پاورپوینت کامل مادر! می خواهی مسیح را ببینی؟!خاطره «لویی»؛ نوجوانی از نوفل لوشاتو ۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل مادر! می خواهی مسیح را ببینی؟!خاطره «لویی»؛ نوجوانی از نوفل لوشاتو ۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مادر! می خواهی مسیح را ببینی؟!خاطره «لویی»؛ نوجوانی از نوفل لوشاتو ۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل مادر! می خواهی مسیح را ببینی؟!خاطره «لویی»؛ نوجوانی از نوفل لوشاتو ۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۶۱
یک روز که از مدرسه به خانه بر می گشتم، شلوغی بی سابقه ای در کوچه مان توجهم را
جلب کرد. جلوی باغی که کمی آن طرف تر از خانه ی ما بود، جمعیت زیادی ایستاده
بودند. در میان جمعیت، خبرنگارانی به چشم می خوردند که دوربین هایشان را به گردن
آویخته بودند و از پشت در چوبی و سبزرنگ باغ سرک می کشیدند. حس کنجکاوی من تحریک
شد. داخل باغ اتفاقی افتاده بود. خود را داخل جمعیت کردم، هرچه سرک کشیدم، چیزی
نفهمیدم. از خبرنگاری پرسیدم: «این جا اتفاقی افتاده؟» خبرنگار گفت: «هنوز نه، ولی
از حالا به بعد اتفاق های مهمی خواهد افتاد» او پرسید: «شما اهل این دهکده هستید؟».
از حرف های او چیزی سردر نیاوردم، ولی جواب دادم: «بله، خانه ی ما کمی آن طرف تر
است».
خبرنگار گفت: «به زودی دهکده تان مشهورترین دهکده ی دنیا خواهد شد!».
با تعجب پرسیدم: «متوجه نمی شوم، چه اتفاق مهمی قرار است در دهکده ما بیفتد که باعث
شهرت آن می شود؟».
جواب داد: «تا به حال اسم آیهالله خمینی را شنیده ای؟».
این اسم برایم آشنا بود، بارها و بارها از رادیو و تلویزیون اسمش را شنیده بودم و
عکس او را هم در روزنامه دیده بودم.
گفتم: «همان که رهبر مذهبی ایران است؟».
گفت: «آفرین پسر، حالا او به این دهکده آمده و همسایه شماست».
با حالتی هیجان زده پرسیدم: «حالا شما برای چه این جا جمع شده اید؟ مگر قرار است
بیرون بیاید؟».
خبرنگار پاسخ داد: «نه بیرون نمی آید، ولی قرار است مصاحبه کند. منتظریم تا اجازه
بدهد و ما داخل باغ برویم».
کنجکاوی ام باعث شد هر طور شده او را ببینم؛ کسی را که هر روز عکسش در روزنامه چاپ
می شد و تازه می توانستم پیش هم کلاسی هایم پز بدهم.
پرسیدم: «اگر منتظر بمانم، مرا هم راه می دهند؟» گفت: «نمی دانم». با دست به آقایی
که کنار در باغ ایستاده بود، اشاره کرد و گفت: «از او باید پرسید». به طرف آن مرد
رفتم و گفتم: «منزل ما چند خانه آن طرف تر است. من می توانم آیهالله خمینی را از
نزدیک ببینم؟» مرد گفت: «از آیهالله خمینی چه می دانی؟».
گفتم: «این را می دانم که آیهالله خمینی رهبر مذهبی ایران است و هر روز عکسش را در
روزنامه چاپ می کنند». کمی فکر کرد و پرسید: «به غیر از شما کس دیگری هم هست؟» به
خبرنگارها اشاره کردم و گفتم: «می بینید که این ها هم هستند، قول می دهم چند لحظه
ایشان را ببینم و نظم جلسه را به هم نزنم».
در باغ گشوده شد. آیهالله خمینی پیرمردی بود با لباس روحانی و پارچه سیاهی دور سر
پیچیده بود. برای یک لحظه احساس کردم مسیح در مقابلم ایستاده است.
اصلاً نفهمیدم چگونه یک ساعت گذشت و وقت تمام شد. همچنان در بهت و حیرت بودم که به
خانه رفتم و به مادرم گفتم: «مادر! می خواهی مسیح را از نزدیک ببینی؟». می دانستم
که اگر او را ببیند، احساس مرا پیدا می کند.
از مادر پرسیدم: «به نظر شما آمدن او به این جا اشکال دارد؟» و او گفت: «نه، ولی
پدرت دنبال یک جای آرام بود. حالا دیگر این جا آرام نخواهد بود».
پیش بینی مادر درست بود. وقتی پدر آمد، بسیار عصبانی بود. کتش را درآورد و خودش را
روی مبل رها کرد و با ناراحتی گفت: «امسال، سال بدبیاری من است، هر جا می روم،
بدشانسی دنبالم
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 