پاورپوینت کامل تداوم آفتاب ۵۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل تداوم آفتاب ۵۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تداوم آفتاب ۵۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل تداوم آفتاب ۵۴ اسلاید در PowerPoint :
۱۱
برای ما که دوران حکومت شاه را پشت سر گذاشتیم، با همه سختی هایش؛ برای ما که وقتی امام قدس سرّه علیه شاه قیام کرد و در تمام طول سال هایی که رهبری این کشور را بر عهده داشتند، همیشه ساده زیستی ایشان را دیدیم و توقع مان هم از مسئولین کشوری مان این شد که همیشه اصل ساده زیستی را رعایت کنند، برای ما سخت است، اصلا نمی توانیم بپذیریم که مسئولی از مسئولین کشوری در رفاه و ناز و نعمت به سر برد و باشند مردم بیچاره ای که. … اصلا اگر یک مسئول غرق در ناز و نعمت باشد، چگونه می خواهد درد مردم جامعه اش را درک کند؟. … زندگی شخصی و سیره عملی مقام معظم رهبری اما، آن چنان به دل می نشیند که آدمی باورش نمی شود رهبر یک مملکت، نه رهبر تمام مسلمانان جهان، این چنین ساده و بی تکلف باشد و در طی همه این سال ها تغییری نکرده باشد. …
آنچه در پی می آید، ناگفته هایی از زندگی شخصی و سیره عملی مقام معظم رهبری است که در گفتگو با حجت الاسلام والمسلمین احمد مروی، معاون ارتباطات حوزه ای دفتر رهبری، بیان شده است.[۱]
من تقریباً از اواخر سال ۶۸ افتخار همکاری در دفتر مقام معظم رهبری را پیدا کردم؛ قبل از انقلاب ولی ارتباط کاری مان از تقریباً اسفند یا بهمن ۶۸ شروع شد که اینجا در معاونت ارتباطات حوزه ای، در خدمت ایشان هستیم.
یکی از چیزهایی که از اوّل برای من خیلی جالب بود، همین برخوردهای حضرت آقاست که بنده و امثال بنده را مجذوب کرد؛ آن روحیه صمیمی مقام معظم رهبری است که با افراد، خیلی صمیمی، خیلی راحت و بدون تکلّف برخورد می کنند.
در مورد زندگی ایشان باید بگویم که زندگی آقا هیچ تغییری از نظر کیفیت، نسبت به قبل از انقلاب، نداشته است؛ یک وقت گزارشی را راجع به یکی از روحانیونی که آن موقع قاضی شده بود خدمتشان بردم، خانه ای خریده بود و مقداری کمک و مساعدت هم برای آن خانه می خواست. گزارشی را خدمت ایشان دادم. با اینکه خیلی خانه گران قیمتی هم نسبت به شرایط آن روز نبود، ایشان فرمودند که چه ضرورتی دارد یک طلبه، خانه ای مثلاً بیست میلیون تومانی بخرد (این قضیه برای دوازده سیزده سال قبل است). با اینکه بیست میلیون تومان آن موقع هم خیلی زیاد نبود و خانه هم آن چنانی نبود. بعد فرمودند: ما داریم یک طبقه جدید از مترفین به وجود می آوریم.
این را با یک نگرانی اظهار کردند و فرمودند: من نگرانم که بر اثر انقلاب و امکانات و موقعیت هایی که هست و می شود به یک جاهایی دست اندازی کرد، یک طبقه جدید از مترفین را ما روحانیون به وجود بیاوریم. من نگران این هستم. بعد فرمودند: خانواده ما گاهی می روند منزل بعضی از آقایان و می آیند تعریف می کنند که مثلاً دورتا دور اتاق، پشتی قالیچه ای بود؛ من تعجب می کنم! چه ضرورتی دارد حالا دور تا دور اتاق ما پشتی قالیچه ای باشد؟! نمی شود یک پشتی معمولی باشد؟ حتماً باید قالیچه ای باشد؟ گران قیمت باشد؟ یک پشتی باشد که به دیوار تکیه ندهند؛ با یک پارچه معمولی هم می شود این را تأمین کرد و کنار اتاق گذاشت. چه ضرورتی دارد مخصوصاً ما روحانیون، زندگی ها، خانه ها و وضعیتمان این جوری باشد؟ ما در خانه یک فرش دستبافت بیشتر نداریم، این هم جزء جهیزیه خانمم بوده که الان هم دیگر نخ نما شده است. ولی چون یادگاری است، این را در خانه نگه داشتیم؛ والاّ همه خانه ما موکت هست و اصلاً فرش دستبافت نداریم، حتی فرش ماشینی هم در خانه ما نیست و کلاً خانه ما با موکت فرش شده است.
بعد این را هم خودشان فرمودند: من برای اینکه بیشتر در داخل خانه حضور داشته و کنار بچه ها باشم، چون قبل از انقلاب که همه اش مبارزه و زندان و تبعید و این ها بود و ما نبودیم که بچه ها خیلی خلأ نبود پدر را احساس نکنند، من به دفتر گفتم که یک مبل دو نفره، نه یک سرویس برای ما تهیه کنند که وقتی داخل خانه و زندگی شخصی می روم، روی مبل باشم که کمر و پایم درد می گیرد، راحت باشم، در ضمن بتوانم در آن فرصت به کارها هم برسم، نامه ها و گزارش ها را مطالعه کنم و همچنین در خانه حضور داشته باشم تا بچه ها وجود پدر را احساس کنند. یک روز آمدم دیدم این مبل را که آورده اند، خانواده ما آن را بیرون گذاشته اند. به ایشان گفتم: چرا بیرون گذاشتید؟ خانواده گفتند: آقا! تا حالا در خانه ما مبل نبوده، تا الان زندگی ما طلبگی بوده، الان هم مبل در خانه نیاورید. گفتم: این را از پول شخصی ام تهیه کردند، نه از پول دفتر، که حضورم در خانه بیشتر باشد. گفتند: خیلی خوب، حالا اگر این باعث می شود شما حضورتان در خانه بیشتر باشد، بچه ها بیشتر پدر را احساس بکنند، ما این مبل دو نفره را تحمل می کنیم.
من از دوستان دفتر که پرسیدم، گفتند: یک مبل دست دومی بود. این را تهیه کردیم، دادیم تعمیرش کردند، پارچه ای روی آن کشیدند و برای آقا آوردیم. این خاطره ای بود که خود آقا تعریف کردند.
یک خاطره دیگر، همین ایام ماه مبارک بود. برای قضیه استهلال ما در دفتر مانده بودیم. شب با یکی از دوستان دفتر به نماز حضرت آقا رفتیم. بعد از نماز آقا فرمودند: چطور شما این موقع ـ موقع افطار ـ در دفتر هستید؟ گفتیم: برای استهلال مانده ایم. فرمودند: خیلی خوب، افطار را برویم منزل ما. ما هم دلمان می خواست که برای افطار منزل آقا برویم، ولی تعارف هم می کردیم. گفتیم: نه آقا، در دفتر غذا تهیه کرده اند. فرمودند: نه، بیایید برویم. ما هم رفتیم. این آقای حاج ناصر که پذیرایی می کند، مقداری نان و پنیر و سبزی و حلوا آورد. ما مقداری نان و پنیر، یک مقدار هم حلوا خوردیم. ولی منتظر بودیم که غذا را بیاورند. بالاخره افطار است و با غذایی باید ادامه پیدا کند. چون ما کنار آقا نشسته بودیم. ایشان چشمشان توی چشم ما نمی افتاد، مقداری آزادتر بودیم. این آقای حاج ناصر که می آمد، من یک جوری علامت دادم که چیزی ادامه دارد یا نه، که اگر ادامه ندارد، ما همین را بخوریم و گرسنه نباشیم. اگر ادامه دارد، خوب خودمان را به این ها سیر نکنیم. علامتی دادم. ایشان گفت: نه، ادامه ندارد. ما همان نان و حلوا و همان نان و پنیر را خوردیم. ولی اگر دفتر می آمدیم، قطعاً غذایی که در دفتر برای همین پرسنلی که شیفت کاری داشتند، درست کرده بودند ؛ چرب تر از غذای حضرت آقا بود.
بعد که افطار کردیم و حضرت آقا تشریف بردند داخل، ما به آقای حاج ناصر عرض کردیم که این چه افطاری بود؟ اگر ما دفتر بودیم یک غذای حسابی به ما می دادند. ایشان گفت: خانواده حضرت آقا مشهد مشرف شده اند و قبل از رفتن یک قابلمه بزرگ از این حلواها درست کرده اند. به اندازه این سه چهار شب، افطارمان هر شب حلواست و با حضرت آقا نان و پنیر و حلوا می خوریم. گفتم: سحر چه کار می کنید؟ ایشان گفت: برای سحر هم آبگوشت درست می کنیم و به اندازه یک پیاله برای حضرت آقا آبگوشت می دهیم و بقیه اش را هم خودمان می خوریم.
این برنامه غذایی آقا بود. از این نمونه ها تقریباً فراوان است که واقعاً زندگی آقا، یک زندگی کاملاً زاهدانه است؛ یعنی من می توانم به جرأت عرض بکنم که زندگی ایشان از نظر کیفیت، هیچ فرقی با قبل از انقلاب نکرده است.
آقازاده های ایشان مراسم عروسی که داشتند، ما هم دعوت بودیم. در همین دفتر، چند نفری را دعوت کردند، بستگانشان و چند نفر هم همین دفتری ها. مراسم ایشان، هیچ کدام در تالار و مفصل نبوده است. در همین دو سه تا اتاق های دفتر بوده است. یادم هست یکی از همین جلسات میهمانی همیشه اش همین جوری بوده است، این سه چهار تا عروسی هایی که داشتند، ما شرکت کردیم میوه، همان میوه فصل، آن هم دو رقم. مثلاً سیب و خیار. آن هم نه اینکه دیس بچینند بلکه توی بشقاب، یک خیار و یک دانه سیب. با یکی از دوستان دفتر بودیم. گفت: این مجلس ختم های تهران، بیشتر از مجلس عروسی پسران حضرت آقا پذیرایی می کنند. آن ها باز یک شیرینی، چیزی هم می آورند. حلوا هم می آورند. می برند دور می گردانند. باز دو سه رقم میوه می گذارند. اینجا حلوا هم نیست، شیرینی هم که همین یک شیرینی دانمارکی و یک سیب، یک خیار. بیشتر هم نمی شود، خورد!
هیچ وقت سر سفره ایشان، چه جلسات عمومی، چه میهمانی های خصوصی، حتی دو نفر، سه نفر، من ندیدم که دو رقم خورش سر سفره ایشان باشد. شب ها که حاضری است. میهمان داشته باشند، نداشته باشند. یک شب یادم هست خدمت حضرت آقا بودیم.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 