پاورپوینت کامل خودشناسی و خداشناسی ۸۳ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل خودشناسی و خداشناسی ۸۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خودشناسی و خداشناسی ۸۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل خودشناسی و خداشناسی ۸۳ اسلاید در PowerPoint :

۶

«یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغدو اتقوا الله ان الله خبیر بما تعملون. و لا تکونوا کالذین نسواالله
فانسیهم انفسهم اولئک هم الفاسقون ».

ترجمه: ای کسانی که ایمان آورده اید، از خدا پروا دارید; و هرکسی باید بنگرد که برای فردا[ی خود] از پیش چه فرستاده
است و[باز] از خدا بترسید. در حقیقت خدا به آن چه می کنید آگاه است.و چون کسانی مباشید که خدا را فراموش کردند
و او [نیز] آنان را دچار خودفراموشی کرد; آنان همان نافرمانان اند».

پیش فرست انسان

خداوند سبحان برای این که انسان به سرنوشت منافقان و سایرکفار مبتلا نشود فرمود اهل مراقبت و محاسبه باشید و
ببینیدبرای فردا چه فرستاده اید; چه آنها که اهل مراقبت و محاسبت اندبرای فردا چه می فرستند و چه کسانی که اهل
نسیان و عصیان اندبرای فردا چه می فرستند، منتها قرآن کریم اعمال فاسد و طالح راپیش فرست نمی داند نه این که آنها
که اهل نسیان و عصیان اندبرای فردا نفرستاده اند آنها هم فرستاده اند ولی چیزی رافرستاده اند که به سود آنها نیست.
مثل این که دل های کافران را خالی می داند و می فرماید: «و افئدتهم هواء» دل های اینهاخالی است. در آیه دیگر می فرماید:
«و لکن من شرح بالکفر صدرا»این کفار شرح صدر دارند هر معصیتی را می پذیرند هر اخلاق فاسدی را می پذیرند، گرچه
از نظر معارف الهی شرح صدر ندارند ولی ازنظر معاصی شرح صدر دارند، مع ذلک می فرماید: «و افئدتهم هواء» دل های
اینها تهی است هیچ چیزی در دل آنها نیست بااین که همه رقم معاصی در دل آنها هست. پس این چنین نیست که اگر
کسی خود را فراموش نکرد برای فردای خود چیزی نمی فرستد،می فرستد منتها به سود او نیست.
چون همه ابتلائات در اثر نسیان نفس است قرآن کریم ما را به آن اصل متذکر کرد فرمود به یاد خودتان باشید تا برای
خودتان چیزبفرستید این یاد خود را در موارد فراوان ذکر کرده است، فرمودخود را اگر به عنوان آیت و علامت بشناسید
خوب است و اما اگر به عنوان این که چیزی هستید ببینید این غرور است و بسیار بد است.
در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید این «و اذ اخذ ربک من بنی آدم »یعنی متذکر این صحنه باشید این صحنه الان هم
هست منتها دیگران پیش از شما بودند و بیش از شما به این عمل کردند شما بعد ازآنها آمدید وگرنه اصل این مسئله
هست مثل این که خدای سبحان به رسولش صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:«و اذکر فی الکتاب ابراهیم » «و اذکر فی
الکتاب موسی » نه یعنی قصه آنها را بخوان یعنی سیره آنها را بدان و عمل بکن روزی این سیره را ابراهیم عمل می کرد و
زمان دیگر موسی یک روزهم شما. متذکر این مسئله ای که هرگز از بین نمی رود باش «و اذکرفی الکتاب ابراهیم انه کان
صدیقا نبیا» پس سخن از قصه تاریخی نیست این «و اذ» یعنی «و اذکر» الان به یاد آن صحنه باش. اگرکسی به یاد آن صحنه
بود الان می تواند بگوید «بلی ». پس ما یک راهی داریم که هم اکنون هم می توانیم بگوییم «بلی » و ربوبیت حق و
بودیت خود را بنگریم و بگوییم «بلی » آن راهش معرفت نفس است چرا؟ زیرا این «بلی » گفتن گرچه همه جا ممکن است
امایک «بلی »ای است که با غفلت آمیخته است; یعنی اگر کسی درس وبحث بخواند و با براهین عقلی ثابت کند جهان
خدایی دارد درهمان کلاس درس که نشسته است می گوید: «بلی » چون برهان عقلی اقامه شد که خدایی هست، اما وقتی
بیرون آمده است دیگر می گوید:«لا»، در همان وسط کلاس درس و بحث که نشسته گرچه می گوید:«بلی » و به یاد حق
است، اما این ذکر و یاد حق است به حمل اولی و غفلت از حق است به حمل شایع، چون دائما می خواهد بگویدکه من خوب
تدریس و تقریر می کنم اگر اشکالی در وسط درس شد سعی می کند اشکال و مستشکل را در هم بکوبد، یا اگر قلم به دست
گرفته و در حال نوشتن این مسائل هست می خواهد بگوید من مستوفیا تقریرمی کنم این اثبات خدا و یاد خدا و نام
خداست به حمل اولی وغفلت از خداست به حمل شایع. مثل همین نمازهایی که مامی خوانیم، در نماز کسی که رو به قبله
ایستاده و نیت قربه الی الله هم کرده این نیت به حمل اولی است و غفلت به حمل شایع یعنی «هذه نیه و هذه لیست بنیه ».
نیت آن نیست که کسی بگوید من چهار رکعت نماز ظهر به جای می آورم نیت آن انبعاث روح است; یعنی اگر مرغی از
یک سکویی پرواز کند می گویند منبعث شد و طیران کرد، این حالت انبعاث رامی گویند نیت، اگر مصلی چنین حالی در او
پیدا شد چون از این سکوی پرش پرواز کرد و نیت کرد آن گاه صلوه می شود معراج مؤمن،وقتی به معراج رفت در این چهار
رکعت در میان مردم نیست اماهنگامی که برمی گردد ادب ورود را رعایت می کند; یعنی سلام می کندو می گوید: «سلام
علیکم » ولی اگر کسی در جمع ما بود دیگر به ما نمی گوید «سلام علیکم ». بزرگانی که این معانی را یافته اندمی گویند ما در
موقع گفتن «السلام علکیم » خجالت می کشیم، مثل این که الان در حضور یکدیگریم و خجالت می کشیم که به هم
بگوییم «سلام علیکم ». اگر کسی جدای از این جمع بود وقتی وارد جمع شدمی گوید «سلام علیکم » اما اگر کسی در بین
مردم بود که نمی گویدسلام علیکم. نمازگزاری که حواسش از مسجد و دنیا و از اهل دنیاپرش نکرد این در میان مردم
است، پس چطور به خود اجازه می دهدکه آخر نماز بگوید السلام علیکم و رحمه الله. پس نیت نماز به این معنا نیست که
یک علم حصولی را از ذهن بگذرانیم بلکه آن انبعاث و پرش روح است و آن چه را که ما در نماز داریم این نیت است به حمل
اولی و غفلت است به حمل شایع.

یاد حق و معرفت نفس

در باره یاد حق و معرفت نفس هم همین طور است این که به مافرمود: «و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانسیهم انفسهم »
مانندکسی نباشید که خود را فراموش کرده است و خدا را هم فراموش کرده است; یعنی خدا او را انسا کرده است. گاهی
انسان می خواهدسخن از معرفت نفس به میان بیاورد و این معرفت نفس را با آن چه که در کتاب های عقلی نوشته اند
می خواهد مطرح کند; یعنی درصدداست تا ثابت کند روح مجرد و قوای آن مجرداند، علم نفس به قوای خود حضوری
است و خلاصه همه مسائلی که در کتاب های عقلی مطرح کرده اند بحث می کند، می نویسد و تقریر می کند. همه اینها
معرفت حصولی نفس است نه معرفت حضوری; یعنی معرفت نفسی نیست که به دنبالش معرفت رب باشد، این نوع معرفت
گرچه لازم است ولی کافی نیست. این که قرآن می فرماید: شما دو راه دارید و جمع هر دوراه میسر است. در سوره ذاریات
می فرماید: «و فی الارض آیات للموقنین و فی انفسکم ا فلا تبصرون » جهان خارج آیات الهی اندروح شما و خصایص روحی
شما آیات نفسانی اند یا در سوره فصلت می فرماید «سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق » معلوم
می شود که دو تا راه هست که جمعش میسر است:یکی راه بیرونی و مشاهده آیات بیرون و دیگری راه درونی ومشاهده
آیات درونی.
از امیر المؤمنین علیه السلام نقل شده است که: «معرفه النفس انفع المعرفتین ».
این معرفت نفس، که انفع المعرفتین است، یعنی همین راه های حصولی و استدلالی که در کتاب های عقلی آمده است
اثبات بشود روح موجود است، روح غیر از مزاج است، روح غیر از بدن و غیر ازماده است، روح و قوای آن، مجرد است. اینها
در حقیقت اوست نه منم چون همه اینها مفاهیم کلی است و شخص ، شخص است، این یک برهان مفاهیم غایب است و
شخص شاهد و حاضر این دو برهان.پس آن چه در ذهن ما می گذرد ما نیستیم اوست لذا کاملا صحیح است که ما از همه
این مفاهیم به «هو» اشاره کنیم; یعنی اگر کسی مدت ها در باره تجرد روح و روح شناسی بحث کرده می تواند بگوید
حتی کلمه «انا» به حمل اولی «انا» است ولی به حمل شایع «هو» است، مفهومی است در ذهن ما که اشاره می کنیم آن،
حقیقت انسان که این مفهوم من نیست، مضافا به این که مفهوم «من » یک معنای عامی دارد که هر کس می تواند بگوید من.
این دو برهان نشان می دهد که حقیقت «من » این مفهوم نیست: یکی این برهان که این مفهوم کلی است و من، شخص
خارجی ام، دوم این که این مفاهیم، غایب اند و من شاهد و حاضرم، پس هیچ کدام ازاینها «من » واقعی را به من نشان
نمی دهند گرچه روزنه ای هست.

علم اخلاق و معرفت شناسی

اما علم اخلاق: علم اخلاق هم سرگذشت این است که چه چیزی فضیلت است و چه چیزی رذیلت، تقوا و فجور کدام است،
ملکات از کجاحاصل می شود، اعمال تا چه اندازه زمینه ملکات را فراهم می کند.اینها بسیار خوب است و انسان در خلال
این بحث های اخلاقی یک روح نزاهتی در او پیدا می شود، اما هیچ کدام آن گره را نمی گشاید،چون همه اینها به حمل اولی
معرفت نفس اند و به حمل شایع،بیگانه شناسی است. نه آن چه را که انسان در علم اخلاق درس وبحث می گوید ملکات
نفسانی خود آدم است نه آن چه را که درکتاب های عقلی به عنوان معرفت روح می خواند، درونی ها بابیرونی ها یکی است;
یعنی اگر کسی بحث عمیقی در باره گیاه شناسی کرد از نظم گیاه شناسی می تواند پی به خدا ببرد، هم چنین اگردر باره
انسان شناسی بحث کرد از نظم دستگاه انسان هم می تواندپی به خدا ببرد، پس همان طوری که شناخت آثار گیاهی یک
آیات آفاقی و بیرونی است، شناخت آیات انفسی هم علم حصولی و یک شناخت بیرونی است. نشانه اش این است که انسان
در خلال درس وبحث مثل سایر بحث ها می کوشد که خودش را نشان بدهد.

معرفت نفس و علم حضوری

پس آن معرفت نفسی که خدا می فرماید که من انسان را به خودش نشان دادم و در آن نشان دادن هیچ کس «لا» نگفت
همه اش گفت «بلی » آن چیست؟ آن راه، راه علم حصولی و استدلالی و درس اخلاق و توحید نیست، بلکه راه علم شهودی
است. علم شهودی آن است که انسان با ذکر و یاد حق با درون خود کار کند نه با فکر یک انسانی که دارد غرق می شود،
چطور به فکر بدن خود هست و همه چیزرا فراموش می کند فقط می خواهد خود را برهاند این حال، حال حضوراست که
از همه چیز غفلت می کند.اگر شما از یک انسان غریق، ساده ترین مسائل ادبی را سؤال کنیدیادش نیست، او در آن حال
واقعا نمی داند که فاعل، مرفوع است ویا مفعول منصوب، او در آن حال، ساده ترین و ابتدایی ترین مسائل ادبی از یادش
می رود، چون فقط خودش را می خواهد. چون خود انسان ممکن نیست مستقل باشد اگر مستقل بود هرگز نیازی به جایی
نداشت و ذاتا وابسته است همان طوری که در بحث های قبل ملاحظه فرمودیدوقتی ذاتا وابسته شد آن حق سبحانه و
تعالی قیم و قیوم اوست،درون و بیرون و اول و آخر او را فیض خدایی می گیرد که «داخل فی الاشیاء لا بالممازجه ». سخن از
ذات حق نیست، چون در ذات حق احدی حتی انبیا و اولیا(ع) راه ندارند. این «لا یدرکه بعدالهمم و لا یناله غوص الفتن »
مخصوص افراد عادی نیست انبیا واولیا را هم شامل می شود، لذا در باره خدا انسان به هر درجه معرفت برسد باید با
اعتراف ضمیمه کند. غیر خدا را می شود شناخت اما در باره خدا انسان به هر اندازه که برسد معرفت را باید به علاوه
اعتراف کند و بگوید: «ما عرفناک حق معرفتک » آن وقت می ماند فیض خدا و ظهور خدا. این ظهور خدا درون و بیرون،
اول وآخر و ظاهر و باطن شخص را گرفته آن وقت چیزی برای این شخص باقی نمی ماند. ممکن نیست کسی خود را با
علم شهودی و علم حضوری بشناسد و «بلی » نگوید. این «داخل فی الاشیاء» استثناپذیرهم که نیست این جمع مکسر محلی
به الف و لام است آن فیض خدا درهمه اشیا بدون این که چیزی را فروگذار کند ظهور کرده است، آن گاه صورت مرآتیه
اگر خواست خودش را ببیند و حرف بزند چه می گوید؟ منظور از مرآتی که در کتاب های عقلی و عرفانی مطرح می شود آن
مرآتی نیست که در بازار آینه فروشان است، مرآت دربازار آینه فروشان به همین شیشه ای که پشتش جیوه است و قطری
وقابی دارد و مکعب شکل است می گویند و آینه مرآت، آن چه که مرآت حقیقی است یعنی ما به الرؤیه است آن صورتی
است که در درون آینه است نه خود این شیشه و جیوه، آن مرآت یعنی ما به الرؤیه و آن ما به الرؤیه صاحب صورت را نشان
می دهد اما خودش هیچ است.اگر آن مرآت بخواهد سخن بگوید و حرف بزند می گوید من و تو یامی گوید تو، نمی گوید
من و تو، می گوید تو، لذا در همان آیه ای که قبلا تلاوت شد، دیدید که در آن مسئله پیمان گیری، پیمان دو طرفه نیست » «و
اذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم ا لست بربکم قالوا بلی »، سخن از این نیست که
من عبدم و تو ربی، سخن از این است که تو ربی، سخن از توست نه من و تو. توی آینه هیچ چیز نیست این نور که می تابد
در آینه چون جرم شفاف است از آینه منعکس می شود به یک شیئی برمی خورد ما آن شی ء را در این زاویه عطف می بینیم
وگرنه در درون آینه، بیرون آینه، اطراف آینه، هیچ چیزی نیست. و آینه غیر از سراب است،سراب دروغ می گوید و صورت
مرآتیه راست می گوید. در عین حال، درآینه هیچ نیست.
مرحوم الهی قمشه ای رضوان الله علیه شعری دارد به نام «نغمه حسینی »، که سرایش این شعر به خاطر نذری بوده که
ایشان کرده است، یکی از فرزندان مرحوم الهی به نام «حسین » دردوران خردسالی سخت بیمار شد و ایشا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.