پاورپوینت کامل سخنان بسیار مهم رهبر معظم انقلاب اسلامی پیرامون مساله آزادی ۱۱۹ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل سخنان بسیار مهم رهبر معظم انقلاب اسلامی پیرامون مساله آزادی ۱۱۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سخنان بسیار مهم رهبر معظم انقلاب اسلامی پیرامون مساله آزادی ۱۱۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل سخنان بسیار مهم رهبر معظم انقلاب اسلامی پیرامون مساله آزادی ۱۱۹ اسلاید در PowerPoint :
۶
اشاره:
نظر به تعریف و تبیین آزادی در جوامع مختلف و بهره مندی و بهره برداری از آن درجهت منافع و تامین نظریات خویش،
«آزادی » در فرهنگ غربی «ابزاری » است برای نفوذ و دخالت و فشار بر جامعه های گوناگون و تامین منافع نامشروع
قدرت های شیطانی; و از ابعاد مختلف آزادی، عمدتا به بعد هوس رانی و لذت جویی و هرزگی وبی بند و باری آن نظر
دارند، تا نیروهای موثر و اعضای جوامع را مسخ نموده و ازهویت انسانی خویش تهی نمایند.
اما، آزادی ای که اسلام به بشریت هدیه نموده است، آزادی مشروط و دارای حد و مرزمعقول و منطقی است، که با فطرت
و نهاد آدمی و جامعه بشری انطباق دارد. مقایسه این دو دیدگاه در کلام نورانی رهبر معظم انقلاب اسلامی، روشن گر
بسیاری ازبرداشت های ناصواب و مخربی است، که اخیرا در پاره ای از مطبوعات و دیگر فضاهای داخلی کشور، بدان دامن
زده می شود. مجله پاسدار اسلام به لحاظ اهمیت موضوع وبیانات مهم معظم له، به چاپ آن پرداخته است.
بسم الله الرحمن الرحیم
برای بنده امروز، روز بسیار شیرینی است. البته قبلا در زمان ریاست جمهوری،بارها من به این دانشگاه آمده ام، لیکن این
جلسه از نظر بنده خصوصیتی دارد که آن را در ذهن و ذائقه من بسیار ماندگار و شیرین می کند. چند ماه پیش حدود دو،
سه ماه قبل که به من اطلاع دادند شما چنین جلسه ای خواهید داشت، گمانم رئیس محترم دانشگاه انتظار داشتند که
من پیامی بدهم، یا دوستان بیایند و با من ملاقاتی بکنند. من از همان وقت تصمیم گرفتم که به این جلسه بیایم و به
چشم،محصول چند ساله این دانشگاه را مشاهده کنم.
این دانشگاه با امیدهای زیادی بنیانگذاری شد. البته دانشگاه های کشور، همه حق عظیمی بر انقلاب و نظام و پیشرفت
جریان علم و فرهنگ در کشور دارند، ولی این دانشگاه، دانشگاهی بود که انقلاب آن را تاسیس کرده بود، با این هدف که
بتواندبرای دانشگاه های سراسر کشور، نیروهای علمی و اساتید پرداخته دست انقلاب فراهم کند.
شاید امروز که بحمدالله در دانشگاه های کشور، جوانان مومن و متخرجان انقلابی فراوانند، این حرف برای بعضی ها خیلی
مفهوم نباشد، لیکن در سال های اول دهه شصت،این حرف خیلی معنا داشت. آن روزی که برخی از اساتید ترجیح
می دادند به دانشگاه ها نیایند، با انقلاب همکاری نکنند، بعضی به خارج از کشور می رفتند، بعضی مورد شکایت
دانشجویان بودند که مکرر به ما مراجعه می کردند و می گفتند از آن هادلسوزی دیده نمی شود، البته بعضی هم مومنانه و
مخلصانه در خدمت دانشگاه هابودند، لیکن توسعه دانشگاه های کشور، احتیاج به یک فکر اساسی داشت. آن فکراساسی،
تشکیل این دانشگاه بود. امروز بنده نگاه می کنم، می بینم که چند هزار نفرفارغ التحصیلان و متخرجان این دانشگاه از
بانوان و آقایان بحمدالله حضوردارند، این برای ما خیلی شیرین و خاطره و تجربه ماندگاری است.
برادران و خواهران عزیز! من فقط یک جمله در این زمینه به شما عرض کنم. و آن این است که امروز نسل روشنفکر
دانشگاهی، یک مسوولیت ویژه دارد. امروز کشور شماو انقلاب شما و نظام اسلامی و پرافتخار شما دورانی را می گذراند که
همه کسانی که صاحب فکر و اندیشه هستند، باید برای پربار کردن این نظام و فکرها و دست های گرداننده آن تلاش و
همکاری کنند. ما دوره های سختی را پشت سر گذرانده ایم; دوران جنگ را، دوران بعد از جنگ را، که آن هم مشکلات و
دشواری های زیادی داشت. امروزآن دورانی است که باید با ابزار دانش و معرفت و تلاش علمی، کاری کنیم که
عقب افتادگی های تحمیلی دوران طولانی سلطه استبداد در این کشور جبران بشود; آن دورانی که نگذاشتند استعدادها
شکوفا بشود، نگذاشتند هویت اصلی و حقیقی این ملت خود را نشان بدهد، به تبع ورود کالاهای صنعتی که نتیجه
پیشرفت علم و صنعت غرب بود در همه چیز او را به غرب وابسته کردند، کالاهای فکری و فرهنگی را وارداین کشور کردند
و اولین کاری که کردند، بی اعتقاد کردن قشر تحصیل کرده این کشوربه موجودی خود او بود، به فرهنگ خودی، به رسوم
و آداب خودی، به دانش خودی، به استعداد شکوفا و درخشانی که در نسل ایرانی وجود داشت.
این بی اعتقادی، در طول سال های متمادی، اثر خودش را بخشید. از روزی که این فکرفکر تحقیر ایرانی وارد این کشور
گردید و موجب شد که این احساس حقارت تااعماق جان قشرهای برگزیده این کشور نفوذ بکند، تا وقتی که غرب
محصول این جالت را چید، البته سال ها طول کشید، ولی بالاخره آن ها موفق شدند و نتیجه آن، همین عقب افتادگی هایی
است که شما در کشورمان مشاهده می کنید. با این همه منابع انسانی، با این همه منابع مادی، با این موقعیت جغرافیایی
ممتازی که ما داریم،با آن سابقه درخشان علمی و فرهنگی و میراث عظیم گنجینه علمی که ما داریم، وضع ما امروز از آن
چه که باید در میدان علم و صنعت و پیشرفت های گوناگون علمی باشد، بسی عقب تر است.
درباره مسایل تاریخی و جغرافیایی و ادبیات ما هم، دیگران بیش از نیروهای خودی تحقیق کردند، کار کردند، و آن
استعداد درخشانی که در ایرانی هست، نتوانسته است هنوز این عقب ماندگی ها را جبران کند. البته از مقطع انقلاب به
این طرف معجزه ای به وقوع پیوسته است و آن «خودباوری » است. آن احساس حقارت دیگر امروز نیست،لیکن بایستی کار
کرد.
سال های اول انقلاب، به خصوص هشت سال جنگ تحمیلی، گرفتاری های زیادی بود. امروزوظیفه شماست که تلاش
کنید. و هدف این تلاش هم عبارت است از عزت بخشیدن به اسلام واستقلال بخشیدن به اسلام و استقلال بخشیدن به
ایران اسلامی. کشورتان را از همه جهت مستقل کنید. البته مستقل بودن، به معنای این نیست که در استفاده از خارج
مرزهارا ببندیم; این که معقول نیست; هیچ کسی هم به این کار دعوت نمی کند. در طول تاریخ، افراد بشر از همه استفاده
کرده اند، اما فرق است بین تبادل فکر و اندیشه و دارایی ها میان دو موجود همسان و هم وزن و هم قدر، و دریوزگی یک
موجود ازموجود دیگر از راه التماس و اعطای به او همراه با تحقیر، این، آن چیزی است که کم و بیش تا قبل از انقلاب بوده
است.
بایستی کشور را به آن پایه ای که لازم است، برسانید; این مسئولیت عظیم نسل جوان روشنفکر تحصیل کرده این کشور
است، و شما برادران و خواهرانی که در این دانشگاه تحصیل کرده اید، تصور من این است که در این زمینه بار سنگین تری
بر دوش دارید،ان شاء الله توفیقات بیش تری هم خواهید داشت.
من البته امروز هدفم بیش تر این بود که در جمع شما باشم، قصد این نداشتم که لزوما مطلبی را در این جا مطرح کنم و
درباره آن بحث نمایم، فکر می کردم که می شود با شنیدن سوالات شما و پاسخ گویی به آن ها، ساعتی را در جمع شما بود.
برای من، همین امر، بسیار شیرین و لذت بخش است; لیکن به نظرم رسید که بحثی را که طرح آن در وضع کنونی کشور
مفید هم هست، در این جا مطرح کنم.
یادداشت هایی کرده ام که به طور اجمال به شما عرض می کنم.
دو نکته در باب مساله «آزادی » مطرح است. امروز بحث «آزادی » در مطبوعات کشور و در بین افراد صاحب نظر، بحث
رایجی است; این پدیده مبارکی است. این که مباحث اصولی و اساسی انقلاب مورد تبادل نظر قرار بگیرد و کسانی وادار
بشونددرباره آن ها فکر کنند و بگویند، چیزی است که همیشه انتظار آن را داشته ایم; وکم و بیش درباره مقولات مختلف
هم بوده است. امروز هم این مساله مطرح است; بنده هم کم و بیش آن چه را که نوشته می شود و گفته می شود، نگاه
می کنم، مطالعه می کنم و بعضا از آن چه که می نویسند و می گویند، استفاده می کنم. آراء هم متضارب است;یعنی همه در
یک جهت نمی نویسند. نظرات متخالفی هست، در هر دو طرف تخالف هم حرف های درست و حق مشاهده می شود;
ادامه این بحث ها هم خوب است. ای کاش صاحب نظران ما برای طرح بحث های اصولی در مطبوعات برانگیخته شوند;
مطبوعات را ازحالت کم محتوا خارج کنند و به بحث های تامل برانگیز و ارشاد کننده برای مردم بکشانند. همیشه ما
توصیه می کنیم که فرهنگ انقلاب را تعمیق کنید. عمق بخشیدن،لازمه اش همین بحث هاست.
یکی از آن دو نکته ای که می خواهم عرض بکنم، این است که در باب مفهوم آزادی، ماباید استقلال را که شعار دیگر
است به کار بگیریم; یعنی مستقل فکر کنیم;تقلیدی و تبعی فکر نکنیم. اگر در این مساله که پایه بسیاری از مسایل
وپیشرفت های ماست، بنا شد از دیگران تقلید بکنیم و چشم هایمان را فقط بر روی دریچه ای که تفکرات غربی را به ما
می دهد، باز کنیم، خطای بزرگی مرتکب شده ایم ونتیجه تلخی در اختیار خواهد بود.
من ابتدائا عرض بکنم که مساله «آزادی » یکی از مقولاتی است که در قرآن کریم و در کلمات ائمه (علیهم السلام) به طور
موکد و مکرر روی آن تاکید شده است.
البته تعبیری که در این جا از آزادی می کنیم، مرادمان آزادی مطلق نیست که هیچ طرف داری در دنیا ندارد. فکر
نمی کنم کسی در دنیا باشد که به آزادی مطلق دعوت بکند. مرادمان، آزادی معنوی هم که در اسلام و به خصوص در
سطوح راقی معارف اسلامی هست، نیست; آن محل بحث ما نیست. آزادی معنوی چیزی است که همه کسانی که
معتقدبه معنویاتند، آن را قبول دارند; محل رد و قبول نیست. منظور از «آزادی » که در این جا بحث می کنیم، «آزادی
اجتماعی » است; آزادی به مثابه یک حق انسانی برای اندیشیدن، گفتن، انتخاب کردن و از این قبیل، همین مقوله، در
کتاب و سنت مورد تجلیل قرار گرفته است.
آیه شریفه ۱۵۷ سوره اعراف می فرماید: «الذین یتبعون الرسول النبی الامی الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التوریه
والانجیل یامرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر و یحل لهم الطیبات و یحرم علیهم الخبائث و یضع عنهم اصرهم و الاغلال
التی کانت علیهم ».
خداوند یکی از خصوصیات پیامبر رااین قرار می دهد که غل و زنجیرها را از گردن انسان ها برمی دارد: «اصر» را
یعنی تعهدات تحمیلی بر انسان ها را از آن ها می گیرد; مفهوم خیلی عجیب و وسیعی است.
اگر وضع جوامع دینی و غیر دینی در آن دوره را در نظر داشته باشید، می دانید که این «اصر» این تعهدات و پیمان های
تحمیلی بر انسان ها شامل بسیاری ازعقاید باطل و خرافی، و بسیاری از قیود اجتماعی غلطی که دست های استبداد
یاتحریف یا تحمیق بر مردم تحمیل کرده بود، می شود. «اغلال » هم که غل وزنجیرهاست، معلوم است.
این آقای «جرج جرداق » نویسنده کتاب نامدار «صوت العداله » که درباره امیرالمومنین(ع) است بین دو جمله ای که یکی
از امیرالمومنین (علیه الصلاه والسلام) صادر شده است، یکی هم از جناب عمر خلیفه دوم مقایسه ای می کند. یک وقت
چند نفر از استانداران یا ولات زمان جناب عمر پیش ایشان آمده بودند و چون گزارشی علیه آن ها آمده بود، خلیفه را
خشمگین کرده بود، خلیفه خطاب به آن هاجمله ماندگاری را گفته است:
«استعبدتم الناس و قد خلقهم الله احرارا» مردم را به بردگی گرفته اید; درحالی که خدا مردم را آزاد آفریده است؟ جمله
دیگری امیرالمومنین فرموده است که در نهج البلاغه آمده است. و آن این است:
«لاتکن عبد غیرک و قد خلقک الله حرا» بنده غیر خودت مباش، خدا تو را آزادآفریده است. «جرج جرداق » بین این دو
جمله مقایسه می کند و می گوید جمله امیرالمومنین به مراتب برتر از جمله عمر است، زیرا عمر به کسانی این خطاب
رامی کرد که آزادی و حریت، در دست آن ها هیچ تضمینی نداشت; چون خود آن ها کسانی بودند که عمر می گفت:
«استعبدتم الناس »; مردم را به بردگی گرفته اید، حالا به آن ها آزادی بدهید. این یک طور حرف زدن است; یک طور آن
است که امیرالمومنین به خود آن مردم خطاب می کند و در حقیقت ضمانت اجرا را در خود کلام می آورد: «لاتکن عبد
غیرک و قد خلقک الله حرا» بنده غیر خودت مباش، خدا تو را آزاد آفریده است. در این هر دو کلام، دو خصوصیت برای
«آزادی » هست که البته کلام امیرالمومنین، این برجستگی و امتیاز را دارد که ضمانت اجرایی هم دارد یکی ازآن دو
خصوصیت، همین است که حریت جزو فطرت انسانی است; «و قد خلقک الله حرا»که من حالا در مقایسه بین تفکر
اسلامی و تفکر غربی، اشاره ای به آن می کنم.
البته امروز من نمی خواهم این بحث را تفصیلا مطرح کنم، اگر خدا توفیق داد، درجایی ان شاء الله راجع به بحث آزادی و
مقوله آزادی، حرف های زیادی هست که بایدگفته بشود و خواهم گفت: امروز همین دو نکته را می خواهم عرض بکنم، که
یکی از آن دو، همین مستقل اندیشیدن در باب آزادی است.
پس ببینید «آزادی اجتماعی » به همین معنایی که امروز در فرهنگ سیاسی دنیاترجمه می شود، یک چنین ریشه ای
قرآنی دارد. هیچ لزومی ندارد که ما به لیبرالیسم قرن هجده اروپا مراجعه کنیم و دنبال این باشیم که «کانت » و «جان
استوارت میل » و دیگران چه گفته اند، ما خودمان حرف و منطق داریم، خواهم گفت که آن حرف ها به دلایلی نمی تواند
برای ما راهگشا باشد.
مقوله «آزادی » را اسلامی بدانید. البته به نظر من دو گروه هستند که بر ضداسلامی کردن و بومی کردن و خودی کردن
مقوله «آزادی » با هم همکاری می کنند:
یک گروه، کسانی هستند که در کلماتشان، مرتب از گفته های فلاسفه دو، سه قرن اخیرغربی برای مساله «آزادی » شاهد
می آورند، فلان کس این طور گفته است، فلان کس آن طور گفته است. البته این ها نجیب ها هستند که اسم این فلاسفه را
می آورند; امابعضی فیلسوف نماهای مطبوعاتی هم هستند که حرف «جان استوارت میل » و حرف فلان فیلسوف فرانسوی
یا آلمانی یا امریکایی را می آورند، ولی اسمش را نمی آورند; به نام خودشان می گویند! این ها هم تقلب می کنند، لیکن باز
هم به این که این فکر به وجود بیاید که تفکر آزادی و مفهوم آزادی اجتماعی، یک فکر غربی و یک هدیه ازسوی غرب برای
ماست، کمک می کنند! یک دسته دیگر هم که به این ها ندانسته کمک می کنند، کسانی هستند که تا مفهوم آزادی مطرح
می شود، فورا مرعوب می شوند، احساس وحشت می کنند و فریاد می کشند که آقا! دین از دست رفت! نه، دین بزرگ ترین
پیام آورآزادی است; چرا دین از دست برود؟! آزادی درست و آزادی معقول، مهم ترین هدیه دین به یک ملت و به یک جامعه
است. به برکت آزادی است که اندیشه ها رشد پیدا می کند واستعدادها شکوفا می شود. استبداد، ضد استعداد است.
هر جا استبداد باشد، شکوفایی استعداد نیست. اسلام، شکوفایی انسان ها را می خواهد.
منابع عظیم انسانی بایستی مثل منابع طبیعی استخراج بشوند، تا بتوانند دنیا راآباد کنند. بدون آزادی مگر ممکن
است؟
با امر و نهی مگر ممکن است؟ بنابراین، این فکر هم غلط است که کسانی این طوری فکر کنند. این دو دسته غربگرایان و
احتیاط کنان این طوری اسمشان را بگذاریم در واقع بدون این که خودشان بدانند، با هم هم دستی می کنند، تا
مفهوم «آزادی » را کاملا از حوزه اسلامی خارج کنند; در حالی که چنین چیزی نیست ومفهوم «آزادی » یک مفهوم اسلامی
است.
من در این جا نکته ای را عرض بکنم. در اسلام، برای همین آزادی ای که ذکر شدآزادی اجتماعی امتیاز بیش تری قایل
شده اند، تا در مکاتب غربی. البته تفاسیرلیبرالیسم خیلی متعدد است. یعنی از وقتی که بعد از رنسانس، تفکر لیبرالیسم
درفرانسه و در اروپا و بعد در همه جای دنیا رشد پیدا کرد و بعد هم به انقلاب فرانسه منتهی شد و بعد هم به شکل
تحریف شده ای در جنگ های استقلال امریکا به کارگرفته شد و آن منشور امریکایی به وجود آمد که حالا همه این بحث ها
فرصت های بیش تری را برای گفتن می طلبد تا حالا ده ها تفسیر از لیبرالیسم ارایه شده است;به خصوص در این اواخر، این
اواخر، نظریه پردازان و به اصطلاح ایدئولوگ های امریکایی یا پیش کرده آمریکا، مرتب دارند در این زمینه قلم می زنند. این
را هم به شما بگویم که خیلی از این متفکرانی که حتی امریکایی نیستند، به سفارش دستگاه های امریکایی، در همین
زمینه به خصوص «لیبرالیزم » مطلب می نویسند!
کتاب هایشان ممکن است در اتریش یا آلمان یا فرانسه نوشته شده باشد، اما درنیویورک چاپ می شود! سفارش، سفارش
امریکایی است; منشا هم اهداف امریکایی است،که خود این هم داستان مفصلی است. لیکن سرجمع همه این حرف ها، با
وجود همه این تفاسیر گوناگونی که وجود دارد، دیدگاه اسلامی، یک دیدگاه راقی است. آن ها برای این که برای «آزادی »
فلسفه ای ارایه بدهند، دچار مشکل اند.
فلسفه آزادی چیست؟ چرا باید بشر آزاد باشد؟ لازم است استدلال و ریشه فلسفی داشته باشد. حرف های گوناگونی زده
شده است: فایده خیر جمعی، لذت جمعی، لذت فردی و حداکثر حقی از حقوق مدنی همه این ها هم قابل خدشه است;
خود آن ها هم خدشه کرده اند.
اگر به این نوشتجاتی که در زمینه مقوله لیبرالیسم در همین سال های اخیر منتشرشده، نگاه کنید، خواهید دید که چه
قدر حرف های وقت گیر و بی ثمر و بی فایده وشبیه مباحثات دوران قرون وسطی را در مقوله آزادی گفته اند. این یکی
حرفی زده است. آن یکی جواب داده است; دوباره جواب او را پاسخ داده است! واقعا برای روشنفکران جهان سوم، بد
سرگرمی ای نیست! یکی طرف دار این نظریه بشود، یکی طرف دارآن نظریه بشود; یکی استدلال این را قبول کند، یکی
حاشیه ای به استدلال آن بزند;یکی نظریه را به نام خودش به دیگری بدهد. حداکثر این است که منشا و فلسفه آزادی، یک
حق انسانی است. اسلام، بالاتر از این گفته است. اسلام همان طور که درآن حدیث ملاحظه کردید آزادی را امر فطری
انسان می داند. بله، یک حق است; اماحقی برتر از سایر حقوق، مثل حق حیات، حق زندگی کردن. هم چنان که حق
زندگی کردن را نمی شود در ردیف حق مسکن و حق انتخاب و… گذاشت برتر از این حرف هاست،زمینه همه این هاست
آزادی هم همین طور است. این، نظر اسلام است.
البته استثناهایی وجود دارد. این حق را در مواردی می توان سلب کرد; مثل حق حیات. یک نفر کسی را می کشد،
قصاص اش می کنند. یک نفر فساد می کند، قصاص اش می کنند.
دو مقوله حق آزادی هم این طوری است; منتها این استثناء است. این، دیدگاه اسلام است. بنابراین، این فکر غلط است که
تصور کنید تفکر آزادی اجتماعی، تفکری است که غرب به ما هدیه کرده است; هر وقت هم خواستیم حرف شیرین و
جالبی در این زمینه بزنیم، حتما کتاب فلان کس را آدرس بدهیم; نام فلان کس را که در غرب نشسته برای خودش فکر
کرده و نوشته، ذکر کنیم; نه، باید مستقل فکر کرد; باید به منابع خودی و منابع اسلامی مراجعه کرد. انسان از تفکرات
دیگران برای تشریح ذهن ویافتن نقطه های روشن استفاده می کند، نه برای تقلید کردن. اگر پای تقلید به میان آمد، ضرر
بزرگ خواهد بود. من آن چه که امروز در این پیکار فکری و مطبوعاتی که عرض کردم پدیده مبارکی هم ه
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 