پاورپوینت کامل محبت خدا; عامل کمال ۵۹ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل محبت خدا; عامل کمال ۵۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل محبت خدا; عامل کمال ۵۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل محبت خدا; عامل کمال ۵۹ اسلاید در PowerPoint :
۱۱
«والذین آمنوا اشد حبا لله
جهت های حرکت انسان
در مقاله های پیشین گفتیم که ماهیت زندگی دنیا، سیر و حرکت است. این زندگی ذاتا قابل ثبات و دوام نیست. انسان چه بخواهد
و چه نخواهد ازاین حیات عبور خواهد کرد، بلکه حیاتش عین عبور است و یک سیر قهری و جبری به سوی مقصد دیگری که ورای
این عالم دنیا و عالم حرکت و سیر است خواهد داشت: «یاایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه » این ملاقات اختصاص به
مومن ندارد.
مومن و کافر هر دو در این لقاء شریک اند.
این یک سیر قهری است که به آن عالم منتهی خواهد شد و همه روزی خدا را ملاقات خواهند کرد. اما سیر دیگری هست که آن
هم الی الله، ولی اختیاری است. در سیرتکوینی و قهری انتخاب جهت به دست انسان نیست و از ازل به سوی ابد است، از عالم اولی
به سوی عالم آخری است، قابل برگشت هم نیست جهتش هم را نمی توان تغییر داد.
اما آن سیر اختیاری تعیین جهتش به دست خود انسان است، می تواند به سوی خدا یاشیطان، بهشت یا جهنم قرار دهد.
حال باید دید چه عواملی موجب تعیین جهت صحیح یا غلط می شود. وقتی انسان معتقدشد خدا و قیامتی هست، یک سیر تکاملی
انسان می تواند داشته باشد.
هر انسانی خواهان کمال است. اما عملا همه، این کمال و این سیر تکاملی راانتخاب نمی کنند ما هم خیلی از وقت ها با این که خدا
بر ما منت گذاشته و ایمان به خود و روز قیامت و انبیا را به ما عنایت فرموده اما عملا گاهی از این مسیرمنحرف و آلوده به گناه
می شویم و جهت را تغییر می دهیم. با این که ایمان داریم ولی همیشه در مسیر مستقیم به سوی مقصد اعلی حرکت نمی کنیم.
راه گزینش مسیرمتعالی
چه کنیم که بتوانیم این جهت حرکت را همیشه به سوی خدای متعال تعیین کنیم. در این زمینه بحث های فلسفی و روان شناختی
که اکنون مجال پرداختن به آن هانیست، آن چه لازم است، این که توجه کنیم ما هنگامی جهتی را برای سیر و حرکت خودانتخاب
می کنیم که گرایشی به سوی آن هدف داشته باشیم و قلبا بخواهیم که به آن سو برویم. چون فرض این است که می خواهیم با
اختیار، آن جهت را تعیین کنیم. وقتی انسان اختیارا جهتی را برمی گزیند که آن را بخواهد و وقتی اراده می کند به سوی مقصدی
حرکت کند که گرایشی، و میلی و انجذابی به طرف آن مقصد داشته باشد. اگراین گرایش در ما پدید آمد و تقویت شد عاملی
ست برای این که جهت سیر ما ازمسیر صحیح منحرف نشود اما اگر گرایش های متضاد با این گرایش در نفس ما پدید آمدخواه
ناخواه در عمل ما اثر می گذارد، ما را از آن مسیری که می بایست منحرف می کندو همان اندازه ای که آن گرایش متضاد قوی تر
باشد تاثیر بیش تری خواهد داشت.
کسانی به مراتب سعادت نائل می شوند و عاقبت به خیر می شوند و با ایمان از دنیامی روند که گرایششان به سوی الله و به سوی
رحمت الهی رحمت ابدی الهی بیش ترباشد:
«والذین آمنوا اشد حبا لله »
ایمانی پابرجا می ماند و انسانی مومن ازدنیا می رود که حبش به خدا از حبش به سایر چیزها بیش تر باشد تا آن جایی که
اگرتضادی بین این دو گرایش به وجود آمد، گرایش حق غالب بشود و در جمع حرکتش به سوی خدا بیش تر و قوی تر و کامل تر
باشد و الا اگر برآیند نیروها صفر یا زیر صفرشود، جهت حرکت از فوق به تحت و از راه راست به راه کج منحرف می شود. به
همان اندازه که گرایش به سوی الله بیش تر هست انسان موفق تر می شود و می تواند ایمانش را حفظ کند و از این عالم که می رود در
خط الله برود، پس محور، میل و علاقه قلبی و حب و عشق است.
مفهوم محبت خدا
بعضی فکر می کنند که دوست داشتن و تمایل قلبی برای امور دنیا است و حداکثر، نعمت های آخرت هم ممکن است متعلق محبت
انسان قراربگیرد، چون بعضی از آن ها شبیه نعمت های دنیا است، اما محبت به خدا چه طور؟ اوکه چشم و ابرو و شکل و شمایل
ندارد که آدم دوستش بدارد، پس چگونه می توان گفت که خدا را دوست داریم؟ گفتند این تعبیرات حب خدا و اینها که در آیات و
روایات هست استعاری یا کنایی است. این نظریه درست نیست، چون کسانی که فهم درست ومستقیم از اسلام و به خصوص از
مکتب اهل بیت علیهم السلام دارند و حقایق رااز آنان فرا گرفتند می دانند که محبت حقیقا به خدا تعلق می گیرد، بلکه افرادی
که معرفتشان بیش تر باشد می دانند که جز خدا کسی لایق محبت نیست، البته این اندازه اش دیگر از فهم و معرفت بنده بالاتر است
و از آن می گذاریم، اما آن اندازه هایی که ما می توانیم بفهمیم این است که بله خدا هم دوست داشتنی است. برای این که بدانیم که
خدا هم دوست داشتنی است. یا باید انسان از حالات قلبی و شهودی خود و به تعبیر فلسفی از علم حضوری استفاده کند و یا با
استدلال از راه تحلیل، حقیقت محبت را بشناسد. کسانی که خدا در دلشان جرعه ای از محبت خود را قرار داده باشدبه این شک ها
مبتلا نمی شوند، وقتی شعله ای از عشق الهی در دل کسی برافروخته شددیگر در وجودش شک نمی کند. اما همه دل ها به خصوص
در آغاز کار لایق چنین محبت خدادادی نیست. باید تلاش کنند دلشان را پاک و تمیز کنند تا لیاقت دریافت این جذبه الهی را پیدا
کنند. از این جهت برای چنین کسانی از راه دوم می توان استفاده کرد تا حقیقت محبت برای آنان تحلیل و اسباب محبت برایشان
تبیین بشود.
انواع محبت
ما سه نوع محبت داریم، محبتی که به غیر خودمان پیدا می کنیم، گاهی به واسطه این است که از راه آن، به یکی از خواسته های
خود می رسیم، ما چیزی که خواسته و لذت مان را تامین می کند و رنج و الم را از ما دفع می کند، دوست می داریم، معمولا علاقه به
مال دنیا، همسر، فرزند، اشیای دنیا و همین طور اشخاصی که به آن ها محبت پیدا می کند، غالبا از این قبیل است. چون این اشیا و
اشخاص باعث می شوند که آدم از آن ها لذتی ببرد و به نحوی خواسته های خود را به وسیله آن ها تاءمین کند. اگر بخواهیم به زبان
طلبگی بحث بکنیم لذت خود انسان، حیثیت تعلیلیه است برای دوست داشتن شی ء دیگر. گاهی هم از این فراتر
ست حیثیت تقییدیه است; یعنی اصلا انسان یک چیز دیگر را دوست می دارد چون موجب لذت برای خودش می شود. اگر آن لذت
کاستی پیدا کند آن محبت هم کم می شود و اگر آن لذت ازبین برود آن محبت هم از بین می رود. انسان حقیقتا لذت خودش را
دوست دارد. اگرکسی را هم دوست دارد از آن جهت است که موجب لذتی برای او می شود، غالب محبت های دنیا از همین قبیل
است. آن جایی که محبت به واسطه جمال کسی است تا جمال اوباقی است و انسان از جمال او لذت می برد وی را دوست دارد، اگر
جمالش از بین رفت و دیگر التذاذی برایش باقی نماند، دیگر لذت و محبت هم از بین می رود، یا حتی اگر جمالش باقی باشد، اما
دیگر او را نبیند و التذاذی برایش حاصل نشود، کم کم هم محبت از بین می رود: «از دل برود هر آن که از دیده برفت ». این جا در
واقع لذت خود انسان حیثیت تقییدیه هست یعنی بالعرض می گوید او را دوست دارم، اصلا اورا دوست نمی دارد او لذت خودش را
دوست می دارد.
گاهی از این بالاتر است یعنی التذاذ انسان، حیثیت تعلیلیه است، ابتدا انسان از یک چیز لذتی می برد این منشا آن می شود که به او
محبت پیدا کند، بعد که محبت پیدا کرد و پابرجا شد اگر آن لذت هم از بین برود آن محبت از بین نمی رود. حالاچرا و چگونه و در
چه مواردی این طور هست، این ها بحث هایی است که در این مقام جایش نیست. فعلا فرض کنید کسی به انسان خدمتی کرده، این
خدمت باعث شده که آن شخص را دوست بدارد، بعد هم امید این هست که آدم وقت دیگری از او استفاده کندولی گاهی خود آن
شخص توان گر، فقیر می شود و دیگر انسان هیچ امیدی هم ندارد که از او استفاده کند ولی باز هم دوستش می دارد. دیگر آن خدمت
کردن بالفعل موجودنیست امیدی هم به او نیست، اما باز هم این شخص را دوست دارد، چرا؟ چون انسان نیکوکاری است و ملکه
خوبی را دارد. در آن جا آن التذاذ و انتفاع، حیثیت تقییدیه برای محبت نیست، زیرا وقتی که از بین می رود باز هم این محبت باقی
است.
ولی بالاخره علت این که او به این شخص، محبت پیدا کرد این بود که نفعی و خیری از او به انسان رسید، اگر این نفع و خیر
نمی رسید او را دوست نمی داشت.
گاهی مطلب از این هم فراتر می رود; یعنی همین که آدم بداند کمالی و جمالی درموجودی هست ولو به او هم نفعی نرسد و التذاذ
بالفعلی هم برای او حاصل نشود،ولی گرایشی به او پیدا می کند. البته این گرایش هم مراتب مختلفی دارد. آن هایی که نفوس
کامل تر و حریت نفس بیش تری دارند و تعالی روحی بیش تری پیدا کرده اند،انتفاع از غیر، حتی حیثیت تعلیلیه هم برای محبت
نیست برایشان بلکه وجود این کمال در آن موجود کافی است که دلشان به او متمایل بشود. البته در این جا بازطوری نیست که
ارتباط با حب ذات و التذاذ به فاعل قطع شده باشد ولی از آن قبیل که قبلا گفتیم نیست. حالا چگونه هست عرض کردم این ها یک
تحلیل های فلسفی می خواهدکه ما را دور می کند از آن مقصدی که در این جا داریم. خلاصه گاهی انسان کسی یاچیزی را دوست
می دارد، چون از آن نفعی و لذتی می برد، اما گاهی چون آن شی ء و آن شخص دارای یک کمالی است ولو به انسان هم نرسد، به او
علاقه مند می شود.
این سه نوع محبتی که گفتیم: یکی نفع و لذت حیثیت تقی
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 