پاورپوینت کامل یک بار دیگر، مباهله ۱۸ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل یک بار دیگر، مباهله ۱۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل یک بار دیگر، مباهله ۱۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل یک بار دیگر، مباهله ۱۸ اسلاید در PowerPoint :

۶۰

به مناسبت هشت ربیع الثانی میلاد امام حسن عسگری(ع)

“جاثلیق” بزرگ مسیحیان با کندی از جایش برخاست. دستمالی را که به دست داشت، به پیشانی عرق کرده اش کشید. گرمای هوا کلافه کننده بود. فضای شهر از هرم آتش خورشید و خشکی هوا دم داشت. رودخانه خشک شهر انبوه درختچه ها، علف زارها و نیزارها را میزبان شده و زمین و زمان در چنگ آفتاب به اسارت درآمده بود. “جاثلیق” اما با لبخندی تمسخرآمیز بر لب، نگاهی به آسمان کرد و گفت: “سه روز است که مسلمانان به صحرا رفته اند و نماز باران خوانده اند تا خدا باران رحمتش را برایشان نازل کند؛ اما هنوز بارانی نیامده است. اگر آنان بر حق بودند، حتماً تا به حال باران آمده بود. امروز نوبت ماست که حقانیت خویش را اثبات کنیم”.

چنان پر غرور حرف می زد که حادثه عظیمی به نام مباهله را از یاد برده بود. سخنش هنوز تمام نشده بود که به طرف در خروجی حرکت کرد و راهبان و سایر مسیحیان نیز به دنبالش راه افتادند. راه صحرا را در پیش گرفته بودند. حرکت دسته جمعی شان توجه مردم را به خود جلب کرد. جمعیتی از مردم به دنبال آنان راه افتادند. می خواستند ببینند برای چه کاری می روند و به کجا؟…

معلوم نبود از کجا به مردم شهر خبر رسید که ناگاه بیابان پر از جمعیت شد که برای تماشای پایان کار آمده بودند.

ناقوس بزرگ مسیحیان به صدا درآمد و آنان به شیوه خویش مشغول عبادت و نماز شدند و از خداوند طلب باران کردند. چندی نگذشت که ابرهای تیره و باران زا، آسمان را پوشاند. صدای رعد و برقی دهشتناک لرزه ای بر پیکر شهر وارد کرد و رگبار باران بر سر شهر دم کرده سامراء باریدن گرفت.

مردم مبهوت زیر باران سیل آسا ایستاده بودند و برخی آسمان را نگاه می کردند و برخی دیگر یکدیگر را، مسیحیان نیز شادی کنان به یکدیگر تهنیت می گفتند. جمعیت تماشاچی ناخودآگاه زبان به تحسین مسیحیان گشود. آن روز باران چنان بر سر شهر نازل شد که رودخانه خشک شهر به خروش درآمد. فردای آن روز مسیحیان که بهت و تحسین دیروز مردم را دیده بودند، برای تبلیغ بیشتر دین خود دوباره پای در صحرا نهادند و مردم باز برای تماشای آن ها به دنبالشان به راه افتادند. این بار نیز دریچه های آسمان گشوده شد و سیلاب های خشمگین و موّاج دشت را فرا گرفت. زمزمه معجزه ای بزرگ توسط مسیحیان آن قدر قوت گرفت که به گوش خلیفه رسید. جاسوسان خلیفه خبر از تمایل مردم به دین مسیحیان می دادند. چاره ای نمانده بود. خودشان سه روز به صحرا رفته و طلب باران کرده بودند، اما کارشان نتیجه ای در بر نداشت. حالا مسیحیان باران را به شهر آورده بودند و مردم متمایل به دین آنان. باید کاری می کردند برای مقابله. .. تنها راه چاره استمداد از ابن الرضا، حسن بن علی(ع) بود.

به دستور خلیفه امام عسکری(ع) را به حضور او آوردند. خلیفه از امام(ع) استمداد کرد و امام(ع) دستور داد فردا دوباره مسیحیان به صحرا روند. فکر می کردند کار بیه