پاورپوینت کامل چهل غروب کرد با آمدنش ۱۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل چهل غروب کرد با آمدنش ۱۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل چهل غروب کرد با آمدنش ۱۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل چهل غروب کرد با آمدنش ۱۷ اسلاید در PowerPoint :

۵۰

حضرت اباجعفر، محمدبن علی بن الحسین علیه السلام ملقب به باقرالعلوم در شهر مدینه در سال ۵۷ هجری متولد شد. پدرش علی بن الحسین، زین العابدین علیه السلام و مادرش ام عبدالله (فاطمه) دختر امام حسن مجتبی علیه السلام است.

آن حضرت در سال ۹۵ هجری پس از شهادت امام سجاد علیه السلام به امامت و روز هفتم ذی الحجه سال ۱۱۴ هجری به دستور هشام بن عبدالملک به شهادت رسید.

پیر بود با چشمانی ضعیف، موی سپید نقره ای اش زیر نور آفتاب برق می زد، عصایش را با احتیاط تکان می داد و بعد از مطمئن شدن قدمی بر می داشت، چند نفری از کنارش گذشتند، سلام کردند، جوابشان را داد، صورت ها را به خوبی نمی دید. صدایشان را شنید که گفتند: “جابر بود، صحابی پیامبر صلی الله علیه و آله، او تنها کسی است که زمان پیامبر صلی الله علیه و آله را درک کرده است. خوشا به حالش، باید با او همنشین شویم…”.

به خم کوچه رسید، بچه ها مشغول بازی بودند. با احتیاط جلو رفت تا بازیشان را خراب نکند. کودکی جلو آمد تا به او کمک کند. احساس اش به او می گفت، کودک آشنا است. حس غریبی داشت؛ احساس می کرد مقابل انسان بزرگی ایستاده است. عصا را رها کرد.

“فرزندم تو کیستی؟. ..” و کودک جمله اش را این گونه کامل کرد:

“من محمدبن علی بن الحسین هستم”.

طاقت نیاورد سال ها صبر کرده بود تا ببیندش و حالا. ..، کودک را به آغوش گرفت و پیشانی اش را بوسه زد و گفت:

“جدت پیامبر صلی الله علیه و آله به وسیله من به تو سلام رساند”.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده بود: “ای جابر تو فردی از خاندان مرا ملاقات می کنی که نامش نام من و سیمایش سیمای من است و به گونه ای شگفت حقایق را می شکافد. سلام مرا به او برسان”.

همان جا نشست روی زمین و غرق تماشای کودک شد.

راه می رفت، هر چه جلوی دستش بود پرت می کرد و فریاد می کشید. کسی جرأت نداشت، نزدیکش برود. غلامش را فرستادند تا او را آرام کند. غلام نزدیک رفت و گفت: “از زمانی که از مکه برگشته ایم آرام و قرار ندارید، چیزی آزارتان می دهد؟” با فریاد گفت: “سالم! شنیدی چه گفت؟! گفت آن ها برگزیدگان خدا بر خلقش هستند، آن ها جانشینان پیامبرند و خلفای الهی؛ سالم! پس من کیستم؟ مگر نه اینکه من هشام بن عبدالملک، خلیفه هستم. چه کنم؟ تو بگو؟ لحظه ای نمی توانم سخنانش را از یاد ببرم. مردم را دیدی چگونه شیفته اش شدند؟!”.

شروع کرد به فریاد زدن، لحظه ای آرام شد؛ فکری در ذهنش جرقه زد. رو به سالم کرد و گفت: “باید کاری کنیم که از محبوبیتش میان مردم کاسته شود. دستور می دهم که او و فرزندش به شام بیایند. این دستور را به گوششان برسانید”.

“سرورم! محمدبن علی و پسر

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.