پاورپوینت کامل فریادهای خاموش ۴۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل فریادهای خاموش ۴۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فریادهای خاموش ۴۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل فریادهای خاموش ۴۸ اسلاید در PowerPoint :

۵۲

حضرت امام خمینی(ره)

شما نمی­دانید در باطن این حبس­ها چه گذشته است بر مؤمنین، به جوان­های ما در این حبس­ها و کمیته­ها چه گذشته، نمی­شود؛ این­ها قابل شرح نیست، قابل بیان نیست. یکی دوتایش را می­توانند بگویند.

پای فلان را اره کردند، یا توی روغن گذاشتند داغ کردند، یا یکی را گذاشتند روی بخاری برقی و سرخش کردند. این­ها بعضی از آن­هاست که به ماها رسیده است و به شماها رسیده، آن­هایی که به ماها نرسیده این­ها را باید از نصیری­ها استفسار کرد، باید از خود ایشان استفسار کرد که نه، ایشان می­فرمایند که نه، دیگر در حبس­ها چیزی نیست!([۱])

… چه اشخاصی که در زندان­های این­ها کشته شد، با یک شکنجه­های بسیار فجیع که ما الآن نمی­توانیم تصور آن شکنجه­ها را بکنیم. متخصص شکنجه از اسراییل آورده بودند که اسراییلی­ها تربیت کنند اشخاص شکنجه­چی را و آن­ها شکنجه بکنند! بعض از روحانیون را ـ آن طوری که برای ما نقل کرده­اند ـ پایش را اره کرده­اند، و بعضی­ها را روی تاوه گذاشتند و برق متصل کرده­اند بو داده­اند، آن­ها را!… این­هایی که به ما رسیده است از این قبیل است؛ لکن آن­هایی که بعد کشف خواهد شد، خواهید فهمید که چه به روزگار این بدبخت­ها و این ملت آورده­اند. ([۲])

مقام معظم رهبری:

من بارها بازداشت شدم. من را شش مرتبه بازداشت کردند، یک بار هم زندان بردند، یک بار هم تبعید شدم… بارها به منزل ما ریختند و منزل ما را گشتند. منزل پدرم، منزل خودم ـ کاغذها و نوشته­های من را بارها بردند! خیلی از نوشته­ها و یادداشت­های علمی و غیر علمی من از بین رفت، غارت شد، بردند، جمع کردند و بعد دیگر ندادند! یا وقتی دادند، همه­اش را ندادند!… جزو بازجویی­هایی که از من می­کردند؛ این بود که شما علیه اسراییل و علیه یهود، حرف زده­اید! توجه می­کنید؟! یعنی اگر کسی آیه­ی قرآنی را که راجع به بنی­اسراییل حرف زده بود، تفسیر می­کرد و درباره­ی آن حرف می­زد، بعد باید جواب می­داد که چرا این آیه­ی قرآن را مطرح کرده است! چرا این حرف­ها را زده و چرا راجع به بنی­اسراییل، بدگویی کرده است! یعنی وضع سیاسی، این­گونه وضع سخت و دشواری بود و سیاست­ها این قدر ضدّ مردمی و وابسته­ی به خواست ارباب­ها بود! البته با این دو، سه کلمه نمی­شود اوضاع و احوال دوران اختناق را بیان کرد؛ من این را به شما بگویم که حقّاً و انصافاً اگر ده جلد کتاب هم نوشته بشود و همه­ی آن­ها تشریح و توصیف آن دوران باشد، باز هم نمی­شود بیان کرد! و البته بعضی از حرف­ها هست که اصلاً نمی­شود با زبانِ معمول بیان کرد؛ بعضی از تصورات هست که جز با زبان ادب و هنر بیان نمی­شود. در شعر می­شود بیان کرد، در کارهای ادبی و هنری می­شود بیان کرد، اما خیلی از آن­ها را در زبان معمولی نمی­شود گفت.([۳])

گزیده خاطرات مبارزین زندان رژیم پهلوی:

آیهالله محمدعلی گرامی

* منافقین خلق نسبت به روحانیت به کلی بی­اعتقاد بودند. مهم­تر از این، اعمالشان بود. آن­ها بسیار با چپی­ها (کمونیست­ه) رفاقت داشتند؛ از جمله این­که لباس­هایشان را مشترکاً با هم می­شستند و روی بند پهن می­کردند و بعد هم هر کس هر لباسی را که می­خواست برمی­داشت. ما اعتراض می­کردیم که این کار شما از نظر بهداشتی هم غلط است! ما هم که رعایت می­کردیم متهم می­شدیم به این که کیش شخصیت داریم. چپی­ها (کمونیست­ه) واقعاً همه چیز را تحت سلطه گرفته بودند و با همین حربه اعتقاداتشان را به افراد القا می­کردند.

جواد منصوری

* رفته رفته قضایای داخل زندان تغییر کرد؛ به این معنا که منافقین در مواضعشان تعصب و افراط نشان دادند و در نفی بسیاری از ارزش­ها و معتقدات موجود اصرار ورزیدند و در نزدیکی به مارکسیسم و مارکسیست­ها تأکید بیشتری کردند. به عنوان مثال داخل زندان کسی حق نداشت کتاب­های شهید مطهری، شریعتی، علامه طباطبایی، سید قطب و امثال آن­ها را بخواند. استدالالشان هم این بود که این افراد ضد کمونیست هستند و مطالعه کتاب­های این­ها باعث می­شود که افراد اعتقادات ضد کمونیستی پیدا کنند و هر جریان ضد کمونیستی به نفع سرمایه­داری است و این قطعاً به زیان ما تمام می­شود؛ لذا خیلی راحت این­گونه کتاب­ها را جمع، یا افراد را از مطالعه آن­ها منع می­کردند. داستان خیلی عجیبی است و هر کس این را بشنود، شاید نتواند باور کند جریانی که مبارز است، ادعای مسلمان بودن دارد، آزادی فکر و عقیده را تبلیغ می­کند و برایش ارزش قایل است، یکی از علل ضدیت با رژیم شاه را سانسور می­داند و ادعا می­کنند به دلیل ترویج افکار ضد دینی از سوی امپریالیزم آمریکا با او دشمن است، نه تنها افراد را از خواندن کتاب­هایی که گفته شد منع کند، بلکه حتی اگر آن­ها متوجه می­شدند افرادی این کتاب­ها را می­خوانند، بعضاً طرد می­کردند و به ناحق برچسب می­زدند. قضیه برچسب زدن در این­ها خیلی راحت بود، تهمت می­زدند، دروغ می­گفتند و خیلی راحت غیبت می­کردند و اصلاً هیچ محدودیتی نداشتند. مثلاً می­گفتند؛ فلانی بی­سواد است، فلانی مرتجع است، هم­سو با ساواک است، یا فلانی بریده است. هیچ چیز برایشان مهم نبود، چون اصولاً هیچ­یک از ملاحظات اخلاقی در آن­ها وجود نداشت. من خاطرم هست زمانی که در دی ماه ۵۷ از زندان آزاد شدم، در اولین ملاقاتی که با شهید بهشتی داشتم به ایشان عرض کردم که اگر به من بگویند مجاهدین خلق یک پرورشگاه با پانصد بچه شیرخواره را آتش زده­اند، باور می­کنم؛ برای این­که من با این­ها سال­ها زیر یک سقف و توی یک اتاق زندگی کرده­ام و این­ها را خوب می­شناسم و ایمان دارم که این­ها این کارها را می­کنند. شهید بهشتی این حرف را قبول نکردند و فکر کردند که من به دلیل درگیری­هایی که توی زندان با آن­ها داشتم این طور فکر می­کنم. شهید بهشتی فکر می­کرد این­ها حداقل آدم­های سیاسی هستند و کارهایی را که احساسات جامعه را جریحه­دار کند، انجام نمی­دهند. تصورشان این بود که این­ها حداکثر از طریق مبارزه سیاسی می­خواهند به نتیجه برسند. تصور نمی­کردند برای دست­یابی به قدرت به هر عملی دست می­زنند.

طاهره سجادی (همسر مهدی غیوران)

* یادم می­آید که دایماً ذکر یا غیاث المستغیثین و یا أرحم الرّاحمین را بر لب داشتم و سوره إنشراح را، تکرار می­کردم و روی دیوار سلول می­نوشتم. اواخر دورانی که در انفرادی بودم، دیگر به اندازه سابق بازجویی و شکنجه نمی­شدم و فرصت پیدا کرده بودم نگاهی به دیوارهای زندان بیندازم. سلول کاملاً تاریک بود و فقط در مدت کوتاهی از روز، به اندازه یک سکه، آفتاب، داخل سلول می­تابید. من در آن نور کم، روزی روی دیوار سلول، اشعاری را خواندم که بسیار به من روحیه دادند؛ از جمله یکی از زندانی­ها نوشته بود:

این ذره ذره گرمی خورشیدواره­ها

یک روز بی­گمان

سر می­زند ز جایی و خورشید می­شود

چندین شعر زیبای دیگر هم بود. من هم با سنجاقی که پنهان کرده بودم، سوره إنشراح را بر دیوار نوشتم: به راستی که با هر سختی، آسانی است.

مهدی غیوران

* یاد خداوند، تکرار آیات کریمه قرآن، یاد مصایب ائمه معصومین:، مقاومت مردان بزرگ و خاطره یارانی که در راه خدا شهید شده بودند، در آن روزهای مشقت­بار، تنها منبع انرژی و قدرت ما بود. در واقع من به این نتیجه رسیده بودم که خداوند، وظیفه­ای را بر عهده­ام گذاشته و من باید تا جایی که قدرت و توان دارم، آن را درست انجام بدهم و عاقبت امور را به او واگذار کنم؛ از همین رو هرگز به نتیج

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.