پاورپوینت کامل عاقبت اندیشی ۷۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل عاقبت اندیشی ۷۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل عاقبت اندیشی ۷۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل عاقبت اندیشی ۷۶ اسلاید در PowerPoint :

۱۵

اشاره:

اخلاق، همزاد اسلام است و ریشه در تعالیم بنیادین دین دارد. آن چه در پی می آیدسلسله سخنرانی هایی است که حضرت
آیت الله مصباح یزدی در حوزه فرهنگ و اخلاق درحوزه علمیه قم ایراد فرموده اند. «واحد فرهنگی پاسدار اسلام »
بسی خرسند است که می تواند بار دیگر مباحث اخلاقی، اجتماعی حضرت ایشان را به خوانندگان محترم ارمغان دهد. با
آرزوی توفیق برای ایشان و مخاطبان محترم، نخستین مقال از سلسله درس های اخلاق از نظر گرامی تان می گذرد.

انسان در هر مرحله ای از زندگی باید خود را بیابد و برای آینده برنامه ای داشته باشد. انسان دوراندیش چه موحد و چه
غیر آن باید برای آینده خود فکری بکند، اگر فردی به خدا و روز قیامت ایمان دارد، برای آینده دورترش نیز که به نظر ما
دور و البته نزدیک است: «انهم یرونه بعیدا و نریه قریبا» باید درفکر باشد. در آیه شریفه می فرماید: «ولتنظر نفس ما قدمت
لغد» هر کسی بایدبیاندیشد که برای فردایش چه فرستاده است، خداوند نمی فرماید که شما بیاندیشید،بلکه می فرماید:
«یا ایها الذین آمنوا اتقواالله ».

بعد سیاق کلام تغییر می کند. آن گونه که در گفت وگوهای عرفی صحبت می کنیم، قاعده بر این است که، مثلا بفرماید:

«وانظروا ما قدمتم لغد» تقوا داشته باشید، از خدا بترسید و ببینید که چه برای فردایتان فرستاده اید. نمی فرماید:
«وانظروا ماذا قدمتم لغد» بلکه می فرماید: «ولتنظر نفس ». شاید این تعبیر به این معنا اشاره داشته باشد که بسیار
اندک اند کسانی که به این فکر بیفتند. گویی چنین معنایی را هم افاده می کندکه آخر خوب است کسی هم بدین امر
بیندیشد، که برای فردایش چه فکری کرده و چه هدیه ای از پیش فرستاده است. انسان آن قدر از آینده و عالم آخرت غافل
است که نمی توان انتظار داشت، همه به این فکر باشند، بلکه اندک افرادی پیدا می شوند که در این فکر باشند. بله: این که
برای فردا چه پیش فرستادیم و چه پیش می فرستیم،ممکن است به صورت های مختلفی تفسیر شود و هر گروهی طبق
برداشت های ذهنی خودچیزهایی از این مطلب استنباط کنند. شاید معنای «به فکر مرگ بودن » در ذهن خیلی ها باشد; یا
تصور شود به معنای تهیه دیدن سلسله کارهای معینی است که در کنارکارهای زندگی باید آنها را انجام داد; یعنی ما در
زندگی لوازمی باید تهیه ببینیم، برای خوراک و پوشاک و مسکن. اینها سلسله مسائلی است که هر کسی خود بایدرعایت
کند. ضمنا باید گاهی هم فکر این باشیم که برگ سبزی به گور خویش بفرستیم،و این چیزی جدا از مسائل اصلی
می باشد. و در حاشیه زندگی است از این جهت دیده می شود که کسانی در طول عمر برای دست یافتن به این گونه مسائل
زندگی خیانت ها وجنایت هایی را انجام داده اند، بار خودشان را به اصطلاح بستند و برای فرزندان ونوه و نتیجه هایشان
هم فکری کردند، در آخر عمر، مثلا در جوار مرقدی مجاور می شوندو مثلابه کار آخرت می پردازند. بنابراین کار دنیا را
باید به هنگام جوانی و نشاط انجام داد. و وقتی از زندگی دنیا راحت شدیم آن وقت فکری هم برای آخرتمان بکنیم.

اینان فکر می کنند، تلاش برای زندگی دنیایی، نمی تواند هیچ ربطی به آخرت داشته باشد، ولی این بینشی نارسا،
انحرافی و غلط است و صرف نظر از انحرافات دیگری که درباره مسائل اعتقادی; مخصوصا اعتقاد به قیامت وجود دارد
بعضی از همین مسلمان هایی که اعتقادشان صاف و پاک است نیز اسیر این انحراف هستند.

دنیا و رستاخیز از نظرگاه اسلام

دنیا و آخرت از نظرگاه اسلام بدین صورت نیست که دنیا حسابی مستقل دارد و آخرت هم حساب جداگانه ای دارد.
بینش اسلامی چنین است که:

سراسر زندگی دنیا، برای آباد کردن آخرت است. اصولا ما به این دنیا آمده ایم و به ما مهلتی داده شده که چند صباحی در
این عالم زندگی کنیم تا زندگی اخروی خود رابا انتخاب بسازیم. آن قدر در این زمینه آیات و روایات فراوان است که
احتیاج به تذکر ندارد، در نهج البلاغه امیرالمؤمنین(ع) می فرماید: «و لغیرها خلقتم و فیهااختبرتم » یا می فرماید: کسی که
برای آخرت آفریده شده با دنیا چه کار دارد یامی فرماید: این دنیا پلی است که باید از آن عبور کنید و به سر منزل برسید و
یاراهی و گذرگاهی است که باید از آن عبور کنید. این جا توقف گاه نیست. این تعبیرات در نهج البلاغه زیاد آمده است که
هر کس مروری اجمالی بکند، نمونه های زیادی از آن را به دست می آورد.

به هر حال بینش اسلامی این است که ما اساسا این «دنیا» را به صورت «یک راه » ببینیم. دنیا مرحله کوتاهی از زندگی
ابدی انسان است که باید در این مرحله، شالوده های سعادت یا شقاوت را برای خودمان بسازیم. و اهمیت آن در این
است که با عمر کوتاه آن باید اسباب زندگی ابدی را تدارک دید. این است که هر لحظه این دنیا بی نهایت ارزش دارد.
بعضی ها برای خود شعار تهیه می کنند و گاهی می نویسند:

«وقت طلاست » برای این که وقتشان تلف نشود و از آن خوب استفاده کنند آن را باطلا هم سنگ می کنند. در صورتی که
اگر ما طبق بینش اسلامی حساب بکنیم، یک لحظه زندگی انسان به همه طلاهای عالم می ارزد و یک نفس کشیدن
گاهی به همه آنها برتری دارد.

برای این که با یک لحظه عمر دنیا می توان اسبابی تهیه کرد که از همه آن طلاهاارزش مندتر است. متاسفانه ما در این
مسائل فکر نمی کنیم. اگر کسی این چنین فکرکرد و فهمید که زندگی دنیا چقدر ارجمند است با این که دنیا به اندازه آب
بینی بز، از نظر امیرالمؤمنین(ع) ارزش ندارد، اما عمر آدم بسیار ارزش مند است.

آن جا که می فرماید: «دنیا ارزش ندارد، رها کن… آیا یک آزادمرد پیدا نمی شودکه این نیم خورده آلوده را به دور بیندازد؟
یا می فرماید: دنیا به اندازه این لنگه کفش برای من ارزش ندارد; یعنی زخارف دنیا پیش علی ارزش دل بستن ندارد
ومومنی که در مکتب علی تربیت شده باشد نباید بدین ها دل ببندد. لحظات عمر انسان در این دنیا، با اموال دنیا قابل
مقایسه و سنجش نیست. خداوند در ادامه آیه می فرماید: «ولتنظر»… در آن آیه شریفه با لحن لطیفی که بر اهل نظر
پوشیده نیست می فرماید: «ولتنظر نفس » یک کسی باید به این فکر بیفتد که «ما قدمت لغد» برای فردایش چه فکری
کرده. بدون شک منظور از فردا زندگی بعدی است که آن قدر نزدیک است که گویی فرداست. همه عمر دنیا نسبت به
زندگی آخرت در حکم چشم برهم زدنی است. بعد از یک چشم به هم زدن دیگر چیست؟

این دنیا چنان انسان را می فریبد که حاضر می شود، خوشبختی های بزرگی را از دست بدهد، و جنایت های عظیمی را
مرتکب شود و برای خود چه بدبختی های ابدی تهیه بکندکه وقتی به عرصه رستاخیز وارد می شود آرزو می کند: ای کاش
لحظه ای از عمرم را درراهی صرف کرده بودم که مرا از این بلاها نجات می داد.

دنیاگذرگاهی است که باید از آن گذشت تا به مقصود رسید. بنابراین هدف ما نبایداین باشد که دنیا را آباد کنیم. اگر هم
آباد کردن در این عالم مطلوب باشد به خاطر این است که طبق امر خدا برای خدمت به خلق خدا باشد. که آن هم کاری
است،برای روز رستاخیز، وگرنه هدف این نیست که انسان در این عالم خوش بگذراند و خوش بخورد و خوش بخوابد. این
دنیا، راه است و راه را باید طی کرد. امیرالمؤمنین سلام الله علیه در یکی از خطبه های نهج البلاغه می فرماید که: اگر دنیا
در نظرخدا ارزش داشت به بندگان صالحش از نعمت های این دنیا بسیار لطف می کرد و برای آنها خوشی های این عالم را
فراهم می کرد. شما ببینید زندگی انبیا چگونه گذشت؟ اول پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله را مثال می زند و می فرماید:
پیغمبر شما دراین دنیا به گونه ای زندگی کرد که یک شکم سیر از غذای دنیا پر نکرد. روزی یکی ازهمسرانش پرده ای در
اتاق آویخته بود که روی آن نقش هایی بود. حضرت به همسرش فرمود:

«یا فلانه غیبیه عنی » این پرده را از جلو چشم من دور کن، این پرده مرا به یاددنیا می اندازد، بعد امیرالمؤمنین(ع)
می فرماید: آن قدر پیغمبر اکرم(ص) دنیا راکوچک می شمرد که نمی خواست نشانه ای از دنیا در مقابل چشمش باشد.
بعد می فرماید: هرکس به چیزی دشمنی داشته باشد نه می خواهد آن را ببیند و نه می خواهد اسمش رابشنود.

بعد می فرماید: «ولو شئت ثنیت بموسی بن عمران علی نبینا و آله و علیه السلام می خواهی نمونه دیگری از پیغمبری دیگر
برایت نقل کنم: موسی وارد مدین شد، گفت:

«رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر». امیرالمؤمنین(ع) می فرماید: به خدا قسم،موسی آن وقتی که این حرف را زد و از
خدا طلب خیری کرد، فقط یک قرص نان جومی خواست که شکمش را سیر کند; آن قدر علف بیابان خورده بود که
گوشت های بدنش آب شده بود و سبزی گیاه از زیر پوست بدنش پیدا بود. بعد می فرماید: «ان شئت ثلثت بداود» علیه
السلام مثال سومی برایت ذکر کنم: داود پیغمبر از لیف های خرماحصیر می بافت و می فروخت بعد، این حصیرها را می برد
و صدا می زد، کیست که این ها رااز من بخرد؟ یک لقمه نان به من بدهد که شکمم را سیر کنم؟ باز می فرماید:
اگرمی خواهی مثالی دیگر برایت بزنم به عیسی بن مریم علی نبینا و آله و علیه السلام «فلقد کان یتوسد الحجر» بالش زیر
سرش سنگ بود، هیچ وقت شکم را از غذای دنیاسیر نکرد و جامه ای برای خودش تهیه نکرد. بالاخره می فرماید: شما باید
به پیغمبرتان تاسی کنید، الگوی شما باید شخص پیغمبر باشد و خدا او را تا روز قیامت علمی قرار داد که مردم به او
بنگرند و او را پیروی کنند زندگی پیغمبر نه فقطبرای زمان خودش الگو بود، بلکه الگویی است که تا قیامت مردم باید به
او توجه داشته باشند و در زندگی از او تبعیت کنند.

در پایان آن خطبه هم یک جمله ای راجع به خود می گوید، می فرماید: به خدا قسم این لباسم را آن قدر وصله زده اند که
دیگر از پینه کننده اش خجالت می کشم. قال لی قائل الاتنبذها عنک کسی به من گفت:

حالا دیگر این را دور نمی اندازی؟ قلت:

اغرب عنی فعند الصباح یحمد القوم السری گفتم برو دور شو، راهیان شب موقعی که صبح شد از شب روی خود خوشحال
می شوند; یعنی ما در این عالم حکم شب روانی را داریم که در راه تیره ای قدم برمی دارند، گرچه سخت است و تحملش
مشکل است، اما وقتی صبح شد و به منزل رسیدیم آن وقت خوشحال می شویم که شب را با سختی گذراندیم. این زندگی
پیغمبر ما و امام ما است. لحظاتی را جز با یاد خدا و یاد جوار خدا وعالمی که به خدا ارتباط دارد، نمی گذراند. با آن همه
عبادت ها که از سر شب تاصبح; پانصد رکعت نماز می خواند بعد از این که به خانه فقرا سرزده بود وبه آنهاغذا داده بود،
بعد از همه اینها آخر شب که مناجاتهایش را می کرد صدا می زد: آه آه من بعد الطریق و قله الزاد آه از راه دور و توشه کم.

به هر حال زندگی ما در این عالم باید برای آخرت باشد. اعمالی را که به مادستور داده اند، همه به خاطر این است که برای
سعادت آخرت ما مؤثر باشد، خواه اعمالی که جنبه عبادت اصطلاحی دارد و خواه اعمالی که به عنوان وظایف فردی
یااجتماعی دیگری است. مؤمن باید تمام کارهایش را به عنوان عبادت و بندگی خداانجام بدهد. هر کاری انجام می دهد،
ببیند انگیزه اش برای این کار چیست؟ خواه به نفع خودش یا به سود دیگران; خواه موجب راحتی او در این عالم یا موجب
رنج وسختی اش باشد، خواه به شکل عبادت یا به شکل کارهای دنیوی باشد، خواه به شکل معاشرت با زن و فرزند یا
دوستان باشد یا جهاد در میدان جنگ. مؤمن باید انگیزه اش را روشن کند. آیا خدا می گوید برو یا دلت؟ یا نه مردم
می گویند برو؟ که آن هم بالاخره به دل برمی گردد، چون مردم می گویند و من هم دلم می خواهد که کاری بکنم که مردم
خوششان بیاید، پس این کار را می کنم بالاخره به یکی از این دو منتهی می شود:

خدا یا دل. حالا دل، نفس ،شیطان، مردم، زن، فرزند، رفیق، همسایه، دوست یا آشناست.

همه اینها به دل برمی گردد. دو راه بیش تر نیست: اگر انگیزه خدا باشد فطوبی، امااگر انگیزه هوای نفس شد، هرچند کار
کار

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.