پاورپوینت کامل مفتاتیح ترنم ۱۷ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مفتاتیح ترنم ۱۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مفتاتیح ترنم ۱۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل مفتاتیح ترنم ۱۷ اسلاید در PowerPoint :

۲۴

یاد یار

شکستیم بی او

دیروز با ما کسی بود از ما به ما باوفاتر
آینه فطرت ما از ما به ما آشناتر
دیروز با ما کسی بود مانند خورشید، صادق
مانند باران صمیمی از باغ هم باصفاتر
بودیم و دیدیم او را گفت و شنودیم او را
رفتیم تا اوج با او از عطر گل ها رهاتر
مرغان پربسته بودیم، از یادمان رفته پرواز
پروازمان داد مردی از آسمان ها فراتر
امروز او نیست با ما مانند او کیست با ما؟
رفت و شکستیم بی او، از قلب او بیصداتر
فاطمه راکعی

یک آسمان نگاه

او سینه ای به وسعت دریا داشت
چشمی چو آفتاب، شکوفا داشت
در لحظه های خلسه و تنهایی
یک آسمان نگاه، تماشا داشت
چشمان او چو آینه روشن بود
دستان او کرامت دریا داشت
با خویش آیه آیه سخن می گفت
در خویش سوره سوره سخن ها داشت
وارسته از حضیض تعلق بود
چون کوه بود و پشت به دنیا داشت
در راه شور و عشق قدم می زد
جانی برای هدیه مهیا داشت
چون لاله داغدار و جگر خون بود
در سینه های سوخته ماوا داشت
در عاشقی یگانه دوران بود
در دوستی طریقت مولا داشت
او در حصار واژه نمی گنجد
روحی بلند و عاشق و پویا داشت
ده سال در فراق به سر بردیم
می ریخت خون ز دیده، اگر، جا داشت
عباس براتی پور

یوسف محزون

آن دل که در این باغ بخندیم نداریم
آن سر که گلی را بپسندیم نداریم
ما باده کش کهنه سبوی دل خویشیم
حالی که بگوییم و بخندیم نداریم
چون یوسف محزون سر بازار زلیخا
شوقی که بپرسیم: به چندیم؟ نداریم
داریم دلی بسته به گیسوی حقیقت
آن دل که به زلف تو ببندیم نداریم
هرچند که کوریم به بینایی یعقوب
چشمی پی اشکی که فکندیم نداریم
جز میوه آزادگی ای دوست چو آن سرو
حاصل به خدا گرچه بلندیم نداریم
بعد از تو «رضا» را نبود سیر گل از درد
آن دل که در این باغ بخندیم نداریم
رضا پارسی پور

شور اشک

مرا به دولت دیدار آن یگانه ببر
مرا به عشق، به عرفان، به جاودانه ببر
به پیچ و تاب سرشکم سپار و خیزش موج
مرا به دیدن دریای بیکرانه ببر
مرا به درک شب شور و شوق یاری کن
به سرزمین غزل های عارفانه ببر
شدم ملول از این غربت ملال انگیز
پرم ز خواهش رفتن مرا به خانه ببر
مرا به وسعت سجاده های سبز دعا
به شور اشک و به شب های عاشقانه ببر
مرا به راز گل و شوق سبزه مهمان کن
مرا به دیدن باغی پر از جوانه ببر
به ذهن بال و پرم ذوق پرکشیدن سوخت
مدد رسان و مرا سوی آشیانه ببر
زننگ نام پشیمانم ای صداقت محض
مرا به منزل یاران بی نشانه ببر
سیاوش دیهیمی

نغمه عاشقان

دل همه شب زدیده ام می طلبد نشانه ات
ای زده خلق عالمی حلقه به گرد خانه ات
بانگ بلند شادیم از دل آسمان گذشت
تا زدرم درآمدی با لب پر ترانه ات
مجم