پاورپوینت کامل شکایت ۱۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل شکایت ۱۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شکایت ۱۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل شکایت ۱۴ اسلاید در PowerPoint :
۶۶
به مناسبت ۱۵ ذی حجه تولد امام هادی(ع)
در چوبی خانه را می بندم و به راه می افتم. دیگر تصمیم خودم را گرفته ام. خسته شدم از این همه نداری و خجالت! اگر خودم تنها بودم، شاید بیشتر دوام می آوردم؛ اما دیگر نمی توانم خجالت همسر و فرزندانم را بکشم. طاقتم تمام شده. خواب راحت ندارم این چند وقت. چشم که روی هم می گذارم صدای گریه کودکان گرسنه ام را می شنوم. دیگر از همسایه ها هم خجالت می کشم. چندین بار برای گرفتن نان و آذوقه به در خانه شان رفته ام. هرچند مرا دست خالی نگذاشتند، اما دیگر روی رفتن و در زدن ندارم. نمی دانم چرا مدتی است دچار فقر شده ام: «خدایا! تقاص کدام گناه را دارم پس می دهم. از تو پاورپوینت کامل شکایت ۱۴ اسلاید در PowerPoint دارم که مرا به فقر مبتلا کردی و نعمت هایت را از من گرفته ای. حالا من هیچ، به فرزندانم رحم کن. اگر قرار است من تقاص کاری را پس بدهم، آن ها چه گناهی دارند؟»…
راه می روم و با خودم حرف می زنم. می ترسم اگر این فقر بیش از این طول بکشد، دیوانه شوم. این روزها از بس با خودم حرف زده ام، دیگر خسته شده ام. طاقتم طاق شده و نای زندگی کردن ندارم. داشتم از زندگی می بریدم که یاد حرف های ابوجعفر افتادم. همین دیشب بود که آمد در خانه. مرا گوشه ای کشید و گفت: «چرا نزد ابوالحسن نمی روی؟». با ناامیدی آهی کشیدم و گفتم: «اگر بروم و دستم را نگیرد چه؟ نمی دانی از وقتی که ورشکست شده ام، به سختی به چشمان فرزندانم نگاه می کنم تا مبادا چیزی بخواهند و من با این ناتوانی شرمنده شان شوم. روزهاست که من و همسرم غذایی نخورده و حتی تکه نانی به دهان نبرده ایم و هرچه داشتیم، برای فرزندان خود گذاشتیم. دیگر نمی توانم! حتی از رو زدن به دیگران هم عاجزم!».
چهره ابوجعفر مقابل چشم هایم می آید که لبخندی زد و گفت: «ابوالحسن خیلی مهربان است. او گوسفندان بسیاری می خرد، با دست خودش ذبح می کند و آن ها را فقط به نیازمندان می دهد».
از دیشب امیدی در دلم جوانه زده است و حس خوبی پیدا کرده ام. تنها یک دلهره دارم و نمی دانم وقتی ابوالحسن را دیدم، چطور از او تقاضای کمک کنم. کاش می گفتم ابوجعفر با من همراه شود، اما شاید اگر او هم بود، زبانم به تقاضا نمی چرخید. فقط امیدوارم که او بپرسد و من آرام آرام قضیه
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 