پاورپوینت کامل عاشق را چه کسی توان سرودن ۱۵ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل عاشق را چه کسی توان سرودن ۱۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل عاشق را چه کسی توان سرودن ۱۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل عاشق را چه کسی توان سرودن ۱۵ اسلاید در PowerPoint :

۹۴

چمران!

نامت را در صف مشایعان شمع شهید، در هجوم بیداد روزها و دلتنگی های سالیان ستم شناختم؛ تو را مصطفی نام نهادند تا نماد برگزیدگی ات را بر واماندگان، در تصویر خویش عیان سازند و بر بلندای قامت، خلقتی از شولای سرخ عشق پوشاندند تا غزل خوان سرود سیمین رهایی باشی.

… و تو ای سالار عشق! بی تشویش هزار آی و بی وسواس هزار ام، با ظلم و ستم، مردانه ستیز کردی و ظالم را مغلوب و میزان حق و باطل شدی تا دروغگویان و مصلحت طلبان و غرض ورزان را رسوا کنی و خداوند تو را اشک آفرید که همچون باران بر نمکزار وجود انسان بباری، تو را فریاد آفرید که همچون رعد در میان طوفان حوادث بغرّی … و تو ای سلامت، پویا! ای کرامت بی مرز! به زمین تشنه خوزستان باریدی و آن ستون فرسوده را از گل های سرخ شهادت لبریز کردی.

خاک خوزستان، اگر خندید و گندم داد؛ از تو بود ای بزرگ باران ساز! نه نیزه نم باد شرجی دشت های خوزستان و نه تازیانه های رگبار چله های کردستان نتوانستند عشق مقدست را از تو بگیرند و از شوق رفتن بازدارندت، اما هر روز آفتابی، دلتنگی غروب را نیز با خود خواهد آورد و در چشم به هم زدنی، شعر ماندن به پایان می رسد. آن روز عقربه زمان بر بستر سیاهی آرمید و خورشید در چنبر سکوت فرو خفته بود؛ تو در هودجی از توبه، دست خود را گرفتی و تا خدا بردی. به خود احرامی از خطر بستی و چون اذرخش در سینه شب تابیدی … و تو بودی و سحر و صخره و صحرا و … گلبانگ تشنه مسلسل ها، سنگستان های سوزان و کوهستان های بی جان در زیر باران؛ گام هایت، خرمن خرمن نرگس رویانده و غریو مهربانیت، بر بام بی انتهای عشق، کوکبه ای از طراوت آویخت.

روزی که به خون خویش غلتیدی، چفیه مردان فلسطینی سرخ شد و عطر خونت تا کربلا پیچید و مسجدالاقصی، پژواک آخرین مناجات تو را با طنین کبوتران حرم تا بی نهایت آبی، تا نهایت عرش پرواز داد. آن زمان که در صور و صیدا، تل زعتر و شتیلا و …، خوزستان و کردستان، رشته های ستم بر سینه خونین چکاوک ها، مستانه می رقصیدند؛ در مجلس شعب ابی طالب از شوق وصل جانان، گریبان چاک می زدی و در غبار ارغوانی خاکستر خمپاره ها، در پرنیانی لاله گون، نافله سبز پرواز را به نجوا می نشستی.

مصحف گلگون حیاتت، منشور تحقق آفتاب بود و زخم های صد زبان پیک