پاورپوینت کامل وصف وارستگی(۲) ۸۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل وصف وارستگی(۲) ۸۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل وصف وارستگی(۲) ۸۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل وصف وارستگی(۲) ۸۶ اسلاید در PowerPoint :
۴۵
شرح حال شیخ محمد حسین مطهری پدر استاد شهید مرتضی مطهری
خلق و خوی ملکوتی
آیه الله العظمی مرعشی نجفی که شیخ محمد حسین مطهری را از نزدیک می شناخت می گفت این مرد در تاریخ کم نظیر است،
زهد و پرواپیشگی این شیخ بااخلاص زبانزد خاص و عام بود، در تمام عمر یک دروغ بر زبان جاری نساخت، در حادثه مسجد
گوهرشاد که رژیم سفاک پهلوی می خواست به بهانه کشف حجاب هویت زنان مسلمان را از بین ببرد و روحانیون مخالف این توطئه
را سرکوب کند، وقتی ایشان را دستگیر کردند در بازجویی ها تمام حقایق را بر زبان جاری ساخته بود اگرچه برخی حقایق بر ضرر
خودش تمام گردید.سرهنگ نوایی رئیس شهربانی مشهد وقتی بازجویی از ایشان را دیده بود گفته بود: شیخ! تو یا خیلی زرنگی که
ما درک نمی کنیم یا واقعا خیلی در گفتارت صادقی زیرا چیزهایی گفته ای که برای خودت ضرر دارد و به نفع تو نمی باشد.
شیخ محمد حسین در جواب گفته بود: من اهل دروغ نمی باشم.عین ماجرا را نوشته ام. (۱)
شهید مطهری در بحث های فلسفه تاریخ ذیل تاکید بر صداقت و وجدان بشری در به تحریر درآوردن مسایل تاریخی خاطر نشان
نموده است که برخی افراد آن چنان پای بند وجدان خود هستند که عاری از اغراض و تعصبات و منافع خود، وقایع را آنچنان که
هست می نویسند و در ادامه ماجرای فوق را به عنوان نمونه چنین نقل نموده اند:
«…در آن قضایای…مسجدگوهر شاد چون در فریمان ما هم بلوا و آشوب شد، بعد از آن قضایا جزء کسانی که گرفتند و بردند زندان،
ابوی ما بودند.البته بعد از حدود یک ماه قرار منع تعقیب صادر شد و آزاد شدند بعد دو مرتبه یک بار دیگر همان اشخاص را تحت
تعقیب قرار دادند یعنی آن محاکمه ها همه مورد اتهام قرار گرفت…وقتی ابوی ما آمدند گفتند من رفتم آنجا و آنها گفتند بردار
بنویس.با خود گفتم النجاه فی الصدق حقیقت را باید نوشت.هرچه بود نوشتم (ابوی ما اینجور بودند که غیر از راستی اصلا به
زبانشان نمی آمد) این دفعه دوم که یک بازرس مخصوص از تهران آورده بودند و خود رضاشاه یک بازرس مورد اعتماد را فرستاده
بود چون به او گزارش داده بودند که محاکمات مشهد – که اسدی را محکوم کردند – همه قلابی بوده، این دفعه آن بازرس به ابوی
ما گفته بود شما خودتان هرچه وقایع بوده بنویسید، به اخوی ما هم گفته بودند شما خودتان هرچه وقایع بوده بنویسید، ابوی ما
خطش خوب بود، اخوی ما هم خطش بد نبود.ایشان می گفتند بعد از آن که نوشتیم.ابتدا این دو ورقه را برداشت نگاه کرد و گفت:
به به! پدر از پسر بهتر می نویسد، پسر از پدر بهتر بعد ورقه مرا (یعنی شیخ محمد حسین را) برداشت خواند وقتی خواند یک
نگاهی کرد و گفت: آقا از لحن این نوشته پیداست که شما آدم راستگویی هستید چون هر چه بوده ولو به ضرر خودت بوده
نوشته ای.بعد گفت: چون تو یک چنین آدم صدیق و راستگویی هستی من قرار منع تعقیب صادر می کنم » (۲)
وقتی رضاخان تصمیم گرفت به بهانه تجدد گرایی مظاهر سنتی را از بین ببرد، با روحانیت که سد این راه بودند به مبارزه برخاست،
در خراسان علمای شیعه تحت فشار سختی قرار گرفتند و شیخ محمد حسین که روحانی و پیرمرد سالخورده ای بود به زور او را
کشیدند و بردند و مکلایش کردند او هم از پشت بام برگشت و چون لباس روحانیت به تن می کرد از خانه بیرون نمی آمد. (۳)
استاد مطهری در سلسله مباحث آشنایی با قرآن در این مورد گفته است: «یادم هست در سال های قبل از این که ما قم برویم و بچه
بودیم، در فریمان یک رئیس شهربانی بود که هیکل عجیبی داشت معلوم بود که سواد هم دارد و یک انسان فاسق، فاجر، مشروب
خوار و فوق العاده ظالمی بود، حتی ابوی ما را که یگانه ملای روحانی آن منطقه بود مجبور کرده بودند که باید حتما مکلا شوند و
ایشان دیگر از خانه بیرون نمی آمدند…» (۴)
اما محیط معنوی خانه شیخ محمد حسین آنقدر بر خلاف چنین شرایط آشفته ای به عطر دیانت آمیخته بود که در چنین اوضاع و
احوالی مرتضی مطهری که یک نوجوان پانزده ساله ای بود علاقه مند گردید به تحصیل علوم دینی روی بیاورد و خود آن شهید با
شگفتی از چنین موقعیتی یاد می کند:
«…من که بچه بودم در حدود سال های ۱۳۱۴- ۱۳۱۵ در خراسان زندگی می کردم.در تمام خراسان دو یا سه معمم پیدا نمی شد،
پیرمردهای هشتاد ساله و ملاهای شصت و هفتاد ساله، مجتهدها و مدرس ها مکلا (کلاهی) شده بودند و در مدرسه ها همه بسته
شده بود و تقریبا در مسجدها به یک معنی بسته بود و هیچکس به ظاهر باور نمی کرد دین و مذهب دوباره زنده شود.در آن هنگام
که پانزده شانزده ساله بودم، درباره هر چیزی فکر می کردم و راضی نمی شدم الا تحصیل علوم دینی، آن وقت ها فکر نمی کردم که با
این اوضاع و احوال این چه فکری است پانزده ساله بودم که به مشهد رفتم بعد دوباره به محل خودمان برگشتم در آنجا هم وضع
سخت تر از جاهای دیگر بود (چون پدر شهید مطهری را به زور مکلا کرده بودند) …اما من پا را در یک کفش کرده بودم که باید به
قم بروم در آن وقت قم مختصر طلبه ای داشت حدود چهار صد نفر بودند…» (۵)
شیخ محمد حسین مطهری از لحاظ مادی در تنگنا زندگی می کرد و با وجود مشقات زیادی که در جهت تحصیل معاش خانواده
تحمل می کرد از پذیرش وجوه شرعی خودداری می نمود و اصولا مخالف گرفتن وجوهات بود.در زمان قاجاریه و اوایل به قدرت
رسیدن رضاخان که محضر نبود برای مردم سند می نوشت و حق الزحمه ای با رعایت حال افراد دریافت می کرد.یک بار نایب التولیه
آستان قدس به منزل ایشان آمد و دو جلد دفتر در اتاقش نهاد و گفت: حاج شیخ شما باید این دفترها را اداره کنید، شیخ محمد
حسین می پرسد: اینها چیست او می گوید: دفتر ازدواج و طلاق است.شیخ می گوید من اهل این حرف ها نمی باشم، او تاکید
می نماید: این وظیفه شرعی شماست، اگر شما نپذیرید یک فرد لاقید و محروم از دیانت آن را قبول می کند و بدین گونه شیخ
محمد حسین با رعایت مسایل شرعی این مسؤولیت را پذیرفت.
با آن که محضر داشت و محکمه ای شرعی را اداره می کرد آنقدر نگاهش به سوی پایین بود که حتی دیدگانش به صورت یک زن
نیفتاد، یک بار زنی نزد ایشان آمد و دستش را به سوی شیخ محمد حسین دراز کرد تا وجهی به وی بدهد، شیخ پرسید این چیست؟
او گفت: پول است، حاج شیخ پرسید برای چیست؟ آن زن خاطر نشان ساخت مقداری وجوه شرعی آورده ام که به شما بدهم.در
این هنگام مثل این که مار یا عقربی او را نیش زده باشد، به گونه ای دستش را کشید که به سینه اش خورد و بعد گفت: چرا به من
می دهی، گفتم برای این که مصرف کنید، شیخ محمد حسین گفت نه ببر مشهد یا قم و بعد هم به فرزندان خود توصیه کرده بود:
راضی نیستم شماها وجوه شرعی مصرف کنید، برخی از مردم نزد شیخ محمد حسین می آمدند و از تب و بیماری شکایت
می کردند که وی تب نامه ای در بادام می نوشت و به آنها می داد می خوردند و تبشان قطع می گردید. (۶)
شیخ محمد حسین در عمر پربرکت خویش به ترویج دین و ارشاد مردم پرداخت و پاسخگوی مشکلات شرعی مردم فریمان بود، او
دانای پرهیزکار، مردی با اخلاص و در تقوا و عمل صالح نمونه بود و به دلیل همین وارستگی و پیمودن مسیر معرفت به قله مکارم و
فضایل رسید و در پی سالیان متمادی زهد، پارسایی و قناعت به مقامات معنوی نایل گردید خداوند به پاس این صداقت و درستی و
صفای روحانی فرزند فرزانه ای چون شهید مطهری به عنوان عمل صالح به وی عنایت نمود که عمر شریف و ارزنده خود را در راه
اهداف مقدس اسلام صرف کرد و با کج روی ها و انحرافات به مبارزه برخاست همو که با شعاع فروزان خود به انسان ها حیات
بخشید و آنان را از ظلمات جهل و بی ایمانی رهانید و به فرمایش حضرت امام خمینی در طهارت روح و قوت ایمان و قدرت بیان
کم نظیر بود. (۷)
شیخ محمد حسین به قدری در جهت تهذیب نفس و تزکیه درون کوشیده بود که وقتی در زمان رضا خان مامور ثبت احوال برای
تعیین نام خانوادگی به فریمان رفته بود، با دیدن آن سیمای نورانی و ملکوتی نام مطهری را برایش تعیین کرد، و از آن زمان به
محمد حسین مطهری معروف و مشهور گردید. (۸)
مشعل نورانی در شب های ظلمانی
مرحوم شیخ محمد حسین مطهری مصداق این آیه از قرآن کریم است که می فرماید:
«یا ایها الذین آمنوا قوا انفسکم و اهلیکم » (۹)
ای کسانی که ایمان آورده اید خود و خانواده خود را حفظ کنید
یعنی با برنامه های تربیتی و ارشادی که پیاده کرد خانواده خویش را به سوی خیر و صلاح فرا خواند و بذر ایمان را در مزرعه دل و
جان فرزندان خویش کاشت و اعمال و رفتارش در خانه به گونه ای بود که عبادات و موازین دین برایش یک حقیقت محترمی بود
نماز برایش اصل بود، روی آوردن به مستحبات و نوافل در متن زندگیش جاری بود و همراه با این حالات معنوی در نهایت عطوفت
و مودت با کودکان و همسر خویش برخورد می نمود و آنان را به شوق و شعف وامی داشت و چنین روابطی که حاکی از صمیمیت و
ناشی از صداقت بود آنان را نسبت به برنامه های شیخ محمد حسین مشتاق می ساخت در واقع شیخ محمد حسین تنها مسؤول
تامین و رفع مشکلات مالی و اقتصادی خانواده نبود، وجود کیفی او اهمیت افزونتری داشت و فرزندان او را به عنوان الگوی رفتاری
و فکری خویش تصور می کردند، محمد حسین با این تفکر و احساس زندگی می کرد که وجودش برای اهل خانه اهمیت دارد و
بچه ها به حمایت او نیاز خواهند داشت، نسبت به تکالیف دینی و امور اخلاقی فرزندان دقت و توجهی خاص نشان می داد اما
می کوشید چهره عبادات و موازین دینی را نزد آنان تلخ و خشک نشان ندهد و همراه با یک لذت معنوی و نشاط روحی باشد به
سخنان فرزندان خود با دقت گوش می داد و آنها را در بروز استعدادهایشان تشویق می نمود و این تحسین موجب می گردید تا آنان
رفتارها و کوشش های خویش را به نحو احسن انجام دهند.در ناراحتی ها و غم های اهل خانه احساس همدردی داشت و در رفع
ناگواری ها تلاش می کرد و سعی می نمود احساسات دوران کودکی و نوجوانی را قابل توجه تلقی کرده و در ضمن، این تمایلات را به
سوی ارزشهای مذهبی و خلق های عالی هدایت کند.شهید مطهری می گوید: «ما از بچگی این را می دیدیم که از نظر ایشان
(پدرمان) آنچه که مربوط به دین و مذهب بود در نهایت احترام بود، نماز یک حقیقت محترم بلکه محترمترین حقیقت ها بود.ما
حس می کردیم ماه رمضان که می آید واقعا یک امر قابل احترامی می آید یک امری می آید که دارد استقبال می شود.از ماه رجب و
شعبان به استقبال می رفتند یعنی مرتب روزه مستحبی می گرفتند پیشواز می رفتند، پیشواز رفتن (یعنی) مهمانی دارد می آید که
ما داریم استقبالش می کنیم، معلوم بود که به سوی یک امر بزرگ و خطیر دارند می روند اگر بچه من یک ذره قابل باشد در او اثر
می گذارد، اگر در خانواده ای بچه حس کند که پدر راستی را به دلیل این که راستی است (ترک نمی کند و) دروغ اساسا به زبان این
پدر نمی آید او راستگو می شود» (۱۰) از اینجاست که شیخ محمد حسین آیه مورداشاره در صدر این بخش را بطور عملی در زندگی
خود پیاده کرد و خانواده خود را برای پیمودن مسیر درستی و راستی و رسیدن به چشمه پاکی و تقوا تربیت کرد.البته او اول تمامی
رفتارهای دینی و اخلاقی خویش را کنترل نمود و مهار نفس اماره را در دست گرفت و پس از آن که در چشمه تقوا و ایمان خود را
شستشو داد و جرعه هایی از اقیانوس معنویت را نوشید اهل خانه را متوجه حقایق ایمانی و گوهرهای پارسایی نمود.
این مرد بزرگ اهل تهجد و نماز شب بود و جزو صادقین، صابرین و مستغفرین به اسحار محسوب می گردید و خواندن نماز شب
برایش توام با لذت بود و به دلیل غرق در این شادی های روحانی از لذایذ دنیای روی گردان گشت و به مظاهر آن هیچ اعتنایی
نداشت.شهید مطهری خاطر نشان می نماید: «چه مانعی دارد که من ذکر خیری از پدر بزرگوار خودم بکنم از وقتی که یادم می آید
من می دیدم این مرد بزرگ و شریف هیچ وقت نمی گذاشت و نمی گذارد که وقت خوابش از سه ساعت از شب گذشته تاخیر بیفتد،
شام را سر شب می خورد و سه ساعت از شب گذشته می خوابید و حداقل دو ساعت به طلوع صبح مانده و در شب های جمعه از سه
ساعت به طلوع صبح مانده بیدار می شد و حداقل قرآنی که تلاوت می کند یک جزء است و با چه فراقت و آرامشی نماز شب
می خواند حالا تقریبا صد سال از عمرش می گذرد و هیچ وقت من نمی بینم که یک خواب ناآرام داشته باشد و همان لذت معنوی
است که این چنین نگهش داشته.یک شب نیست که پدر و مادرش را دعا نکند یک نامادری داشته که به او خیلی ارادتمند است و
می گوید که او خیلی به من محبت کرده است شبی نیست که او را دعا نکند یک شب نیست که تمام خویشاوندان و ذیحقان و
بستگان دور و نزدیکش را یاد نکند اینها دل را زنده می کند…» (۱۱)
حتی شیخ محمد حسین در مسافرت این شب زنده داری را ترک نمی نمود، محمد تقی مطهری (فرزندش) می گوید در سال ۱۳۴۶
پدرم به تهران آمد و هنگام برگشتن به فریمان من یک کوپه در قطار گرفتم و همراه ایشان بودم در طول مسیر بیشتر بیدار بود و
هر یکی دو ساعت یک بار می رفت وضو می گرفت و به عبادت می پرداخت با وجود این که حدود صد سال سن داشت با همان
الت حرکت قطار وضو می ساخت و عبا را روی سرش می کشید و نماز شب می خواند و شهید مطهری هم این حالت را از پدر به ارث
برده بود، (۱۲) ایشان نیز چه در سفر و چه در حضر مقید به نماز شب بودن
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 