پاورپوینت کامل خود شناسی و راه شناسی ۹۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل خود شناسی و راه شناسی ۹۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خود شناسی و راه شناسی ۹۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل خود شناسی و راه شناسی ۹۷ اسلاید در PowerPoint :

۱۲

«یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله ولتنظر نفس ما قدمت لغد واتقوا الله ان الله خبیر بما تعملون × و لاتکونوا کالذین نسوا الله فانسیهم
انفسهم اولئک هم الفاسقون » . ۱

ترجمه:

ای کسانی که ایمان آورده اید، از خدا پروا دارید; و هر کسی باید بنگرد که برای فردا [ی خود] از پیش چه فرستاده است و [باز] از
خدا بترسید . در حقیقت خدا به آن چه می کنید آگاه است . و چون کسانی مباشید که خدا را فراموش کردند و او [نیز] آنان را دچار
خودفراموشی کرد; آنان همان نافرمانان اند» .

×××

پیش فرست انسان

خداوند سبحان برای این که انسان به سرنوشت منافقان و سایر کفار مبتلا نشود فرمود اهل مراقبت و محاسبه باشید و ببینید
برای فردا چه فرستاده اید; چه آن ها که اهل مراقبت و محاسبت اند برای فردا چه می فرستند و چه کسانی که اهل نسیان و
عصیان اند برای فردا چه می فرستند، منتها قرآن کریم اعمال فاسد و طالح را پیش فرست نمی داند نه این که آن ها که اهل نسیان و
عصیان اند برای فردا نفرستاده اند آن ها هم فرستاده اند ولی چیزی را فرستاده اند که به سود آن ها نیست . مثل این که دل های
کافران را خالی می داند و می فرماید: «وافئدتهم هواء» ۲ دل های این ها خالی است . در آیه دیگر می فرماید: «ولکن من شرح بالکفر
صدرا» ۳ این کفار شرح صدر دارند هر معصیتی را می پذیرند هر اخلاق فاسدی را می پذیرند، گرچه از نظر معارف الهی شرح صدر
ندارند ولی از نظر معاصی شرح صدر دارند، مع ذلک می فرماید: «و افئدتهم هواء» دل های این ها تهی است هیچ چیزی در دل آن
ها نیست با این که همه معاصی در دل آن ها هست . پس این چنین نیست که اگر کسی خود را فراموش نکرد برای فردای خود
چیزی نمی فرستد، می فرستد منتها به سود او نیست .

چون همه ابتلائات در اثر نسیان نفس است قرآن کریم ما را به آن اصل متذکر کرد فرمود به یاد خودتان باشید تا برای خودتان
چیز بفرستید این یاد خود را در موارد فراوان ذکر کرده است، فرمود خود را اگر به عنوان آیت و غلامت بشناسید خوب است و اما
اگر به عنوان این که چیزی هستید ببینید این غرور است و بسیار بد است . این کریمه «واشهدهم علی انفسهم » همیشه زنده است .

در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید این «و اذا اخذ ربک من بنی آدم » یعنی متذکر این صحنه باشید این صحنه الآن هم هست منتها
دیگران پیش از شما بودند و بیش از شما به این عمل کردند شما بعد از آنها آمدید وگرنه اصل این مسئله هست مثل این که خدای
سبحان به رسولش – صلی الله علیه و آله و سلم – می فرماید: «واذکر فی الکتاب ابراهیم و اذکر فی الکتاب موسی » نه یعنی قصه
آن ها را بخوان یعنی سیره آن ها را بدان و عمل بکن روزی این سیره را ابراهیم عمل می کرد و زمان دیگر موسی یک روز هم شما .
متذکر این مسئله ای که هرگز از بین نمی رود باش «واذکر فی الکتاب ابراهیم انه کان صدیقا نبیا» پس سخن از قصه تاریخی نیست
این «واذ» یعنی «واذکر» الآن به یاد آن صحنه باش . اگر کسی به یاد آن صحنه بود الآن می تواند بگوید «بلی » . پس ما یک راهی داریم
که هم اکنون هم می توانیم بگوییم «بلی » و ربوبیت حق و عبودیت خود را بنگریم و بگوییم «بلی » آن راهش معرفت نفس است چرا؟
این «بلی » گفتن گرچه همه جا ممکن است اما یک «بلی » ای است که با غفلت آمیخته است; یعنی اگر کسی درس و بحث بخواند و با
براهین عقلی ثابت کند جهان خدایی دارد در همان کلاس درس که نشسته است می گوید: «بلی » چون برهان عقلی اقامه شد که
خدایی هست، اما وقتی بیرون آمده است دیگر می گوید: «لا» ، در همان وسط کلاس درس و بحث که نشسته گرچه می گوید: «بلی »
و به یاد حق است، اما این ذکر و یاد حق است به حمل اولی و غفلت از حق است به حمل شایع، چون دائما می خواهد بگوید که من
خوب تدریس و تقریر می کنم اگر اشکالی در وسط درس شد سعی می کند اشکال و مستشکل را درهم بگوید، یا اگر قلم به دست
گرفته و در حال نوشتن این مسائل هست می خواهد بگوید من مستوفیا نه تقریر می کنم این اثبات خدا و یاد خدا و نام خداست به
حمل اولی و غفلت از خداست به حمل شایع . مثل همین نمازهایی که ما می خوانیم، در نماز کسی که رو به قبله ایستاده و نیت قربه
الی الله هم کرده این نیت به حمل اولی است و غفلت به حمل شایع یعنی «هذه نیه و هذه لیست بنیه » .

نیت آن نیست که کسی بگوید من چهار رکعت نماز ظهر به جای می آورم نیت آن انبعاث روح است; یعنی اگر مرغی از یک سکویی
پرواز کند می گویند منبعث شد و طیران کرد، این حالت انبعاث را می گویند نیت، اگر مصلی چنین حالی در او پیدا شد چون از این
سکوی پرش پرواز کرد و نیت کرد آن گاه صلوه می شود معراج مؤمن، وقتی به معراج رفت در این چهار رکعت در میان مردم نیست
اما هنگامی که برمی گردد ادب ورود را رعایت می کند; یعنی سلام می کند و می گوید: «سلام علیکم » ولی اگر کسی در جمع ما بود
دیگر به ما نمی گوید «سلام علیکم » . این که آمده است که نماز، تحریمها التکبیر و تحلیها التسلیم برای آن است که این نمازگزار به
معراج رفته و در جمع ما نبوده تا چهار رکعتش تمام بشود، حالا که تمام شد و در حال فرود است هر کسی که تازه وارد است باید
سلام بکند، لذا می گوید: «السلام علیکم و رحمه الله و برکاته » . بزرگانی که این معانی را یافته اند می گویند ما در موقع گفتن
«السلام علکیم » خجالت می کشیم، مثل این که الآن در حضور یکدیگریم و خجالت می کشیم که به هم بگوییم «سلام علیکم » . اگر
کسی جدای از این جمع بود وقتی وارد جمع شد می گوید «سلام علیکم » اما اگر کسی در بین مردم بود که نمی گوید سلام علیکم .
نمازگزاری که حواسش از مسجد و دنیا و از اهل دنیا پرش نکرد این در میان مردم است، پس چطور به خود اجازه می دهد که آخر
نماز بگوید السلام علیکم و رحمه الله . پس نیت نماز به این معنا نیست که یک علم حصولی را از ذهن بگذرانیم بلکه آن انبعاث و
پرش روح است و آن چه را که ما در نماز داریم این نیت است به حمل اولی و غفلت است به حمل شایع .

یاد حق و معرفت نفس

درباره یاد حق و معرفت نفس هم همین طور است این که به ما فرمود: «و لاتکونوا کالذین نسوا الله فانسیهم انفسهم » مانند کسی
نباشید که خود را فراموش کرده است و خدا را هم فراموش کرده است; یعنی خدا او را انسا کرده است . گاهی انسان می خواهد
سخن از معرفت نفس به میان بیاورد و این معرفت نفس را با آن چه که در کتاب های عقلی نوشته اند می خواهد مطرح کند; یعنی
درصدد است تا ثابت کند روح مجرد و قوای آن مجرداند، علم نفس به قوای خود حضوری است و خلاصه همه مسائلی که در
کتاب های عقلی مطرح کرده اند بحث می کند، می نویسد و تقریر می کند . همه این ها معرفت حصولی نفس است نه
عرفت حضوری; یعنی معرفت نفسی نیست که به دنبالش معرفت رب باشد، این نوع معرفت گرچه لازم است ولی کافی نیست . این
که قرآن می فرماید: شما دو راه دارید و جمع هر دو راه میسر است «و فی الارض آیات للموقنین و فی انفسکم افلا تبصرون » در سوره
ذاریات می فرماید: جهان خارج آیات الهی اند روح شما و خصایص روحی شما آیات نفسانی اند یا در سوره فصلت می فرماید «سنریهم
آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق » معلوم می شود که دو تا راه هست که جمعش میسر است: یکی راه بیرونی و
مشاهده آیات بیرون و دیگری راه درونی و مشاهده آیات درونی . از امیرالمؤمنین – علیه السلام – نقل شده است که: «معرفه
النفس انفع المعرفتین » . این معرفت نفس، که انفع المعرفتین است، یعنی همین راه های حصولی و استدلالی که در کتاب های
عقلی آمده است اثبات بشود روح موجود است، روح غیر از مزاج است، روح غیر از بدن و غیر از ماده است، روح و قوای آن، مجرد
است . این ها در حقیقت اوست نه منم چون همه این ها مفاهیم کلی است و شخص ، شخص است، این یک برهان مفاهیم غایب است
و شخص شاهد و حاضر این دو برهان . پس آن چه در ذهن ما می گذرد ما نیستیم اوست لذا کاملا صحیح است که ما از همه این
مفاهیم به «هو» اشاره کنیم; یعنی اگر کسی مدت ها درباره تجرد روح و روح شناسی بحث کرده می تواند بگوید حتی کلمه «انا» به
حمل اولی «انا» است ولی به حمل شایع «هو» است، مفهومی است در ذهن ما که اشاره می کنیم آن، حقیقت انسان که این مفهوم
من نیست، مضافا به این که مفهوم «من » یک معنای عامی دارد که هر کس می تواند بگوید من . این دو برهان نشان می دهد که
حقیقت «من » این مفهوم نیست: یکی این برهان که این مفهوم کلی است و من، شخص خارجی ام، دوم این که این مفاهیم، غایب اند
و من شاهد و حاضرم، پس هیچ کدام از اینها «من » واقعی را به من نشان نمی دهند گرچه روزنه ای هست .

علم اخلاق و معرفت شناسی

اما علم اخلاق علم اخلاق هم سرگذشت این است که چه چیزی فضیلت است و چه چیزی رذیلت، تقوا و فجور کدام است، این ها
بسیار خوب است و انسان در خلال این بحث های اخلاقی یک روح نزاهتی در او پیدا می شود، اما هیچ کدام آن گره را نمی گشاید،
چون همه این ها به حمل اولی معرفت نفس اند و به حمل شایع، بیگانه شناسی است . نه آن چه را که انسان در علم اخلاق درس و
بحث می گوید ملکات نفسانی خود آدم است نه آن چه را که در کتاب های عقلی به عنوان معرفت روح می خواند، درونی ها با
بیرونی ها یکی است; یعنی اگر کسی بحث عمیقی درباره گیاه شناسی کرد از نظم گیاه شناسی می تواند پی به خدا ببرد، هم چنین
اگر درباره انسان شناسی بحث کرد از نظم دستگاه انسان هم می تواند پی به خدا ببرد، پس همان طوری که شناخت آثار گیاهی
یک آیات آفاقی و بیرونی است، شناخت آیات انفسی هم علم حصولی و یک شناخت بیرونی است . نشانه اش این است که انسان در
خلال درس وبحث مثل سایر بحث ها می کوشد که خودش را نشان بدهد .

معرفت نفس و علم حضوری

پس آن معرفت نفسی که خدا می فرماید که من انسان را به خودش نشان دادم و در آن نشان دادن هیچ کس «لا» نگفت همه اش
گفت «بلی » آن چیست؟ آن راه، راه علم حصولی و استدلالی و درس اخلاق و توحید نیست، بلکه راه علم شهودی است . علم شهودی
آن است که انسان با ذکر و یاد حق با درون خود کار کند نه با فکر یک انسانی که دارد غرق می شود، چطور به فکر بدن خود هست و
همه چیز را فراموش می کند فقط می خواهد خود را می خواهد این حال، حال حضور است که از همه چیز غفلت می کند . اگر شما از
یک انسان غریق، ساده ترین مسائل ادبی را سؤال کنید یادش نیست، او در آن حال واقعا نمی داند که فاعل، مرفوع است و یا مفعول
منصوب، او در آن حال، ساده ترین و ابتدایی ترین مسائل ادبی از یادش می رود، چون فقط خودش را می خواهد . چون خود انسان
ممکن نیست مستقل باشد اگر مستقل بود هرگز نیازی به جایی نداشت و ذاتا وابسته است همان طوری که در بحث های قبل
ملاحظه فرمودید وقتی ذاتا وابسته شد آن حق سبحانه و تعالی قیم و قیوم اوست، درون و بیرون و اول و آخر او را فیض خدایی
می گیرد که «داخل فی الاشیاء و لا بالممازجه » . سخن از ذات حق نیست، چون در ذات حق احدی – حتی انبیا و اولیا (ع) – راه
ندارند . این «لایدرکه بعد الهمم و لایناله غوص الفتن » (خطبه ۱) مخصوص افراد عادی نیست انبیا و اولیا را هم شامل می شود، لذا
درباره خدا انسان به هر درجه معرفت برسد باید با اعتراف ضمیمه کند . غیر خدا راه هم می شود شناخت اما درباره خدا انسان به
هر اندازه که برسد معرفت را باید به علاوه اعتراف کند و بگوید: «ما عرفناک حق معرفتک » آن وقت می ماند فیض خدا و ظهور خدا
. این ظهور خدا درون و بیرون، اول و آخر و ظاهر و باطن شخص را گرفته آن وقت چیزی برای این شخص باقی نمی ماند . ممکن
نیست کسی خود را با علم شهودی و علم حضوری بشناسد و «بلی » نگوید این ممکن نیست . این «داخل فی الاشیاء» استثناپذیر هم
که نیست این جمع مکسر محلی به الف و لام است آن فیض خدا در همه اشیا بدون این که چیزی را فروگذار کند ظهور کرده است،
آن گاه صورت مرآتیه اگر خواست خودش را ببیند و حرف بزند چه می گوید؟ منظور از مرآتی که در کتاب های عقلی و عرفانی
مطرح می شود آن مرآتی نیست که در بازار آینه فروشان است، مرآت در بازار آینه فروشان به همین شیشه ای که پشتش جیوه است
و قطری و قابی دارد و مکعب شکل است می گویند و آینه مرآت آن چه که مرآت حقیقی است یعنی ما به الرؤیه است که صورتی
است که در درون آینه است نه خود این شیشه و جیوه، آن مرآت یعنی ما به الرؤیه و آن مابه الرؤیه صاحب صورت را نشان می دهد
اما خودش هیچ است . اگر آن مرآت بخواهد سخن بگوید و حرف بزند می گوید من و تو یا می گوید تو، نمی گوید من و تو، می گوید
تو، لذا در همان آیه ای که قبلا تلاوت شد، دیدید که در آن مسئله پیمان گیری، پیمان دو طرفه نیست » و اذ اخذ ربک من بنی آدم
من ظهورهم ذریتهم واشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی » ، سخن از این نیست که من عبدم و تو ربی، سخن از این است
که تو ربی سخن از توست نه من و تو . توی آینه هیچ چیز نیست این نور که می تابد در آینه چون جرم شفاف است از آینه منعکس
می شود به شیی ای برمی خورد ما آن شی ء را در این زاویه عطف می بینیم وگرنه در درون آینه، بیرون آینه اطراف آینه هیچ چیزی
نیست . و آینه غیر از سراب است، سراب دروغ می گوید و صورت مرآتیه راست می گوید . در عین حال، در آینه هیچ نیست .

روایتی از امام هشتم (ع)

امام هشتم – سلام الله علیه – یک بیان عمیق و نورانی دارد که این بیان را مرحوم صدوق – رضوان الله علیه – آن را در کتاب
«توحید» نقل کرده است . حضرت درباره توحید می فرماید: شما توی آینه هستید یا آینه توی شماست؟ سپس فرمود: نه شما در
آینه هستید و نه آینه در شماست، پس این صورت کجاست که شما را نشان می دهد، این صورتی که شما را نشان می دهد که دروغ
نمی گوید، واقعا شما را نشان می دهد، اما چیزی در آینه هست که شما را نشان می دهد؟ یا نیست و نشان می دهد؟ اگر هست
کجاست؟

اصلش را خود ائمه – علیهم السلام – فرمودند بعد شاگردان ایشان در این زمینه کار کردند . سراب دروغ می گوید اما صورت
مرآتیه راست می گوید و ممکن نیست که کسی به درون آینه خود سری بزند و نگوید خدا هست . کل جهان آینه است ، این آینه یک
روزی بالاخره می شکند الآن اگر یک آینه ای بسازند به اندازه این جهان و این نظام کیهانی (که معلوم نیست میلیاردها میلیارد
کیلومتر مساحت آن است) و ما همه آثار را در آن ببینیم واقعا درست دیده ایم، اما دید ما کودکانه است، خیال می کنیم که این آثار
توی آینه است در حالی که بیرون آینه است . یک موجود دیگری است جدای این وجود دارد که این جهان آینه اوست در او نیست و
این جهان او را نشان می دهد . روزی این آینه می شکند و ما می بینیم که عجب کس دیگری این عالم را اداره می کند و ما خیال
می کردیم این غوغا در این آسمان و زمین است .

مرحوم الهی قمشه ای – رضوان الله علیه – شعری دارد به نام «نغمه حسینی » ، ک سرایش این شع به خاطر نذری بوده که ایشان
کرده است، یکی از فرزندان مرحوم الهی به نام «حسین » در دوران خردسالی سخت بیمار شد و ایشان نذر کرد که اگر خدای

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.