پاورپوینت کامل عالم آل محمد(ص) ۲۶ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل عالم آل محمد(ص) ۲۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل عالم آل محمد(ص) ۲۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل عالم آل محمد(ص) ۲۶ اسلاید در PowerPoint :

به بهانه ۲۵ شوال شهادت امام صادق(ع)

مرد مستأصل و خسته گوشه اتاق نشسته بود. صدای منظم مشک زدن همسرش همچون لالایی آرام بخشی چشمان خسته اش را بر هم می آورد. پروانه خیالش به دور دست ها پر گشوده بود. هرچه می گذشت زندگی برایش سخت تر می شد و پیچیده تر. دست به هر کاری که می زد، یا ابتر می ماند و یا عاقبت خوشی را برایش رقم نمی زد.

بارها و بارها نشسته و یکی یکی کارهایش را پیش چشمانش مجسم کرده بود. می خواست علت اصلی این همه ناکامی را دریابد. صدای همسرش رشته افکارش را پاره کرد.

«این همه ناآرامی برای چه؟ زندگی را به کام خودت که تلخ کرده ای، برای ما هم سخت نموده ای. چرا از مولایمان درخواست کمک نمی کنی؟».

کلام همسرش گویی نوری بود که از پس تاریکی ها در جانش درخشیدن گرفته بود. گویی نیرویی بود که دوباره قلبش را به تپش واداشته بود. با خودش اندیشید: «چرا تا به حال به این موضوع فکر نکرده بودم!؟».

هنوز دستارش را به خوبی بر سر نبسته بود که از خانه بیرون آمد. مولایش را همچون همیشه می توانست در مسجد بیابد. هر قدمی که به سوی مسجد بر می داشت، گویی طراوتی تازه در جانش پدیدار می شد. مقابل مولایش که رسید، با شعفی فراوان سلام کرد. لبخند زیبای مولایش آرامشی عظیم را میهمان وجودش کرد. آمده بود که از مشکلاتش بگوید و درخواست کمکی کند، اما گویی از یاد برده بود. از مولایش درخواست پندی کرد و عطر کلمات آسمانی مولایش امام جعفر صادق(ع)، نیرویی از توکل و اعتماد به خالق هستی را در وجودش دمید:

«اگر به راستی خدا کفیل روزی است، پس اندوه تو برای چیست؟ اگر روزی تقسیم شده است، پس حرص و دزدیدن برای چیست؟ اگر حساب حق است، پس جمع کردن مال برای چیست؟ اگر پاداش از طرف خداوند است، پس تنبلی برای چیست؟ اگر در مقابل هر انفاقی عوض از سوی خداوند حقیقت دارد، پس بخل برای چیست؟ اگر کیفر از سوی خدای بزرگ دوزخ است، پس گناه برای چیست؟ اگر مرگ حق است، پس شادمانی برای چیست؟ اگر حضوریافتن در پیشگاه الهی حق است، پس نیرنگ و حیله برای چیست؟ اگر شیطان دشمن است، پس غفلت برای چیست؟ اگر عبور از صراط حقیقت دارد، پس خودبینی برای چیست؟ اگر هر چیزی با قضا و قدر تحقق می یابد، پس غصه برای چیست؟ اگر دنیا فانی و بی اعتبار است، پس اعتماد و دل بستن به آن برای چیست؟»۱…

مرد در بهتی عظیم فرو رفته بود. دیگر فکرش به دور دست ها و چراها کشیده نمی شد. گویی روحی تازه به او دمیده بودند…

طبیب هندی با تفاخری زیاد کنار خلیفه نشسته و یکی از کتاب هایش را که در زمینه طب تألیف کرده بود، برای خلیفه می خواند تا هم او را سرگرم کرده و هم بر معلوماتش افزوده باشد. لحظاتی بعد مردی با ابهت و جبروت بسیار وارد شد و در گوشه ای از مجلس نشست. طبیب چندی مشغول تماشای هیبت و عظمت مرد شد. سپس نگاهش را به سوی خلیفه چرخاند و گفت: این مرد کیست؟

پاورپوینت کامل عالم آل محمد(ص) ۲۶ اسلاید در PowerPoint جعفربن محمد است.

آیا میل دارد از اندوخته های عملی من بهره مند شود؟

نگاه خلیفه هنوز کامل به سوی مرد نچرخیده بود که طنین صدای آرامبخش او فضا را در گرفت:

نه!

طبیب شگفت زده پرسید: چرا؟

چون بهتر از آنچه تو داری، در اختیار دارم.

چه چیز در اختیار داری؟

گرمی را با سردی معالجه می کنم و سردی را با گرمی؛ رطوبت را با خشکی درمان می کنم و خشکی را با رطوبت و آنچه را که از جدّم آموخته ام به کار می بندم و نتیجه کار را به خدا وا می نهم.

طبیب هندی برای آنکه سخنان او را سبک جلوه دهد، پرسید: مگر طب غیر این هاست که گفتی؟

گمان می کنی من ـ مثل تو ـ این ها را از کتاب های طبی آموخته ام؟

حتماً، غیر از این راهی برای فراگیری علم وجود ندارد.

نه به خدا سوگند، جز از خدا از دیگری نیاموخته ام. اکنون بگو کدام یک از من و تو در علم طب داناتریم؟

طبیب هندی مغرور به علم طبابت، خود را داناتر معرفی کرد و کار به پرسش و پاسخ کشید. خلیفه با ولعی تمام این مناظره را می نگریست.

چرا سر آدمی یکپارچه نیست و از قطعات مختلف به وجود آمده است؟

نمی دانم.

چرا پیشانی مانند سر انسان پوشیده از مو نیست؟

نمی دانم.

چرا بر روی پی