پاورپوینت کامل نگرشی بر زندگی امام کاظم (ع) ۸۵ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل نگرشی بر زندگی امام کاظم (ع) ۸۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نگرشی بر زندگی امام کاظم (ع) ۸۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل نگرشی بر زندگی امام کاظم (ع) ۸۵ اسلاید در PowerPoint :
۲۴
امام کاظم (ع) سومین یا چهارمین فرزند امام صادق (ع) است . بنا به نقل اکثر روایات، در هفتم ماه صفر ۱۲۸ ق . در «ابواء»
(محلی بین مکه و مدینه) زاده شد . آن گونه که در «محاسن » برقی آمده است، مادر او به نام حمیده، بنابر احتمالی از مردم اندلس
بود و در مرتبه بالا و والای زهد و صلاح قرار داشت . امام بیست سال از زندگی خود را کنار پدر گذراند و ناظر بود که دانشمندان
پیر و جوان از سراسر جهان به مدینه می آمدند و در محضر پدر بزرگوارش تجمع می کردند و عده ای به فراگیری دانش مشغول
بودند و گروه دیگری در خصوص توحید، تشبیه، قدر و امامت با امام صادق به مناظره می پرداختند . امام کاظم در این مدت
بیست ساله از محضر پدر بزرگوارش علوم و اسرار امامت را آموخت و در همان سنین، شگفتی و تحسین دانشمندان را برانگیخت .
روزی میان او و ابوحنیفه، مباحثه ای رخ داد، در پی این مباحثه بود که ابوحنیفه به دانش فراوان آن حضرت اذعان کرد . این ماجرا
زمانی رخ داد که ابوحنیفه منتظر بود تا حضرت صادق (ع) به او اجازه ورود دهد . حضرت کاظم (ع) – که کودکی بیش نبود – در
برابر ابوحنیفه ظاهر شد ابوحنیفه بر آن شد تا باب سخن را با وی باز کند و از این رو نخستین سؤال را از امام کرد و چون پاسخ
عمیق و علمی آن بزرگوار را دید، دیدگاهش نسبت به او تغییر کرد و دومین سؤال خود را که از مسائل مهم روز بود و متکلمان و
فقیهان را به خود مشغول ساخته بود از حضرتش پرسید .
در تحف العقول و دیگر منابع، ماجرای یاد شده، چنین گزارش شده است: ابوحنیفه می گوید: در روزگار حضرت جعفر بن محمد
صادق (ع) حج گزاردم و در بازگشت به مدینه رفته و به خانه حضرت صادق (ع) درآمدم و در دهلیز، منتظر اجازه ورود بودم .
کودکی نزدم آمد، به او گفتم: ناآشنا و غریب (که جایی نداشته باشد) کجا قضای حاجت کند؟ نگاهی به من کرد و گفت: در پس
دیوار پنهان شود و کنار چشمه و جویبار و زیر درختان میوه و حیاط خانه و گذرگاه نباشد و خارج از مسجد و دور از دید مردم باشد
و پشت و یا رو به قبله قرار نگیرد و . . . هر کجا که خواهد قضای حاجت کند . چون این تفصیل از آن حضرت شنیدم او را بزرگ
شمردم .
به او گفتم: فدایت شوم، گناه از که صادر می شود؟ نگاهی به من کرد . فرمود: بنشین تا تو را خبر دهم . نشستم و به گفته هایش
گوش فرا دادم . آن گاه فرمود: لزوما گناه یا از بنده صادر می شود و یا از خدای او و یا از هر دو . اگر چنان چه گناه از سوی خداوند
باشد، او عادل تر از آن است که بنده اش را به جرم گناه ناکرده مجازات کند . اگر از سوی خدا و بنده باشد، پس خدا قوی ترین
شریک است و توانا سزاوارتر است که بنده ناتوان و ضعیف خود را ببخشد و اگر گناه به تنهایی از بنده سر زند – که همین امر
درست است – پس امر و نهی متوجه اوست و اگر خداوند او را ببخشد با او کریمانه رفتار کرده و اگر مجازات و کیفر کند همانا
نتیجه عمل بنده بوده است .
ابوحنیفه گفت: آنچه از آن جوان (امام کاظم) شنیدم مرا مستغنی کرد و بدون این که با حضرت صادق (ع) دیدار کنم راه خود را
پیش گرفتم و با خود خواندم: «ذریه بعضها من بعض والله سمیع علیم » .
پیش از آن که حضرت کاظم از مرزنوجوانی بگذرد، شاهد جنگ های خونینی بود که سال های متوالی میان امویان و دشمنان آنان،
که به نام علویان شعار می دادند و حکومت را متعلق به آنان می دانستند، جریان داشت . آنان با برشمردن مفاسد و بدی های امویان
و دشمنی آنها با اهل بیت (ع) در سست کردن پایه های حکومتی بنی امیه تلاش داشتند، این حرکت، سراسر جهان اسلام را فرا
گرفت و مسلمانان آن را پذیرفتند، زیرا می پنداشتند که در سایه این قیام، آزادی، کرامت و حقوق از دست رفته ده ها ساله خود را
باز می یابند، اما برخلاف آنچه مدعیان می گفتند، حکومت به علویان نرسید و بنی العباس قدرت را قبضه کردند . با گذشت چند
سال، سردمداران نظام جدید که منتظر از بین رفتن کامل دشمنان خود بودند زمینه را برای تامین امنیت نظام خود هموار
ساختند و شیوه هایی بدتر از آنچه که حاکمان سابق در مورد علویان و شیعیان به کار می بردند، اعمال کردند . منصور خلیفه جدید،
چندین بار بر آن شد تا امام صادق (ع) را از میان بردارد، ولی خداوند امام را از شر او محافظت کرد .
امام کاظم (ع) بیست سال از عمر مبارک خود را که در کنار پدر بزرگوار خود بود، پنج سال آن را در روزگار امویان، چهار سال و
شش ماه به روزگار سفاح و نه سال و اندی در دوران حکومت منصور دوانیقی گذراند . او پس از پدر ۳۵ سال زیست و امامت و
رهبری روحی و معنوی مردم را به عهده گرفت . آن حضرت ده سال از این روزگار را با منصور، ده سال با محمدالمهدی پسر منصور،
یک سال با موسی الهادی و پانزده سال دیگر عمر خود را با هارون الرشید برادر منصور سپری کرد و سرانجام – و بنابر مشهور – در
رجب سال ۱۸۳ق در زندان هارون و به دست سندی بن شاهک – زندان بان هارون – به وسیله زهر به شهادت رسید .
پرتوی از صفات امام کاظم (ع)
کسانی که به توصیف آن حضرت پرداخته اند معتقدند که او عابدترین، زاهدترین، فقیه ترین، بخشنده ترین و کریم النفس ترین
مردم روزگار خود بود . او ثلث آخر شب را برمی خاست و به عبادت و نمازهای مستحب مشغول می شد و چون هنگام نماز صبح فرا
می رسید، پس از گزاردن فریضه به دعا می پرداخت و آن چنان از خوف خدا می گریست که اشک بر محاسنش جاری می شد و از
خشیت خداوند بی هوش می گشت، آن حضرت چنان زیبا قرآن می خواند که مردم گرد او جمع می شدند و گاه نیز از خشوع و گریه
حضرت، گریه می کردند . از این رو مردم او را «عبد صالح » خواندند و او بیش تر با این نام شناخته می شد تا با نام و کنیه اش . در
کتاب «مطالب السؤول » آمده است: او به صالح، صابر، امین و کاظم ملقب بوده و عبد صالح شناخته می شد . از این رو او را «کاظم »
می خواندند که خشم خود را فرو می برد و بر گرفتاری ها شکیبایی می ورزید .
ابن جوزی از شقیق بلخی نقل می کند: در سال ۱۴۶ ق روانه حج شدم، در قادسیه فرود آمدم، در آن جا جوانی دیدم، خوب رو و
گندم گون که پیراهنی پشمین بر تن داشت و جدای از مردم در گوشه ای نشست، با خود گفتم: این جوان از صوفیان است که
می خواهد سربار مردم باشد، به قصد توبیخش بدو نزدیک شدم، چون مرا دید، گفت: یا شقیق، «اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض
الظن اثم .»
با خود گفتم: او بنده صالحی است، زیرا از آنچه در دل داشتم آگاهم کرد، پس از او بخواهم که افتخار هم نشینی خود را به من
بدهد که ناگهان از دیده ام غایب شد . زمان کوچ فرا رسید و چون به «واقصه » رسیدم، او را دیدم که نماز می خواند و پیکرش
می لرزید و اشک بر دیدگانش می غلتید، با خود گفتم که به سویش بروم و از او عذرخواهی کنم . آن جوان نماز خود را مختصر کرد
و گفت: ای شقیق، «انی لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثم اهتدی .» با خود گفتم که او از «ابدال » است که دو بار از اسرار نهفته
من پرده برداشت . پس از حرکت از این محل در «زیال » اطراق کردیم او را دیدم بر سر چاهی ایستاده و ظرفی چرمین در دست
داشت و می خواست از چاه آب برگیرد که ظرف از دستش به چاه افتاد . او روی به طرف آسمان کرد و گفت: «چون تشنه و گرسنه
شوم تو پروردگار منی » به خدا سوگند که دیدم آب چاه چنان بالا آمد که آن جوان ظرف خود را باز گرفت و آن را پر آب کرد و وضو
ساخت و چهار رکعت نماز به جای آورد . آن گاه بر تپه رملی رفت و از آن رمل ها مشت می کرد و در ظرف آب می ریخت و می نوشید .
به او گفتم: از آنچه خداوند بر تو ارزانی داشته مرا بخوران . گفت: ای شقیق، گمانت را به خدایت نیکو گردان که خداوند نعمت های
ظاهری و باطنی خود را بر ما ارزانی داشته است . آن گاه ظرف را به من داد و من از آن خوردم . در آن ظرف آمیخته ای از آرد
گندم و شکر دیدم که به خدا سوگند هرگز دلپذیرتر و معطرتر از آن نخورده بودم، با خوردن آن سیر شدم و چندین روز نیاز به
خوراک و نوشیدنی نداشتم . دیگر آن جوان را ندیدم تا این که به مکه رسیدم . نیمه شبی او را در کنار «قبه الشراب » دیدم که با
خشوع و گریه به نماز ایستاده است، چون فجر برآمد در مصلای خود به تسبیح خداوند پرداخت و چون از تسبیح فارغ شد به نماز
صبح ایستاد . سپس هفت بار گرد کعبه طواف کرد و از حرم خارج شد . به دنبال او رفتم تا مقصد او را بدانم که دیدم – بر خلاف
ظاهر فقیرانه – غلامان و یارانی دارد . مردم به گرد او جمع شدند و بر او سلام می کردند و به او تبرک می جستند، از یکی از
حاضران پرسیدم که این جوان کیست؟ گفت: او موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب است .
آنچه گفته شد موافق نقل قول تمامی محدثان و راویانی است که به توصیف بندگی و عبادت آن حضرت پرداخته اند و تمایل به
تصوف بلخی خدشه ای در این مطلب وارد نمی کند، زیرا روایات نقل شده از سنی و شیعه، برتر از آنچه نقل شده به امامان و اهل
بیت نسبت داده اند و این منطقی است که هر کس سر به فرمان حق نهد قطعا خداوند خواسته او را اجابت کرده، و او را صاحب
کرامت خواهد کرد .
همین طور در نقل ها آمده است که او بخشنده ترین عصر خود بود و به نزدیکان و بیگانگان عطا و بخشش می کرد . بدره های او
کمتر از سی صد دینار نبود . معاصران آن حضرت می گفتند: شگفت از کسی است که بدره حضرت موسی بن جعفر (ع) را دریافت
کند و از فقر شکایت کند .
خطیب بغدادی در کتاب تاریخ خود آورده است: او سخی و کریم بود . او سی صد یا چهارصد دینار در کیسه می نهاد و شبانه به در
خانه بی نوایان می رفت و دینارها را میان آنها تقسیم می کرد و کیسه های زر او ضرب المثل بود . هم چنین خطیب از محمد بن
عبدالله بکری نقل می کند که او گفت: برای گرفتن وامی به مدینه رفتم، ولی موفق نشدم . با خود گفتم: خوب است نزد ابوالحسن
موسی بن جعفر (ع) بروم و عرض حال کنم، لذا به سوی او روان شدم . چون مرا دید . خواسته ام را جویا شد، عرض حال کردم، به
خانه خود رفت و شتابان خارج شد و غلام خود را از محل دور کرد . چون غلام رفت، حضرت کیسه ای که سی صد دینار در آن بود به
من داد و من سوار مرکب شدم و به راه افتادم .
در نقل راویان آمده است که یکی از فرزندان عمربن خطاب ساکن مدینه بود و امام کاظم (ع) را می آزرد و امیرالمؤمنین علی (ع)
را دشنام می داد، تنی چند از یاران امام از آن حضرت خواستند تا اجازه دهد او را بکشند، حضرت با آنان به درشتی سخن گفت و از
این کار نهی فرمود . روزی درباره آن مرد سؤال کرد، به او گفتند: او مزرعه ای در اطراف مدینه دارد و در همان جا کار می کند،
حضرت سوار بر مرکب خود روانه مزرعه آن مرد شد و او را در مزرعه دید، به سوی آن مرد شتافت، آن مرد فریاد برآورد: کشت ما را
لگد مکن . حضرت راه خود را دنبال کرد تا نزدیک آن مرد رسیده در کنار او نشست و به ملاطفت با وی پرداخت . آن گاه به او فرمود:
چه قدر هزینه زراعتت کرده ای؟
– صد دینار .
– امید داری چه قدر عایدت شود؟
– ما غیب نمی دانیم .
– گفتم چقدر امید داری؟
– امیددارم دویست دینار عایدم شود .
حضرت سی صد دینار به او داد و فرمود: کشتزار تو نیز سالم مانده است، آن مرد برخاست و سر امام را بوسید و روانه شد . حضرت
از آن جا به مسجد رفت و آن مرد را در آن جا دید، چون آن مرد امام را دید گفت: «الله اعلم حیث یجعل رسالته » ، عده ای از او
پرسیدند: جریان از چه قرار است . تو پیش تر، خلاف این رفتار و گفتار را داشتی؟ او به آنان پرخاش کرده و بد گفت . از آن پس در
هر حال از امام کاظم (ع) به نیکی یاد می کرد . امام کاظم (ع) به یاران خود – که خواهان کشتن همان مرد بودند – فرمود: کدام
بهتر است، آنچه که شما می خواستید انجام دهید یا این کاری که من انجام دادم؟
در این باره روایات فراوانی هست که بیانگر زهد، صبر، خلق نیکو و دیگر صفات آن حضرت است .
زندگی امامان شیعه وقف علم، دین و خدمت به مردم بود و برای این اهداف هر چیزی را فدا می کردند، ولی موقعیت های سخت و
رخدادهایی پیش می آمد که آنان را از اهداف شان باز می داشت . آنان – جز در مقاطع کوتاه – هرگز طعم آسایش را نچشیدند و
هرگاه فرصتی دست می داد آن را غنیمت شمرده و آن را صرف اهداف و مصالح اسلام و نشر تعالیم و احکام آن می کردند که سراسر
تاریخ زندگی آنان، مؤید این مطلب است .
در جو اختناقی که حاکمان عباسی برای امامان شیعه و پیروانشان به وجود آورده بودند امام کاظم (ع) رسالت الهی را که از
پدرانش به ارث برده بود دنبال می کرد . با توجه به این که آن حضرت فشارهای شدید حاکمان جور و زندان را تحمل کرد، اما
روایت های زیادی در موضوع های گوناگون، از ایشان نقل شده است و شاگردان مکتب او، از هر فرصتی برای کسب دانش از
محضرش بهره می جستند و فرصت ها را از دست نمی دادند .
برخی وصایا و کلمات قصار آن حضرت
در تحف العقول آمده است که او به یکی از فرزندانش چنین سفارش می کرد: ای فرزندم، مبادا که خداوند تو را در حال ارتکاب
معصیتی ببیند و مبادا تو را در جایی که فرمان داده (در میان بندگان صالح) نبیند . خود را در
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 