پاورپوینت کامل غلام دین؛ غلامرضا;گفتوگو با حجهالاسلام والمسلمین حاج سید احمد دعایی دربارهی آیهالله حاج شیخ غلامرضا یزدی(ره) ۷۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل غلام دین؛ غلامرضا;گفتوگو با حجهالاسلام والمسلمین حاج سید احمد دعایی دربارهی آیهالله حاج شیخ غلامرضا یزدی(ره) ۷۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل غلام دین؛ غلامرضا;گفتوگو با حجهالاسلام والمسلمین حاج سید احمد دعایی دربارهی آیهالله حاج شیخ غلامرضا یزدی(ره) ۷۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل غلام دین؛ غلامرضا;گفتوگو با حجهالاسلام والمسلمین حاج سید احمد دعایی دربارهی آیهالله حاج شیخ غلامرضا یزدی(ره) ۷۷ اسلاید در PowerPoint :
۲۲
با توجه به اینکه جنابعالی با مرحوم آیهالله حاج شیخ غلامرضا فقیه خراسانی یزدی(ره) ارتباط نزدیک داشتهاید و از محضر ایشان استفاده کردهاید، خواهشمندیم ما و خوانندگان «نامه جامعه» را با پاسخ به سؤالات زیر با شخصیت آن عالم ربانی آشنا فرمایید.
m سابقه آشنایی حضرتعالی با مرحوم حاج شیخ غلامرضا(ره) از چه زمانی است؟
* بسم الله الرحمن الرحیم. من از طفولیت؛ یعنی چهارپنج سالگی، مرحوم حاج شیخ را میشناختم، به دلیل اینکه پدرم از روحانیون یزد بود و مورد علاقه و احترام مرحوم حاج شیخ بود. پدرم در زمان رضاخان به واسطه مخالفتی که با کشف حجاب کرد، به کرمان تبعید شد و بعد از اتمام دورهی تبعید، مدتها در یزد تحت نظر دستگاه بود. از شهر نبایستی بیرون میرفت و حق منبر رفتن هم نداشت. مرحوم حاج شیخ غلامرضا در زمان پهلوی مسجدشان را ترک نکردند، با کلاه نمدی میرفتند مسجد و در مسجد عمامه میگذاشتند و اقامه جماعت میکردند. بعد از این که پهلوی ساقط شد و از ایران رفت، حاج شیخ با لباس کامل در مجالس شرکت میکردند.
m از برنامههای عبادی و توسلات ایشان بفرمایید.
* برنامههای عبادی ایشان واقعاً چشمگیر بود، میشود گفت کمنظیر، یا بینظیر بود. یکی از جوانهای مذهبی ورزشکار که زورخانه میرفت، میگفت: من که جوانم تعجب میکنم از آقای حاج شیخ، چون صبح روز اول ماه رجب، به مسجد پشت باغ رفتم تا نماز بخوانم، آنجا آقای حاج شیخ را دیدم که مشغول نماز هستند. نماز خواندند و منبر رفتند، نماز سلمان خواندند، نماز اول ماه خواندند و از مسجد به مدرسه رفتند و تا ظهر هم علاوه بر درس و بحث با طلاّب سه جا منبر داشتند. قبل از ظهر به مسجد رفتم. باز حاج شیخ را دیدم که مشغول نافله هستند. نافله ظهر و عصر را خواندند؛ همینطور تا شب مشغول کار و فعالیت بودند. تعجب کردم که من جوان ورزشکار چنین نیرویی را در خود نمیبینم، اما این پیرمرد چهطور چنین توانی دارد؟!
عبادت و شبزندهداری ایشان عجیب بود. یکی از ارادتمندان حاج شیخ به نام سید محمود دشتی، در یکی از نقاط خوش آب و هوای یزد، به نام ده بالا، باغی داشت که همه ساله تابستان مرحوم حاج شیخ چند روزی برای استراحت به آنجا میرفتند. پسرش به نام سید محمد که یکی از محترمین یزد است نقل میکرد: من جوان هفده هجده سالهای بودم. پدرم به من گفت که شب بیرون اتاق حاج شیخ بخوابم تا اگر نصف شب ایشان برای تطهیر و تجدید وضو خواستند بروند، چراغ دستی را همراهشان ببرم. من بیرون اتاق خوابیدم. یک وقت از صدای گریه حاج شیخ بیدار شدم. ایشان در اتاق زار زار گریه میکردند. من متوحش و مضطرب داخل اتاق رفتم. فتیلهی چراغ پایین بود، اما حاج شیخ روی سجاده نشسته بودند و گریه میکردند. پرسیدم: حاجآقا اتفاقی افتاده؟ سردرد دارید؟ آب جوش برایتان بیاورم؟ پدرم را بیدار کنم؟! با دست اشاره کردند: «برو بیرون». از اتاق بیرون آمدم، اما خوابم نمیبرد. تعجب کردم که چرا ایشان اینگونه گریه میکنند. قدری گذشت، و ایشان آرام شدند و من به خواب رفتم. برای نماز صبح که بیدار شدم، حاج شیخ فرمودند: «سید محمد! ماجرای دیشب را به کسی نگو، مسألهای نبود، نگران نباش». از این نمونهها خیلی زیاد است.
m رفتار ایشان با علما و طلاب چگونه بود؟
* ایشان عالمی بودند نوع پرور، متواضع و مردم دوست. آقای حاج شیخ غلامرضا(ره) هر سال به مشهد مشرف میشدند و در صحن نو که نام فعلی آن صحن آزادی است، کنار ایوانی که روبه صحن حضرت امام(ره) است، کنار قبر پدرشان اقامه جماعت میکردند. ظهرها و شبها آنجا نماز میخواندند و بعد از نماز منبر میرفتند. شبها نصف صحن از جمعیت پر میشد و منبر و موعظه ایشان طرفداران زیادی داشت. هرکس چهره ایشان را میدید، جذب میشد. یک سال نزدیک عاشورا که ایشان مشهد آمده بودند و مرحوم پدر من هم آن سال مشهد بودند، آقای حاج شیخ به پدرم فرمودند: «بلیط میگیرم برایت با هم به یزد برگردیم». پدرم فرمود: حاجآقا من امسال مدتی بیمار بودم، بیمارستان بودم و نتوانستم خوب زیارت کنم، میخواهم ایام عاشورا را مشهد بمانم. حاجی شیخ یک مقدار متغیر شدند و عصایشان را زمین زدند و فرمودند: «جانم! امام رضا(ع) پانشین نمیخواهد، امام رضا(ع) زوار نمیخواهد، امام رضا(ع) نوکر میخواهد، حالا محرم است بیا برو دنبال مسجد و منبرت، دنبال کارهای عزاداری و تبلیغاتت». پدرم به توصیه ایشان عمل کرد و به یزد برگشت.
یادم میآید که حاج شیخ در مدرسه خان درس تفسیر میگفتند. علما، بزرگان و طلاب آن وقت از درسشان استفاده میکردند. این اواخر که تدریسشان تعطیل شد و دیگر به مدرسه نمیرفتند، به قراء و قصبات اطراف یزد میرفتند. نقل شده که خودشان اذان میگفتند و اعلام میکردند: «مردم! شیخ غلامرضا یزدی آمده، بیایید نماز»؛ مردم را به نماز دعوت میکردند. طلاب را این طرف و آن طرف میفرستادند. اهل منبر را تشویق و تأیید میکردند. ائمه جماعت را تأیید و منصوب میکردند. در زمان خودشان فرد اول روحانیت یزد بودند؛ با وجود آن همه علمای بزرگ و دانشمندان، علاقهی مردم به ایشان خاص بود.
m رابطه ایشان با مردم و ارادت مردم به ایشان چهگونه بود؟
* در زمان حیاتشان واقعاً مرجع مردم بودند، تمام طبقات مردم به ایشان ارادت داشتند. اعیان، تجار، کسبه یزد و … با ایشان رفت و آمد داشتند. در گره گشایی از کار مردم خسته نمیشدند. اگر با خبر میشدند که کسی مریض است؛ به خصوص اگر از اهل علم بود، اگر خودشان نمیتوانستند عیادت کنند، کسی را برای عیادت و احوالپرسی میفرستادند و اگر لازم بود، کمک مالی میکردند. در وجوهی که به ایشان میرسید، خودشان تصرف نمیکردند، حتی پاکتهایی را که برای منبر به ایشان میدادند، وقتی از جلسه خارج میشدند، به دیگران میدادند. صاحب خانهای که ایشان پاکت وی را به دیگری داده بودند، گفته بود: آقا اول باز کنید و ببینید چهقدر است بعد هدیه بدهید، اما ایشان گفته بودند: «خدا میداند، تو به من دادی، دیگر کارت نباشد». ایشان زیاد به مسافرتهای تبلیغی به روستاها و جاهای دور و نزدیک میرفتند و هرجا که برای تبلیغ میرفتند در دهاتی که در مسیر بود توقف میکردند و مردم را جمع میکردند و برایشان منبر میرفتند و نماز جماعت میخواندند. کل زندگی ایشان وقف برای تبلیغ و ترویج دین بود. واقعاً حاج شیخ آینه تمام نمای یک روحانی دلسوز، خیرخواه، عالِم و عامل بودند. مرحوم آیهالله فرساد اردکانی که از اعاظم و بزرگان علم و ادب بود و مرحوم ملک الشعرای بهار در مورد فرساد گفته بود: من فقیهی سراغ ندارم که مثل فرساد ادیب باشد و ادیبی ندیدم که مثل فرساد فقیه باشد، در ماده تاریخی که برای مرحوم حاجی شیخ گفته است، میگوید: … «ماتَ الفقیهُ وَماتَ العِلمُ وَالعَمَلُ». در مرگشان فقط خدا میداند که چه حالی به مردم دست داد. وقتی ایشان از دنیا رفتند پیکر ایشان را از طزرجان تا یزد که هشت فرسخ راه است مردم روی دست و پیاده آوردند و در تمام مسیر به هر کجا رسیدند بر پیکر ایشان نماز خواندند. تفتیها شب برای استقبال از جنازه از درهها و گردنهها بالا رفتند. نصف شب پس از نماز در تفت؛ جنازه را به سمت یزد حرکت دادند و در امامزاده جعفر(ع) دفن کردند. در مدرسهی مصلی نیز سه بار به پیکر ایشان نماز خواندند. غوغایی بود. تمام طبقات مردم عزادار بودند.
m شنیدهایم بارگاه امامزاده جعفر(ع) که مرحوم حاج شیخ غلامرضا در آنجا دفن شدند، پس از دفن حاج شیخ بیشتر مورد توجه مردم قرار گرفت و کراماتی هم از آن ظاهر گشت. شما این معنا را تأیید میکنید؟!
* بله! ما بچه این محله هستیم. منزل پدر من خیلی نزدیک امامزاده جعفر است. من از چهار سالگی امامزاده جعفر را کاملاً به یاد دارم. مرحوم مشیرالممالک ساختمان امامزاده جعفر را ساخت. این رواق و حرم عین حرم و بقعه حرم عسکریین(ع) در سامراست. عین نقشه سامرا را مرحوم مشیرالممالک اینجا پیاده کرد و ایشان سال ۱۳۱۳ شمسی از دنیا رفت. سال تولد من ۱۳۰۹ شمسی است. یک قاری سر قبر مرحوم مشیرالممالک بود که صدای خوبی داشت و ما برای تماشای قرائت این مرد قاری میرفتیم. وقتی مرحوم حاج شیخ را اینجا دفن کردند، رفت و آمد مردم زیاد شد و آینهکاریها، ضریح طلا، تعویض درها و تشریفات و تشکیلات و مقبرههای اطراف صحنها که ساخته شد، همه بعد از دفن مرحوم حاج شیخ غلامرضا بود.
مسجدی را هم بالا سر مقبره مرحوم حاج شیخ غلامرضا ساختند که پسرشان ـ آقا شیخ علی ـ آنجا نماز جماعت میخواند. آشیخ علی اخلاقی داشت که حتی بچههای خردسال قبل از تکلیف هم میآمدند و به خاطر تشویقهای او نماز میخواندند. مجالس و مجامع و مراسم شبهای احیا در آن مسجد و صحنها و رواقها برگزار میشود و مردم توسلاتی به مرحوم حاج شیخ دارند. مردم شهر و استان یزد میآیند، مسافرین و توریستها میآیند. وجود حاج شیخ غلامرضا خودش کرامت بود و همین رونقی که این امامزاده دارد، بزرگان و وعاظ و علمایی که بعد از دفن ایشان، اینجا دفن شدند؛ مجالسی که در مسجد امامزاده تشکیل میشود و مراسم دعای ندبه، جلسات ختم قرآن و … تمام اینها بعد از دفن مرحوم حاج شیخ غلامرضاست.
m حاج آقا! لطفاً در مورد منزل ایشان که ظاهراً چندین بار فروخته شد و به ایشان بازگردانده شد، توضیح دهید.
* ایشان یک منزل معمولی در نزدیکی گاراژ ناجی داشتند، که محل مراجعات مردم بود. یک جوی آب هم در آن روان بود. این منزل را علیالظاهر آقای حاج شیخ سه مرتبه فروختند و به مصرف فقرا و طلاب و امور دینی رساندند و مردم دوباره خریدند و به ایشان برگرداندند؛ تا اینکه آخرین بار مردم آن را به اسم فرزند ایشان نمودند تا حاج شیخ نتوانند آن را بفروشند. الآن هم این منزل هست و همه ساله ایام اربعین در آن، مراسم با شکوهی برگزار میگردد.
m رفتار ایشان نسبت به اقلیتهای دینی یزد چگونه بود؟
* ایشان مورد علاقه و احترام یهودیها و زرتشتیها بودند. آنها هر وقت در کوچه و بازار حاج شیخ را میدیدند، احترام میکردند و خوشحال میشدند. زمان جنگ جهانی دوم که وضعیت ارزاق خیلی سخت شد و مردم در مضیقه بودند، مرحوم حاج شیخ دستور دادند که مقداری گندم را آرد کنند و برای یهودیها ببرند و میان آنها تقسیم کنند. بعد از وفات ایشان یهودیها و زرتشتیها برایشان مجلس فاتحه گرفتند.
m سوابق تحصیلی ایشان چه بوده است؟
* ابتدای تحصیلات علوم دینی مرحوم حاج شیخ در مشهد بوده است؛ و سپس همراه آقا نجفی قوچانی از راه خطرناک طبس و کویر به اصفهان رفتند، و سالیانی در اصفهان تحصیل کردند و بعد به نجف عزیمت کردند.
m لطفاً نمونههایی از قدرت روحی ایشان را برایمان بازگو بفرمایید.
* اینطور که بنده شنیدم؛ یک سید خراسانی به یزد آمده بود که گویا منحرف بود، صوفی بود و مرحوم حاج شیخ سخت با او مبارزه کردند به طوری که ناچار شد از یزد برود. این سید خیلی هتاک بود، اما حاج شیخ در مقابل بدگوییهایش استقامت کردند. آن سید گویا روی منبر به مرحوم وزیری که برادر عیال مرحوم حاج شیخ بود گفته بود: برو دست خواهرت را بگیر و از خانه این زندیق بیرون بیاور! به منحرفین اعتراض میکردند. یادم نمیرود به یکی از رؤسای گروههای منحرف که در لباس روحانیت بود و روی منبر بود، به شدت اعتراض کردند و او را از منبر پایین آوردند. با دراویش خیلی مخالف بودند. دو نفر طلبه تفتی به نامهای شیخ محمد و شیخ جواد بودند، منظورم از شیخ جواد همین امام جمعهی بزرگوار فعلی تفت آقای حاج شیخ جواد حسنعلی است که آن دو با هم آمدند حوزهی یزد و در مدرسه شفیعیه بودند. آقا شیخ جواد حسن علی خیلی مورد توجه حاج شیخ بود. شیخ محمد خیلی با استعداد بود و از جهت علمی پیشرفت داشت. آن وقت طلبهها تحت نظر حاج شیخ بودند و شهریه طلبهها را ایشان میپرداختند. آقای حاج شیخ در مورد این شیخ محمد گفته بودند: «من آینده او را روشن نمیبینم». بعد ما شنیدیم که این شخص رفته و مبلغ بهاییها شده است.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 