پاورپوینت کامل معانی، پرورش می خواهند;تبلیغ نوشتاری ۹۵ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل معانی، پرورش می خواهند;تبلیغ نوشتاری ۹۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل معانی، پرورش می خواهند;تبلیغ نوشتاری ۹۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل معانی، پرورش می خواهند;تبلیغ نوشتاری ۹۵ اسلاید در PowerPoint :
۸۶
اشاره
در شماره های قبل، از اهمیت و ضرورت تبلیغ نوشتاری گفتیم؛ فن نوشتن و هنر نویسندگی و جایگاهشان را بررسی کردیم و مواد نوشته و شیوه استفاده از آن ها و نیز راه های جذب مخاطب را بیان نمودیم. همچنین از نوآوری و نواندیشی و مطالعه به عنوان ویژگی های آثار موفق یاد کردیم و گفتیم که باید از اول شروع به تمرین کرد.
قسمت هفتم
هرگاه سخنی داشته باشیم و بخواهیم آن را بنویسیم، باید طرحی تنظیم کنیم و رئوس مطالب مورد نظرمان را در آن بریزیم و آن ها را در نوشته مان بپرورانیم.
در نویسندگی مهارت در پرورش مطلب اهمیت بسیاری دارد؛ حتی می توان گفت نویسندگی همان هنر پروراندن مطلب است. اینکه نویسنده بداند که چه می خواهد بگوید، لازم هست اما کافی نیست. مهم آن است که بتواند مقصود خود را خوب بپروراند تا آن را به روشنی به خواننده منتقل کند.
در انواع گوناگون نوشته ها می توان راه های مختلفی را برای پرورش مطلب انتخاب کرد. آشنایی با این راه ها و تمرین آن ها برای نویسنده تازه کار کمک مهمی است.
در این شماره درباره این روش ها سخن خواهیم گفت و در مثال هایی آن ها را بررسی خواهیم کرد.
توصیف
توصیف روشی است که نویسنده با استفاده از آن، موضوع مورد نظرش را برای خواننده ترسیم می کند؛ به گونه ای که او بتواند آن را پیش چشم مجسم کند. این موضوع می تواند طبیعت، عصر و زمانه، جانوران، انسان ها، خانواده، شهر، حوادث جوّی، چهره و قیافه، حرکات، کیفیات نفسانی و… باشد.
توصیف از راه هایی است که در انواع گوناگون نوشته به کار می آید. در نوشته های علمی، ادبی، داستان، گزارش، سفر نامه و… به تناسب فضا، می توان توصیف را به کار گرفت. توصیف در علوم مختلف کاربرد دارد؛ به عنوان مثال در فرهنگ ها برای شناساندن حیوانات یا گیاهان مختلف، آن ها را توصیف می کنند:
روباه: حیوانی است گوشتخوار شبیه به سگ، بسیار باهوش و چالاک و در حیله گری معروف است. پوستی با موهای بسیار نرم به رنگ سیاه یا سرخ یا زرد و دم بزرگ پرمو دارد. پوستش را آستر لباس می کنند.[۱]
اما قطعاً عبارت هایی که در توصیف علمی به کار می روند، با توصیف های ادبی بسیار متفاوت اند.
برای خلق یک توصیف خوب، نویسنده باید علاوه بر برخورداری از هنر مشاهده، الفاظ و واژه های مناسب و کافی در ذهن داشته باشد تا به موقع نیاز و مناسب حال، آن ها را به کار گیرد.
نکته دیگر اینکه وارد کردن تمام جزئیات در توصیف لازم نیست؛ بلکه در میان جزئیات، آن هایی را که به کار می آیند و در انتقال مقصودمان نقش دارند، وصف می کنیم.
اکنون در کام درّه ای به سر می برم که جز زمزمه رودبار هم نوایی ندارم و جز درختانی که در دامن حشمت کوهسار غنوده اند و از بیم نزدیک شدن خزان، سرد و افسرده، با آخرین رمق خرمی و نشاط، نجوا می کنند، دیگر همدمیم نیست. گرچه گه گاه ناله شباهنگی دربه در از زیر سدّ سیاهی شب های کوهستان، خود را بیرون می کشد و از میان شاخه های درهم فرو رفته آن درختان که در تاریکی ها خفته اند، به گوش می رسد و روح انسان را می گدازد و شاید استخوان صخره ها را!
دیگر چرا این مرغ، یکّه و تنها در تاریکی ها ناله می کند و چرا این سان ناامید است، نمی دانم. آیا هر کس حق گفت، باید تنها بماند و در تاریکستان ها اسیر گردد؟[۲]
در این نمونه، می بینید که نویسنده برای خلق اثرش، از دیدن و شنیدن کمک گرفته و آنچه را از راه حواس دریافت کرده، با احساس خود درهم آمیخته است. وصف آن گاه زنده و دل نشین می شود که تأثیر آن صحنه در دل و جان نویسنده نیز مورد توجه قرار گیرد و افکار و عقاید و احساسات انسان با آن آمیخته شود. در هنر، آنچه مهم است، طرز دید و برخورد انسان با طبیعت و برداشت های هنرمند است و از همین روست که یک تابلوی نقاشی، اثری به مراتب بیش از یک قطعه عکس دارد. هر چند عکس، بسیار از آن دقیق تر و گویا تر است.
در هنگام توصیف، باید تمام حواس خود را با دقت کامل به کار بگیریم؛ به عنوان مثال برای وصف غروب آفتاب با چشم، خورشید، ابرها، آسمان و … را می بینیم، با گوش، صدای پرندگان و جویبار را می شنویم و با حس لامسه، خنکای نسیم و گرمی یا سردی هوا را حس می کنیم. تمام این نکته ها را یادداشت می کنیم، اما کار پایان نمی یابد.
احساسی که در روح ما ایجاد می شود و تداعی معانی ای که در ذهن اتفاق می افتد، این صحنه را کامل می کند. تصویرها و افکاری که در ذهنمان خلق می شوند، ممکن است شاد یا ملال انگیز باشند. شاید سرنوشت حیات، سرانجام عمر، زوال و نیستی برایمان تداعی شود، یا خاطره های خوب و رؤیاهای شاد و امیدزا.
تفاوت انسان ها و نگاه و روحیه آن ها باعث می شود، از چیزهای مشترکی که با حواس خود درک می کنند، معانی و احساسات متفاوتی دریافت نمایند.
یکی از اصول مهم در تمرین توصیف، این است که سعی کنیم آنچه را دیده ایم و حس کرده ایم، همان طور که خود مشاهده نموده ایم، بیان کنیم، نه آن طور که برایمان وصف کرده اند و در آثار دیگران خوانده یا شنیده ایم. درست است که باید مطالعات خود را روز به روز افزایش دهیم، اما نباید به گونه ای تحت تأثیر آن ها قرار گیریم که گفته های آن نویسنده ها را تکرار کنیم. اگر نوشته ای درباره جنگل خوانده ایم، نباید باعث شود هنگام توصیف جنگل، همان کلمه ها و جمله ها را بر کاغذ بیاوریم.
کلاس دوم بغل دفتر بود و بچه ها داشند زور می زدند و ۷۵۴ را با ۲۶۱ جمع می کردند و معلمشان با چشم چپش میز سوم را نشانه می گرفت، می رفت سر میز اول.
بعد سالن بود. خالی و بزرگ که دو تا ستون سفید چهارگوش، پرش کرده بود و آن را ته، سه چهار تا میز و نیمکت شکسته و دیوار رو به رو پوشیده از عکس پهلوان ها و دیوار سمت راست پوشیده از یک نقشه بزرگ آسیا، با قلمی ناشی. و آبی دریاها مثل آب دهن مرده و دریاچه خزرش به صورت بتّه جقّه درآمده و خط آهن ها همه پت و پهن و همه سر تا سری؛ حتی از کرمان گذشته. و جزیره های اندونزی همه یکسره به سنگاپور چسبیده و هر تکّه از پایین نقشه به رنگی… .[۳]
باران هنگامه کرده بود. باد چنگ می انداخت و می خواست زمین را از جا بکند. درختان کهن به جان هم افتاده بودند. از جنگل صدای شیون زنی که زجر می کشید، می آمد. غرّش باد، آوازهای خاموشی را افسار گسیخته کرده بود. رشته های باران، آسمان تیره را به زمین گل آلود می دوخت. نهرها طغیان کرده و آب ها از هر طرف جاری بود.[۴]
یکی از روش هایی که توصیف را تازه و ملموس و دل نشین می کند، استفاده از تشبیه است. به خصوص آنجا که تشبیه ها از فضاهای تکراری فاصله می گیرند و هوایی تازه در متن می دمند. چند توصیف تشبیهی از جلال آل احمد بخوانید:
ـ بیدها گرفته و خفه و سپیدارها دل باز و بلند و چشم های ریز و درشت بر تنه هاشان مانده، نگران عبور دسته ما؛ عین چشم مارهای تصاویر اهرام مصر، نگران رستاخیز مردان مومیایی شده.
ـ دومی کچل بود، تک و توک موهایش عین شوید آفت زده در یک مزرعه از خاک رس [دیده می شد].
ـ خود گیوه ها عین یک کشتی و مچ پاهای لاغر بچه ها درست مثل دکل، وسطشان فرو رفته. حتماً تا دوسال دیگر اندازه پاشان می شد.
توصیف شخصیت های انسانی
گاه موضوعی که قصد داریم آن را توصیف کنیم، یک انسان است. برای وصف انسان جزئیات بسیاری را می توانیم مورد توجه قرار دهیم و با استفاده از کلمات مختلف از آن ها سخن بگوییم؛ به عنوان مثال:
برای وصف هیکل: چارشانه، مردانه، لاغر، میانه بالا، مردنی، خپل، گنده،…
قد: کشیده و موزون، بلند و درشت، رعنا، کوتوله،…
چهره: گرد، بیضی، سیه چرده، سبزه، سفید، آفتاب سوخته،…
مو: سیاه، مجعّد، لَخت، پرپشت، وِزکرده، ژولیده، خرمایی، صاف، ژل زده، فرق بازکرده، دم اسبی،…
بینی: قلمی، کشیده، عقابی، پهن، سربالا، کوفته ای، عمل کرده، نوک تیز،…
چشم: درشت، ریز، پرفروغ، آبی، عسلی، سیاه، درخشان، خمار، از حدقه درآمده، افسونگر، بادامی، خواب آلود، پف کرده،…
گونه: برجسته، استخوانی، برآمده، گوشت آلود،…
شکم: برآمده، فرورفته، برجسته،….
دست: سفید، نرم، پینه بسته، خشن، درشت،…
ریش: توپی، حنایی، جوگندمی، پرفسوری، لَنگَری،…
حالات روحی: عصبی، احساساتی، زود رنج، رمانتیک، افسرده و بی حوصله، مهربان و دلسوز، بدجنس،..
حرف زدن: تند و باعجله، آرام و شمرده، با لکنت، نوک زبانی، بعضی حروف را کامل ادا نمی کند،…
راه رفتن: سینه و شکم را جلو می دهد، سر به زیر، لنگ لنگان، پاهایش را به زمین می کشد،…
نگاه کردن: بی حالت، نافذ، با چشم نیمه باز، از گوشه چشم، چپ چپ، مغرورانه،…
لباس: ساده و مرتب، شلخته، اتوکشیده، فقیرانه، کهنه، اشرافی،…
علاوه بر این ها می توان از طرز غذا خوردن، چگونگی ابراز شادی یا ناراحتی، شیوه های برخورد اجتماعی، علاقه ها و موضوعاتی از این قبیل نیز سخن گفت و توصیف کاملی آفرید. این توصیف ها به ویژه در نوشتن داستان، بسیار به کار می آیند و در معرفی شخصیت های داستان نقش مهمی دارند.
صورت استخوانی و زردش ترحم انگیز بود. شاید چهارده ـ پانزده پاییز را دیده بود. قدش اما او را پسری دوازده ـ سیزده ساله نشان می داد. برخلاف صورت لاغر و گونه های بیرون زده اش، لب های کلفت و برآمده ای داشت و چشم هایش بیش از اندازه درشت بودند و یادآور چشم های آهو.[۵]
پیرمردی رو به رویش ایستاده بود. در مِه، چهره پیرمرد اگرچه مبهم و مه آلود می نمود، اما می شد فهمید که شصت – هفتاد سالی دارد. برخلاف سنش اما قوی هیکل و تنومند بود و استخوان دار. چهارشانه بود و سرِ بزرگی داشت. ابروهای پرپشتش سفید شده بودند. مردمک های چشم هایش فیروزه ای به نظر می آمدند، اما فیروزه ای نبودند. پیری و گذر زمان، آن رنگ را به تدریج به مردمک های چشم هایش بخشیده بود. نگاهش اما مهربان بود و آرامش دهنده و خماری خاصی داشت. ریشش یک دست سفید بود و تا روی سینه اش آویزان بود. مشکل می شد تار مویی سیاه در ابروها و ریش و سبیلش یافت. رخت هایش کهنه و وصله دار بودند. شلوار لی زهوار در رفته ای پایش بود، با زانوهای کیسه داده و وصله دار. کت گل و گشاد و رنگ و رورفته ای داشت که رنگ اصلی و اولیه آن قابل تشخیص نبود.[۶]
وصف ذهنی
به طور معمول موضوع توصیف در برابر ماست و ما آن را با حواس مختلف درک می کنیم تا از آن سخن بگوییم. اما گاه پیش می آید که نویسنده چیزی را وصف می کند که پیش رو ندارد. ممکن است آن موضوع را در گذشته دیده و به خاطر دارد و اکنون با به یاد آوردن آن، درباره اش می گوید و می نویسد. در این حال، ممکن است از نیروی تخیل خود نیز کمک بگیرد و حال و هوای تازه ای به نوشته بدهد. چیزهایی درباره موضوع بگوید که در تصویر واقعی نبوده و با استفاده از نیروی قدرتمند خیال، آفریده شده اند.
این هم امکان دارد که نویسنده گامی فراتر بگذارد و صحنه هایی را وصف کند که نه تنها خود آن را ندیده است؛ بلکه در عالم واقع هم، چنین تصویرهایی عادی نیستند و شاید اتفاق نیفتند. در این گونه از توصیف، تنها تخیل نیرومند هنرمند به یاری اش می آید و تصویرهایی در ذهن او ترسیم می کند تا با نوشتن آن ها خوانندگان را به اعجاب و شگفتی وا دارد. از جلوه های حیرت انگیز این گونه نوشته ها کتاب چهار فصل از علی مؤذّنی است که به زندگی چهار پیامبر اولوالعزم می پردازد و با تصویرسازی های تحسین برانگیز، فضاهایی را برایمان ترسیم می کند که هیچ گاه درک نکرده ایم.
این صحنه از نجوای حریر[۷] هم وصفی ذهنی و خیالی است:
فرشته ها هلهله کنان و پای کوبان، چون نسیمی از لابه لای درختان باران خورده می گذرند و او را با خود می برند. سقف اتاق از جا کنده می شود. سبک و بی وزن در فضا می پرد. آسمان سیاه می شود؛ سیاه تر از سیاهیِ زغال. سیاهی عمیق، ژرف و بی انتها. سفیدی ابرها در سیاهی آسمان گم می شود. آتش به آسمان می ریزد. حلقه حلقه شعله های آتش، آسمان سیاه را منوّر می کنند. سرخی در میان سیاهی! روشنی در میان انبوه تاریکی! چشمانش به آسمان خیره می ماند. چه حادثه هولناکی! غوغای دل! غوغای آسمان!
سرخیِ آتش در میان چشمان وحشت زده اش، شعله برمی کشد.
حلقه آتش بزرگ می شود، انبوه می شود و پایین می آید. نزدیک اتاق بی سقف می رسد…
آتش زبانه می کشد و همچون گردباد به اتاق داخل می شود. به قواره اتاق پهن می شود و به بلندی دیوار قد می کشد و یکباره ناپدید می گردد.
هُرم آتش، کاغذهای روی دیوار را تاب می دهد و مچاله می کند. پشم های قالی خاکستر می شود، گلدان ها درجا می شکنند و شیشه ها از هم می پاشند.
تعریف
یکی از راه های پروردن معانی، تعریف و بیان نتایج آن است. بعضی از علوم و فنون خصلتی دارند که مطالب در آن ها از تعریف آغاز می شود و پرورش معنا در آن ها، توضیح و تشریح اجزای تعریف و استنتاج خواص و احکام آن هاست.
هدف از تعریف این است که یک مفهوم را بشناسیم و حد و مرز آن را روشن کنیم؛ به گونه ای که مصادیق آن را به طور کامل شامل شود و جز آن را هم دربرنگیرد و به اصطلاح جامع و مانع باشد.
برای یک تعریف صحیح و کامل، شروط دیگری نیز بیان شده است که در علم منطق به آن می پردازند.
نمونه هایی از انواع تعریف در علوم مختلف:
ـ حدیث: کلامی که از قول یا فعل و یا تقریر معصوم حکایت می کند و اطلاق آن پیش ما امامیه بر چیزی که از غیر معصوم رسیده باشد، مجاز است.
ـ جبیره: چیزی که با آن زخم و شکسته را می بندند و دوایی که روی زخم و مانند آن می گذارند، جبیره نامیده می شود.
ـ مقاله: انشایی است که حجمی متوسط دارد و درباره موضوعی معین بحث می کند. نویسنده باید حدود موضوع را رعایت کند و با رسایی و روشنی آن را توضیح دهد.
ـ جمله معترضه: جمله ای که برای افزودن توضیحی بر موضوع اصلی بیان می شود و ارتباطی به اصل کلام ندارد؛ چنان که با حذف آن هیچ نقصی به مطلب اصلی وارد نمی شود.
اما تعریف علاوه بر نقشی که در مباحث علمی در تحقیقات، دانشنامه ها، فرهنگ ها و… دارد، می تواند جلوه هنری نیز پیدا کند؛ به عنوان مثال در تعریف زندگی تعبیرهای مختلفی شنیده ایم که نشان دهنده بینش نویسنده یا شاعر آن هستند. مثل اینکه:
ـ زندگی سربلند بیرون آمدن از امتحانات پی در پی الهی است.
ـ زندگی گرمیِ دل های به هم پیوسته است.
ـ زندگی جاده ای است که دور برگردان ندارد.
ـ زندگی دیکته است. بارها غلط می نویسیم، پاک می کنیم و دوباره غلط می نویسیم. غافل از اینکه ناگهان مرگ فریاد می زند: برگه ها بالا!
ـ زندگی معلمی بی رحم است؛ اول امتحان می کند، بعد درس می دهد.
نویسنده ای دیگر تاریخ را این طور تعریف کرده است: تاریخ یعنی عمرهایی که پایانِ خودشان را دیدند و تو را نه.[۸]
و خوشبختی از زبان نادر ابراهیمی: خوشبختی ساختن عروسک کوچکی است، از یک تکه خمیر نرم شکل پذیر… به همین سادگی. به خدا به همین سادگی. فقط یادت باشد جنس آن خمیر باید از عشق و ایمان باشد، نه هیچ چیز دیگر. خوشبختی همین عطر محو و مختصر تفاهم است که در سرای تو پیچیده است.[۹]
در طنز نیز، تعریف می تواند نقش ایفا کند:
اختلاس بر وزن اسکناس، اندر لغت، سرقت را گویند و اخص آن سرقت دیوانیان است از خزانه.[۱۰]
استدلال
در نوشته هایی که موضوع
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 