خدا ۹ پیشی گرفت و سلام کرد.
آن حضرت رو به من فرمود: شنیده ام که در حیاط خانه ی تو درخت خرمایی است که شاخه
هایش روی دیوار و حیاط خانه ی همسایه ات خم شده است.
ـ عرض کردم: ای پیامبر! آن بهترین نخل خانه ی من است.
پیامبر(صلی الله علیه و آله ) با تبسم و گشاده رویی فرمود: شنیده ام که دانه های خرمای این نخل توی
حیاط همسایه ات می افتد و تو از این بابت خشمگین و ناراحت می شوی!.
با این که منظور پیامبر(صلی الله علیه و آله ) را فهمیدم، امّا به ندای کسی گوش نهادم که هیچ گاه او را
ندیده بودم. او همواره در گوشم می خواند: محکم باش! نخل، مال خودت است؛ خودت
زحمتش را کشیده ای؛ راستش را به پیامبر بگو؛ حقیقت را بگو؛ بگو که حاضر نیستی او را
به کسی ببخشی، حتی یک دانه اش را!.
عرض کردم: من، نخل های زیادی دارم؛ امّا هیچ کدام را به اندازه ی این نخل و
مرواریدهای سیاهش دوست ندارم.
پیامبر(صلی الله علیه و آله ) فرمود: می دانی که همسایه ات پیرمردی عیال دار و فقیر است.
و دوباره در گوشم نجوا می شود و من بی درنگ و فکر، همان ها را برای پیامبر تکرار می
کنم: ای پیامبر! من مرد زحمت کشی هستم و این نخل ها
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 