پاورپوینت کامل رابطه متقابل ولایت فقیه و مردم- ولایت فقیه و رد شبهه ها (۱۰) ۱۰۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل رابطه متقابل ولایت فقیه و مردم- ولایت فقیه و رد شبهه ها (۱۰) ۱۰۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل رابطه متقابل ولایت فقیه و مردم- ولایت فقیه و رد شبهه ها (۱۰) ۱۰۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل رابطه متقابل ولایت فقیه و مردم- ولایت فقیه و رد شبهه ها (۱۰) ۱۰۲ اسلاید در PowerPoint :

۱۴

اشاره

بدون تردید، مردم برای سامان دادن به شوون مادی و معنوی خودبه رهبر شایسته نیاز دارند، و سامان یافتن جامعه
بستگی کامل به روابط محکم و حسنه بین مردم و رهبر دارد، در اسلام از این دو به «امام و ماموم » تعبیر می شود که یکی
پیشرو و دیگری پیرو، یکی ریشه و دیگری درخت آن ریشه است، باید بین این دورابطه محکم برقرار باشد، و آن درخت از
آن ریشه دائما تغذیه گردد، وگرنه با قطع درخت از ریشه، درخت نابود خواهد شد.

در بینش تشیع، ولی فقیه جانشین امام است، و هنگامی ولی فقیه می تواند جامعه را به سوی تکامل همه جانبه سوق دهد
که ازپشتیبانی محکم مردمی برخوردار باشد، و رابطه او با امت به قدری استوار باشد که به پیوند معنوی عمیق، و رابطه
عارفانه وعاشقانه تبدیل شود. اطاعت محکم و عمیق از رهبر، نشانه چنین پیوندی است که بدون آن، ولایت فقیه برقرار
نمی شود، و حکومت اودر مقام اجرا و توسعه در ابعاد گوناگون، درمانده خواهد شد.

این مساله در زندگی پیامبر اسلام (ص) و امامان معصوم (ع) ازمسایل اصلی بود، هرجا که رابطه متقابل بین آن ها و امت
محکم واستوار بود، به اهداف خود می رسیدند، وگرنه در ظاهر شکست می خوردند. در این زمینه ایمان، عشق و شناخت
نقش اساسی را دراستحکام این پیوند دارد. برهمین اساس خداوند در قرآن می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا اطیعواالله
واطیعواالرسول واولی الامر منکم; ای کسانی که ایمان آورده اید اطاعت کنید خدارا و اطاعت کنید پیامبر خدا و صاحب
امر (امامان و نایبان آن ها) را. »

مساله پیوند و ارتباط آگاهانه و در عمل، در مساله امام وماموم و از مهم ترین بحث های ولایت فقیه است، برای توضیح
لازم است تاریخ اسلام را ورق بزنیم، و با ارائه نمونه های عینی به اهمیت و ارزش آن واقف گردیم، با این اشاره نظر شما را
به مطالب زیر، که هر کدام بیان کننده نقش مهم پیوند مردم و رهبردر پیشبرد اهداف است جلب می کنیم:

پیوند مردم و رهبر در عصر پیامبر(ص)

پیامبر اکرم (ص) در مکه به سبب نداشتن یار و یاور، مجبور به هجرت که نوعی تبعید بود گردید، ابوطالب پدر بزرگوار
علی (ع)

صمیمانه با کمال ایثار از آن حضرت حمایت می کرد، وقتی که ازدنیا رفت جبرئیل، امین وحی خدا نزد پیامبر (ص) آمد و
گفت:

«اخرج منها فقد مات ناصرک; از مکه بیرون برو که یاور تو ازدنیا رفت.»

ولی بیعت قبلی گروهی از مردم مدینه با پیامبر(ص) موجب شد که پیامبر(ص) به سوی مدینه هجرت کرد، و مردم
مدینه با شور و شوق فراوان از آن حضرت استقبال کردند، به گونه ای که هر طایفه ای ازآن حضرت دعوت می کرد که به
محله و خانه آن ها قدم نهد و مهمان آن ها باشد، پیامبر (ص) در پاسخ می فرمود: «خلوا سبیلها فانهاماموره ; سر راه شتر را
آزاد بگذارید که او مامور است، هر جاکه زانو به زمین زد، من همان جا پیاده می شوم.» سرانجام درکنار خانه ابو ایوب
انصاری زانو زد، پیامبر(ص) در همان جاپیاده شد و میهمان ابو ایوب انصاری که از نیک مردان ومسلمانان شایسته بود
گردید.

پیامبر (ص) در همان آغاز ورود به مدینه حکومت اسلامی را برپانمود، روز به روز بر تعداد مسلمانان افزوده شد و هم
زمان باافزایش یاران و پیوند محکم آنان با پیامبر (ص) بر رونق حکومت اسلامی می افزود، و با پیشرفت سریع به راه خود
ادامه می داد.

ارتباط و پیوند تنگاتنگ و عمیق مسلمانان با پیامبر (ص) و علاقه پیامبر (ص) به مسلمانان و رهنمودهای پر مهر آن
حضرت، عامل اصلی برای برقراری حکومت بود، در این جا برای این که این رابطه عمیق را به روشنی دریابید، نظر شما را
به چند فراز ازعشق و علاقه مردم به پیامبر(ص) در ماجرای جنگ احد که در سال سوم هجرت رخ داد جلب می کنیم:

قرعه کشی برای کشته شدن

در آستانه جنگ احد پیرمرد زنده دلی، به نام خیثمه به حضورپیامبر (ص) آمد و چنین گفت: «… من متاسفم که در
جنگ بدرشرکت نکردم، علتش این بود که من و پسرم، بسیار علاقه مند بودیم که در جنگ بدر شرکت کنیم، از همدیگر
پیشی می گرفتیم، من به پسرم گفتم: «تو جوانی و آرزوهای زیاد داری، می توانی نیروی جوانی خود را در راهی مصرف کنی
که راه رضای خداوند باشد، ولی من پیرمردم و عمرم به آخر رسیده، اجازه بده که من در جنگ بدرشرکت کنم، پسرم
اصرار ورزید که من شرکت می کنم، سرانجام قرعه کشی نمودیم. قرعه به نام او اصابت کرد. او در جنگ شرکت نموده و به
شهادت رسید، من دیشب او را درخواب دیدم که در باغ های بهشت قدم می زند، با کمال محبت به من گفت: «پدرجان! من
درانتظار تو هستم.» ای پیامبر خدا! محاسن من سفید شده، استخوان هایم ناتوان گشته، مشتاق دیدار پسرم هستم و
لقای خدا را دوست دارم، استدعا می کنم از درگاه خداوند بخواه تا مرا به مقام شهادت برساند.»

پیامبر (ص) برای او دعا کرد، او در جنگ احد شرکت نموده و به شهادت رسید.

شهادت مخیرق کلیمی

طبق نقل واقدی «مخیرق » از دانشمندان یهود بود. در روز شنبه که جنگ احد رخ داد، مخیرق به یهودیان گفت:

سوگند به خدا شما می دانید که محمد (ص) پیامبر است، بر شماسزاوار است که او را یاری کنید. آن ها گفتند: وای برتو،
امروزشنبه (روز تعطیل و روز عبادت ما) است. مخیرق گفت: اکنون شنبه ای در کار نیست، سپس اسلحه خود را برداشت
و به سوی میدان احد شتافت و در رکاب پیامبر (ص) با دشمن جنگید تا به شهادت رسید، رسول خدا (ص) فرمود:
«مخیرق برترین فرد یهود است.»

جالب این که مخیرق، هنگام خروج از مدینه چنین وصیت کرد: اگراز دنیا رفتم، همه اموال من از آن محمد (ص) است،
در هر جا که او اجازه داد مصرف شود، و این اموال جزء صدقات آن حضرت باشد ودر مخارج عمومی مصرف کند.

شایعه کشته شدن پیامبر (ص) و عکس العمل مسلمانان در برابر آن در جنگ احد، پیامبر اسلام (ص) سخت مجروح شد،
یکی از ضاربان که پیامبر(ص) را مجروح کرده بود، فریاد زد محمد(ص) را کشتم، همین موضوع موجب شایعه گردید و
بین مسلمین و مردم مدینه شایع شد که پیامبر (ص) کشته شده است، شور و غوغایی به پا شد، نگرانی شدیدهمه جا را
فراگرفت، پیوند مسلمین با پیامبر (ص) به قدری صمیمانه و پرمحبت و عاشقانه بود که حاضر بودند فرزندان
وبستگانشان کشته شده باشند، ولی به پیامبر (ص) کوچک ترین آسیبی نرسیده باشد، در این زمینه به چند نمونه زیر
توجه کنید:

زنی از طایفه بنی نجار، از مدینه به سوی احد بیرون آمد. پدر وشوهر و برادر او در جنگ احد به شهادت رسیده بودند. در
راه به یکی از مسلمانان گفت: از رسول خدا (ص) چه خبر؟ آیا زنده است؟

او پاسخ داد:

آری. زن گفت: آیا می توانم به محضرش برسم؟ او گفت: آری.

مسلمانان راه باز کردند، آن زن به حضور پیامبر (ص) رسید تاچشمش به آن حضرت خورد با نشاطی پرشور گفت: «کل
مصیبه جلل بعدک یا رسول الله; هر رنج و مصیبتی بعد از تو ای رسول خدا،کوچک و ناچیز است.» این را گفت و به
خانه اش بازگشت.

سعد بن ربیع، یکی از رزمندگان مخلص بود که در جنگ احد آن چنان مجروح شد که در میدان بر روی خاک افتاد و
بسیاری گمان کردندکه کشته شده است.

پس از جنگ، پیامبر(ص) جویای حال او شد، یکی از اصحاب به نام ابی بن کعب گفت: من می روم و از او خبر می آورم،
ابی به میدان آمد و در میان اجساد کشته شدگان به تکاپو پرداخت ناگاه چشمش به سعد افتاد، صدا زد: ای سعد، او جواب
نداد.

ابی دریافت که هنوز سعد رمقی دارد و زنده است، نزدیک او شد وگفت: «ای سعد! پیامبر (ص) جویای حال تو است.»
سعد که می پنداشت پیامبر (ص) کشته شده است، با شنیدن این سخن جان تازه ای گرفت و همچون جوجه ای که از تخم
بیرون می جهد تکانی خوردو پرسید: آیا پیامبر (ص) زنده است؟

ابی گفت: آری، سوگند به خدا هم اکنون پیامبر(ص) به من خبر دادکه دوازده نفر نیزه دار از دشمنان دور تو را گرفته
بودند، سعدگفت: «حمد و سپاس خدا را که پیامبر (ص) زنده است، آری پیامبر(ص) راست می گوید دوازده نفر نیزه دار به
من نیزه زدندکه هر کدام برای کشتنم کافی بود. سلام مرا به پیامبر(ص) برسان،و از طرف من به انصار بگو، مبادا پیمانی
را که در عقبه باپیامبر(ص) بستید، بشکنید و فراموش کنید، سوگند به خدا تا چشم شما باز و یک نفر از شما زنده است،
اگر خاری به پای پیامبر(ص) برود، در پیشگاه خدا معذور نیستید.» سپس آهی کشید و به شهادت رسید، ابی می گوید: به
حضور پیامبر (ص) آمدم و پیام شهادت سعد را به آن حضرت خبر دادم، فرمود: «خدا سعد را رحمت کند. او تا زنده بود، ما
را یاری کرد، و هنگام مرگش سفارش مارا نمود.»

یکی از زنان مسلمان به نام هند، به میدان احد آمد و جسد مطهرشوهر و برادر و پسرش را که به شهادت رسیده بودند
یافت، آن هارا بر شتر بار نمود تا به مدینه آورد، در راه بعضی از بانوان می پرسیدند:

ای هند چه خبر؟

او در پاسخ می گفت:

«خبرهای خوشی دارم، یکی این که پیامبر (ص) زنده است، و بازنده بودن او هر مصیبتی کوچک است، و دیگر این که
خداوند کسانی از مردان ما را به افتخار شهادت نایل گردانید، دیگر این که خداوند دشمنان را با ناکامی (بی آن که به هدف
برسند)

بازگردانید.»

یکی از رزمندگان جنگ احد می گوید:

پس از جنگ از میدان بازمی گشتم در راه زن جوانی از انصار رادیدم که شتابان به سوی میدان حرکت می کرد، او را
شناختم که پدرو شوهر و برادرش شهید شده بودند و او خبر نداشت، تا به من رسید گفت: «از پیامبر(ص) چه خبر؟»

گفتم: ای خواهر، شوهر شما کشته شده است. زن انصاری تکان ملایمی خورد و پس از لحظه ای گفت: «از پیامبر (ص) چه
خبر؟» گفتم: ای خواهر، برادر شما کشته شده است. زن ناراحت شد، ولی اندیشه پیامبر (ص) چنان او را کلافه کرده بود که
از فکر پدر و برادرمنصرف شد و گفت: از تو می پرسم، از پیامبر (ص) چه خبر؟ آیا آن حضرت سالم است؟ باز من خود را به
بی خبری زدم و گفتم: «ای خواهر! شوهر شما نیز کشته شده است.» زن انصاری این بار باخشم و گستاخی گفت:

«من نمی خواهم بدانم چه کسانی از بستگانم کشته شده اند و یاکشته نشده اند، خواهشمندم از حال پیامبر (ص) برایم
بگو» گفتم:

پیامبر (ص) زنده و سالم است، ناگهان دیدم صورت زن از این خبرخوشحال کننده برافروخت و با حالی روحانی و پرشور
گفت: «پس قربانی های ما به هدر نرفته است!»

این نمونه ها که در طول تاریخ زندگی پیامبر (ص) به صدها وهزارها می رسد، به طور روشن بیان گر آن است که پیوند
مسلمانان با رهبرشان پیامبر، در اوج استحکام و ایثار و عشق بود، و همین پیوند نقش موثری در پیروزی های پیاپی اسلام
در عرصه های مختلف داشت.

برخورد مهرانگیز پیامبر(ص) با مسلمانان

از سوی دیگر پیامبر (ص) نیز به مسلمانان لطف و مرحمت و ارتباطصمیمانه داشت، و در همه ابعاد زندگی با آن ها
می جوشید، وصادقانه و مخلصانه در خدمت آن ها بود، به عنوان نمونه:

پیامبر(ص) به قدری با مسلمانان مهربان بود که خداوند دو نام خود، «رئوف و رحیم » (پرمحبت و مهربان) را به او بخشید،
و درقرآن او را چنین معرفی کرد: «لقد جائکم رسول من انفسکم عزیزعلیه ما عنتم حریص علیکم بالمومنین رئوف
رحیم; همانا رسولی ازخودتان به سوی شما آمد که رنج های شما بر او سخت است، و اصراربرهدایت شما دارد و با مومنان
پرمحبت و مهربان است.»

امام صادق (ع) فرمود: «رسول خدا (ص) اوقات خود را به طورعادلانه بین اصحاب و مسلمانان تقسیم نموده بود. و
برهمه آنان به طور مساوی می نگریست، او هرگز پایخ خود را نزد اصحابش نمی گشود، و وقتی که مردی با او مصافحه
می کرد، آن حضرت دستش رانمی کشید تا او بکشد.»

هرگاه پیامبر (ص) در نماز بود، و شخصی نزد او می آمد و می نشست،پیامبر(ص) نمازش را کوتاه به جا می آورد و سپس
از او می پرسید:

چه حاجت داری؟ وقتی که او نیاز خود را می گفت، پیامبر(ص) آن راانجام می داد و سپس به نماز می ایستاد.

جریر بن عبدالله می گوید: از آن هنگامی که اسلام را پذیرفتم،هیچ گاه بین من و رسول خدا (ص) حجابی نبود، هر
قت خواستم به محضرش رسیدم، هر وقت او را دیدم، خنده بر لب داشت، او بااصحاب خود مانوس بود، با آن ها مزاح
می کرد، با کودکان آن هامهربان بود. آن ها را در کنار خود می نشانید در آغوش می گرفت، ودعوت آزاد و برده و کنیز و فقیر
را می پذیرفت، و از بیماران دردورترین نقاط مدینه عیادت می کرد، و جنازه ها را تشییع می نمود،و معذرت عذر خواهان را
می پذیرفت و در خوراک و پوشاک، بابردگان هیچ امتیازی نداشت.

انس بن مالک می گوید: من ده سال در خدمت پیامبر (ص) بودم، اودر این ده سال حتی اف به من نگفت، از برای آن
بزرگوار شربتی بود که با آن افطار می کرد، و غذای سحری او بیش تر از مقداری شربت نبود. آن شربت مقداری شیر یا
مقداری آب بود که اندکی نان در آب می آمیخت و می خورد، شبی آن شربت را برای او آماده کردم،دیر به خانه آمد، گمان
کردم که بعضی از اصحاب او را دعوت کرده اند، آن شربت را خودم خوردم، ساعتی بعد از عشاء آمد، ازیکی از همراهانش
پرسیدم: آیا پیامبر(ص) افطار کرده است؟ گفت:نه، آن شب را با اندوه بسیار گذراندم، آن بزرگوار گرسنه خوابید و روز آن
شب روزه گرفت، و از من در مورد آن شربت سوال نکرد، و تاکنون از من در این مورد سخن نگفته است. هرگاه آن حضرت
سه روز یکی از مسلمانان را ملاقات نمی کرد، جویای حال اومی شد، اگر اطلاع می یافت به مسافرت رفته برای سلامتی اش
دعامی کرد، و اگر باخبر می شد که در وطن است به دیدار او می رفت، واگر مطلع می شد که بیمار است، از او عیادت
می نمود. پاهایش رانزد اصحابش دراز نمی کرد. آنان را که بر او وارد می شدند احترام می نمود و چه بسا فرش زیر پایش را
برای آن ها پهن می کرد و خودروی خاک می نشست، و تاکید می کرد که آن ها روی فرش بنشینند، ومسلمانان را با
محبوب ترین نامشان می خواند، تا آن ها را احترام کرده باشد.

هیچ گاه سخن شخصی را در وسط قطع نمی کرد، بلکه صبر می کرد تا سخن او تمام شود. روایت شده: پیامبر (ص) در
سفری همراه یاران بود،دستور فرمود تا گوسفندی را ذبح کرده و گوشتش را آماده سازند،یکی گفت: ذبح آن با من،
دیگری گفت: پوست کندن آن با من، سومی گفت: پختن آن با من. پیامبر (ص) فرمود: جمع کردن هیزم برای تهیه آتش با
من.

حاضران گفتند: ای رسول خدا! شما زحمت نکشید، ما این کار راانجام می دهیم. پیامبر (ص) فرمود: «می دانم که شما
این کارهارا انجام می دهید، ولی من دوست ندارم که در میان شما امتیازداشته باشم، زیرا خداوند از بنده اش نمی پسندد
که در میان اصحابش دارای امتیاز باشد.»

کوتاه سخن، آن که هرگاه پیوند امام و امت، متقابل و دو سویه باشد، موجب دل گرمی و محبت و رابطه محکم شده و در
نتیجه همه کارها به خوبی سامان می یابد، و از رخنه و نفوذ دشمن به طورقاطع جلوگیری خواهد شد.

پیوند مردم با امامان (ع)

در آیینه زندگی امامان معصوم (ع)از حضرت علی (ع) تا حضرت امام حسن عسکری (ع) نیز به خوبی روشن است که
هرگاه پیوند و ارتباطمردم با امامان (ع) محکم و تنگاتنگ بوده، امامان (ع)

توانسته اند، زمام امور رهبری را به دست گرفته و به سامان برسانند، ولی با کمال تاسف، چنین رابطه ای بین مردم و
امامان(ع) به ندرت برقرار شد. از این رو، امامان (ع) نتوانستند به اهداف خود برسند، و همه آن ها با مظلومانه ترین وضع
به شهادت رسیدند. و به همین دلیل امامان (ع) جز علی (ع) و امام حسن(ع)، آن هم چند صباحی همه از حکومت فاصله
داشتند، ونتوانستند زمام رهبری مردم را به دست بگیرند، امامان (ع) دراین بحران ها غالبا به انقلاب فرهنگی و زمینه
سازی پرداختند،چرا که یار و یاور، برای انقلاب عظیم سیاسی و سپس تشکیل حکومت اسلامی نداشتند. زندگی
مظلومانه آن ها به خصوص زندگی و شهادت جان سوز امام حسین (ع) درس بزرگ عبرت برای همه ما است، که
هم اکنون نیز به پا خیزیم، و با برقراری رابطه نیرومند با حضرت مهدی (عج) به مساله ولایت

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.