پاورپوینت کامل پیوند نفوس بشری ۱۱۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل پیوند نفوس بشری ۱۱۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل پیوند نفوس بشری ۱۱۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل پیوند نفوس بشری ۱۱۷ اسلاید در PowerPoint :
۷۵
هر ناحیه از جهان که انسان در آن یافت می شود، با سیره علی بن ابیطالب پیوند دارد، چرا که مخاطب سیره علی (ع)، انسان است .
و در هر جا که دلاوری و بزرگی مورد خطاب قرار گیرد یا عاطفه ای برانگیخته شود، سیره علی در آنجا حضور دارد .
سیره علی (ع) را پیوندی است با عاطفه های برانگیخته و احساساتی که ریشه در بزرگی و رحمت دارد چون او شهید است و پدر
شهیدان .
تاریخ علی و تاریخ فرزندان علی در زنجیره ای بلند از میدان کارزار و مبارزه جریان دارد که برای کسی که از دور نظاره گر است
پیرانی هستند که سپیدی موی و محاسن بر زیبایی و عظمت آنها افزوده است و شمشیرهای – بران که بر کفار و دشمنان رحم
نمی کنند – عظمت آنان را دوچندان کرده است، یا جوانانی هستند شتابان که در عنفوان جوانی بین آنها و زندگی بلکه بین آنها و
توشه زندگی و آب – که هر جانداری به آن نیازدارد – مانع ایجاد می شود و تشنه و گرسنه در آستانه مرگ قرار دارند .
سیره علی بن ابیطالب را پیوندی با عالم خیال است آنجا که طبع شعری انسان بتواند در فضاهای دور و دراز پروازکند و در
دریاهای عمیق غواصی کند . او دلاوری است که کشیده می شود به سوی او شعر انسانی در آمیزه ای از حقیقت و تخیل و همسخن
است در تعظیم وی شاهدان عینی و عاشقان عجایب . سیره علی (ع) پیوندی با فکر و اندیشه دارد همچنان که پیوندی با خیال و
عاطفه دارد چون او صاحب نظری در تصوف و شریعت و اخلاق است که در فرهنگ اسلامی نظراو بر همه آراء مقدم است .
ذوق ادبی – ذوق فنی – نیزپیوندی با سیره آنحضرت دارد مانند پیوند فکر و خیال و عاطفه چون اوادیبی بود بلیغ، دارای روشی
خاص درادب و بلاغت، که مشتاقان ازاو پیروی می کنند .
آنحضرت نسیبی از ذوق طبعی داشت که اهل ذوق او را ستایش می کنند اگرچه سالها بین آن حضرت و آنها فاصله باشد . او
حکیمی ادیب و خطیبی بیانگر و انشاءکننده ای بود که انشائش در عربی متصل به محل آیات نظم و نثر است .
نفس انسانی جنبه های زیادی غیر از جنبه عاطفه و تخیل و فکر دارد و زیبایی سخن را درک می کند .
از جنبه های نفس انسانی که در هیچ زمانی از بین نمی رود اختلاف بین طبیعت ها و اذهان است یا – به تعبیر دیگر – جنبه دشمنی
ابدی بین انسانهااست که ناشی ازاختلاف آراء یا حقی از حقوق یاوطنی از وطنهاست .
گاهی عقل و ذوق سست می شوند و گاهی خیال و عاطفه، ولکن چیزی که هیچ گاه سستی پذیرنیست و ما هم فکر نمی کنیم در
هیچ زمانی سست شود دشمنی عقلها و جدال زبانی و اختلاف اختلاف کنندگان و تشیع متشیعین است .
در اینجا میدانگاهی وسیع و نزدیک به سیره آن امام یگانه وجود دارد که هیچ سیره ای شبیه آن نیست خصوصیتی در سیره
آنحضرت هست که در سیره های دیگر یافت نمی شود . که خود آن حضرت خلاصه ترین کلام را در این مورد فرموده که: «اقوامی مرا
دوست دارند حتی به خاطر دوستی با من وارد آتش می شوند و اقوامی مرادشمن می دارند و به خاطر دشمنی با من وارد دوزخ
می شوند» یا هنگامی که فرمود: درمورد من دو گروه هلاک می شوند کسی که دوستار افراطی من است و به چیزهائی معتقد است
که در من نیست و کسی که دشمن من است و دشمنی من او را وادار می کند در مورد من دروغ بگوید، و راست گفته است در غلو و
افراط دو طرف از دوستان و دشمنانش، بعضی ها از شدت دوستی وی به جایی رسیدند که علی (ع) را تا مرتبه خدای معبود بالا
بردند و بعضی هادر دشمنی آنحضرت به جایی رسیدند که گفتندعلی از دین خارج است . آنها غلاتی بودند که علی را عبادت
می کردند و علی آنها را از عبادت خود نهی می کرد و آنها به نهی علی توجه نمی کردند و علی (ع) آنها را از این عمل توبه می داد و
آنها چه اصراری برعمل خود داشتند . در مقابل، این خوارج هستند که علی (ع) را علنا کافر می خواندند و از وی درخواست
می کردند تا از گناهانش توبه کند، علی را در منبرها ناسزا می گفتند همچنانکه دشمنان علی یعنی امویون وی را ناسزا می گفتند;
خوارج و امویون در عقیده با هم مخالف بودند ولی در ناسزاگوئی به علی (ع) همصدا بودند .
به راستی میدانگاهی زیبا و وسیعی است که هیچ میدانی در تاریخ دلیرمردان به اندازه آن دوست و دشمن نداشته است . جماعتی
می گفتند او خدا است و جماعتی می گفتند او کافر رانده شده از رحمت الهی است . جنبه دیگراز جنبه های نفوس بشری که با
سیره علی (ع) در خیلی از جاها پیوند دارد جنبه شکایت و تمرد یا جنبه اشتیاق به تجدد و اصلاح است .
نام علی تبدیل به علمی شده است که هر غصب شونده ای متوجه اوست و ندائی است که هر طالب انصافی به نام اوندامی دهد و
هر کسی که از جامعه ستمگر و از حکومتهای زورگو غضبناک است به نام او پناه می برد گویا کلمه «یاعلی » مرادف با کلمه اصلاح
است، و آرامبخش است که با آن هر اندوهمندی طلب راحتی می کند . کسی که درگیر حل مشکلی نظری باشد در نام علی
ست شفای درد او .
و کسی که برعلیه ستمی برمی خیزد محرک قیام او و فرونشاننده غضب او نام علی است .
هر کسی که تاریخ اسلام رابا عقل، ذوق، خیال یا عاطفه مطالعه کند، آنجاست که بین او و علی درحالتی از حالتها و جنبه ای از
جنبه ها پیوند برقرار می شود و این همان چیزی است که تاریخ علی (ع) را از تاریخ دیگران ممتاز می سازد . بین علی (ع) و قلوب
مردم پیوندهائی برآمده از خلقت طبیعی انسانها وجود دارد ولو تاریخ و مورخین دراین مورد کوتاهی کرده باشند .
«صفات علی (ع)»
علی (ع) اولین فرد هاشمی است که از طرف پدر و مادر هاشمی است و در وی خلاصه تمامی صفاتی که این خاندان شریف در آن
مشهور شده اند، جمع شده است . صفات و شباهتهائی که در بسیاری از بزرگان گذشته آن وجود داشته است که می توان به بزرگی،
نجابت، شجاعت، مودت، قدرت و مروت و زیرکی اشاره کرد و اینها غیراز صفات ظاهری بدنی ذکر شده در بعضی از بزرگان این
خاندان است . در وصف دوران کودکی علی (ع) می توان گفت که وی کودکی مستعد رشد و ترقی فراوان بود و در فهم و قدرت
برامثال خودش سبقت داشت . او از مزایای ابتکار در رشد و ترقی برخوردار بود همچنانکه سنگینی و سختیهائی که
معمولامبتکرین در دوران پیری پدران خود برخوردارند، بردوش وی بود . علی مردی استوار و پابرجادر دوران جوانی و پیری بود
واین استواری را تا سن شصت سالگی خود حفظ کرد .
تاریخ علی مانند صفات علی گویای قدرت بدنی فوق العاده او است که در برابر هر نوع آفت و عارضه ای از صلابت واستواری
برخوردار بود . چه بسیارپیش آمد که دست پهلوانی را می گرفت و بدون کوچکترین تلاشی او رابه زمین می افکند و یابازوی
دلیرمردی رامی گرفت، گویانفس او راگرفته است و مشهور است که علی (ع) با هیچ کس کشتی نگرفت مگراینکه رقیب رادر خاک
افکند، و با کسی مبارزه نکرد، مگراینکه او را به درک واصل کرد و چه بسا اتفاق می افتاد سنگهای بزرگی را که چند نفر زورمند از
تکان دادن آن عاجز بودند، جابجا می کرد و در بزرگی راحمل می کرد در حالی که پهلوانان ازجابجایی آن عاجز بودند .
باقدرتی که داشت شجاع بود و کسی جرات نمی کرد برای مبارزه او برخیزد، به خاطر جراتی که برمرگ داشت از هیچ هماورد
دلیری نمی هراسید و از آوازه رقیب بیم نداشت . باعمروبن عبدود، پهلوان جزیره العرب، که نزد دوست و دشمن مقابل هزار نفر بود،
با جرات مبارزه کرد در حالی که جوانی نورس بود . شجاعتش قرین زیباترین صفتی بود که تزیین بخش شجاعت شجاعان قدرتمند
است و مردم برای شجاعت زینتی زیباترازصفاتی که علی به طور طبیعی داشت نمی شناسند و آن عبارت است از خودداری ازظلم،
مروت ومردانگی درمقابل دشمن ضعیف وقوی ، ونداشتن کینه بعداز فراغ از جنگ . کسی که ازظلم پرهیزداردبااینکه قدرت
زیادی داردوشجاعت کم نظیری، هیچ وقت شروع کننده جنگ نخواهد بود تاوقتی که راه گریز وجود دارد .
به فرزندش امام حسن (ع) فرمود: هیچ کس رابه مبارزه دعوت نکن واگرکسی تورادعوت به مبارزه کرد او را اجابت کن، کسی که
دعوت به مبارزه کند ظالم وستمگر است، ستمگر شکست خورده است . او می دانست خوارج از لشکر وی جدا خواهند شد و با
آنحضرت جنگ خواهند کرد، به وی گفتند آنها برعلیه تو خروج خواهند کرد قبل از اینکه آنها مبادرت به جنگ بکنند تو با آنها
بجنگ (فرصت را از آنها بستان) فرمود: من با آنها جنگ نمی کنم، تا آنها با من جنگ را شروع کنند و آنها بزودی این کار را خواهند
کرد .
علی (ع) قبل از جنگ جمل و صفین و قبل از هر واقعه ای کوچک یا بزرگ چنین کرد . او ابتدا دشمنی دشمن را روشن می کرد و یا
از دشمنی آنها چشم پوشی می کرد و آنها را دعوت به صلح می کرد و مردان لشکر دشمن را نهی می کرد از ایجاد شر، هیچ وقت علی
(ع) دست به شمشیر نمی برد مگر اینکه قبل از آن دعوت به صلح را تمام می کرد .
هنگامی که خوارج را موعظه می کرد موعظه وی در بعضی از آنها به قدری تاثیر داشت با اینکه علی را کافر می دانستند بی اختیار
صیحه می زدند «خدا بکشد او را (علی «ع ») چقدر فقیه است .» اصحاب علی (ع) می خواستند صدای آنها را درگلو خفه کنند ولی
علی (ع) مانع کار آنها می شد و می فرمود: سب آنها در مقابل سب است یا سبب عفو گناهان است . ما دیدیم که علی به عمرو بن
عبدود گفت: من هیچ کراهتی از ریختن خون تو ندارم لکن با تمام این حرفهاتمایلی به ریختن خون او نداشت مگربعد از یاس از
مسلمان شدن وی و یاس از ترک جنگ از طرف عمرو . علی (ع) به عمرو عرضه داشت دست از جنگ بردارد ولی او نپذیرفت و گفت:
آنوقت فرار من زبانزد عرب می شود . علی به عمروگفت : تو با قومت عهد بسته ای که هیچ قریشی تو را به یکی از دو خصلت دعوت
نکند مگر اینکه تو یکی را اجابت کنی عمرو گفت: آری علی فرمود: من تو را دعوت به اسلام یا جنگ می کنم عمرو گفت: چرا ای
برادرزاده ام؟ . . . به خدا من دوست ندارم تو را بکشم . . . علی بعد از این راهی نداشت یا او را بکشد یا به دست او کشته شود . با وجود
دشمنی شدیدی که بین آنحضرت و معاویه و اصحاب معاویه حاکم بود با آنها برخورد نمی کرد و در صدد خونخواهی خود و
اصحابش بر نمی آمد مگر به مقداری که در آن ساعت مستحق آن بودند . در جنگ صفین مردی از لشکر معاویه به نام کریزبن
صباح حمیری در میان صف دو لشکر قرار گرفت و ندا داد چه کسی با من مبارزه می کند؟ مردی از لشکر علی (ع) به میدان وی
رفت و بدست کریز کشته شد دوباره فریاد بر آورد و مبارز طلبید یکی دیگر از اصحاب علی (ع) به میدان رفت و او نیز کشته شد بار
سوم نیز مبارز طلبید و فرد سوم نیز کشته شد برای بار چهارم مبارز طلبید، مردم از رفتن به میدان او خودداری کردند کسانی
که در صف اول بودند به صفهای بعدی رفتند علی (ع) ترسید رعب و وحشت در بین صفوف لشکرش شیوع پیدا کند علی (ع)
خودش به میدان کریز رفت او را کشت سپس مثل او ندا داد کسی که به میدانش آمد او را نیز کشت و بار سوم نیز چنین کرد، وقتی
علی (ع) مقابل آن سه نفر را کشت به سر جای خودش باز گشت .
مروت علی در بین صاحبان مروت کم یاب تر از شجاعت آنحضرت در میان شجاعان است علی برای لشکر خودش ابا داشت از اینکه
کسی که پشت به آنها کرد، (فرارمی کند) یا مجروح شده یا از ترس جانش کشف عورت می کند، رابکشند یا مالی از آنها بستانند
علی (ع) بعد از جنگ جمل به عبدالله بن زبیر و مروان بن حکم و سعیدبن عاص که از دشمنان سرسخت آنحضرت بودند،
دسترسی پیدا کرد ولی آنها را بخشید و از مجازات آنها صرف نظر کرد . عمروعاص که از یک لشکر هم برای علی (ع) خطرناکتر بود
وقتی از ترس جانش کشف عورت کرد، علی (ع) از او رو بر گرداند و او را رها کرد . در جنگ صفین وقتی لشکریان معاویه بر آب
مسلط شدند آب را بر روی علی (ع) بستند و می گفتند: حتی یک قطره هم آب به تو نمی دهیم تا از عطش بمیری! در مقابل علی
(ع) وقتی شریعه آب را از دست لشکریان معاویه آزاد کرد به آنها اجازه داد همانگونه که سربازان خودش از آب استفاده می کردند
لشکریان معاویه هم استفاده کنند بعد از جنگ جمل علی (ع) عایشه را دید و زنی کنار وی بود به نام صفیه ام طلحه الطلحات،
فریاد زد ای علی خدا فرزندانت را یتیم کند چنانکه تو فرزندان مرا یتیم کردی، علی (ع) جواب وی را نداد مردی از یاران حضرت
که از سخنان آن زن ناراحت شده بود گفت: یا امیرالمؤمنین در مقابل این زن ساکت می مانی و او آنچه می خواهد می گوید؟ علی (ع)
او را منع کرد و فرمود: وای بر تو بر ما امر شده در مقابل زنان مشرک ساکت بمانیم و جواب آنها را ندهیم تا چه برسد به زنان
مسلمان . علی (ع) در مسیرش وقتی شنید دو نفر به عایشه دشنام می دهند امر کرد به هر کدام صد تازیانه زدند . بعد از جنگ
جمل عایشه را به بهترین وجه راهی مدینه کرد و در وداع وی چند میل در رکاب او راه رفت و کسانی را در خدمت وی گماشت .
نقل شده علی (ع) به همراه عایشه بیست زن را از زنان قبیله عبدالقیس فرستاد در حالی که عمامه به سر داشته و شمشیر حمایل
کرده بودند (مانند لباس مردان پوشیده بودند) عایشه در میاه راه سخنی را به زبان آورد که سزاوار نبود و اظهار تاسف کرد وقتی
که گفت: علی با فرستادن مردانش به همراه من حرمت مرا هتک کرد . اما وقتی به مدینه رسیدند زنان لباسهای مردانه را کندند و
به عایشه گفتند; همه ما زن هستیم . مروت علی با دشمنانش چه با کسانی که مستحق کرامت و احترام بودند و چه با کسانی که
مستحق کرامت نبودند، جزء سنت و روش علی بود . عایشه باشد – از باب اینکه همسر پیامبر بوده احترامش لازم بود – یا غیر
عایشه . این مروتی کم یاب و ناشناخته است از یک جنگجو که به شدت جنگجوئی معروف است . معادل آن مروت در نجابت و
کم یابی سلامتی نفس علی است از کینه و دشمنی بر دشمن ترین مردم بر وی و مضرترین آنها و مشهورترین آنها در کینه و دشمنی
علی (ع)، آنحضرت فرزندان و اصحاب خود را از مثله کردن قاتل خود نهی می کند و آنها را از اینکه کسی غیر از قاتل را مجازات
کنند، باز می دارد . علی در رثای طلحه، با وجود اینکه بیعت خود با علی را شکسته بود و مردم را به جنگ با علی تحریک کرده بود،
مرثیه ای حزن انگیز خواند که سخنانش پر از اندوه و محبت بود .
به پیروان خود توصیه کرد با خوارج – با اینکه سبب اختلاف بین لشکریان علی (ع) در صفین شدند و کارشکنی کردند و برای علی
از معاویه و لشکریانش بدتر بودند – جنگ نکنند چون علی (ع) آنها را با اینکه خطاکار بودند و بر خطای خود اصرار می کردند;
افرادی مخلص می دانست . شجاعت – بخصوص شجاعت دلیرمردانی که رو در رو مبارزه می کنند – همیشه مقارن با یک صفت
لازمی است که آن صفت متمم شجاعت است و هیچگاه از آن جدا نمی شود و آن صفت کنار شجاعت مانند خیسی برای آب یا اشعه
برای نور است پس هیچ پهلوانی شجاع نخواهد بود مگر اینکه آن صفت را با خود داشته باشد . و آن عبارت است از استواری، عزت و
ابهت و هیبت و ترسناک بودن برای دشمنان مخصوصا هنگام مبارزه و برخورد . برخی از مردم صفت لازم شجاعت را تکبر ذکر
کرده اند و این صفت در علی (ع) نبود اصلا در رگ و ریشه علی (ع) این صفت وجود نداشت گرچه در بعضی رنگها و شکلها شبیه آن
باشد . اما عزت یا استواری که در صورت عزت بر ما ظاهر می شود، جزئی از شجاعت یک پهلوان جنگجو است و یک پهلوان از آن
بی نیاز نیست و همیشه در کارزار با دشمنان، این صفت متصل به اعمال آن است . این صفت در عرض شجاعت است و به فرد دلاور
کمک می کند در ترساندن دشمنش و در تضعیف تصمیم رقیبانش . مثل این صفتها مانند مثل مسائلی است که سپاه عملا انجام
می دهند برای ترساندن دشمن و تضعیف روحیه آنها . عزت و استواری نیز مانند شجاعت یکی از ادوات لازم ولاینفک جنگ است .
بنابراین تمام صفاتی که در یک فرد شجاع است ناشی از خودخواهی و تکبر نیست . یا لاف زدن باشد در مقامی که نیاز به لاف زدن
نیست .
لذا می بینیم مردم از زمانهای بسیار دور برای افتخارات جنگی حماسه سرائی می کردند و آنها را نقل می کردند; پهلوانان نه تنها
اجاره داشته بلکه بر آنها واجب بود که دشمنش را با فخرهای ترسناک فریب دهد، و هنگام ملاقات با رقیب شعر بخواند و
ضربه های ترسناکی که در جنگها وارد آورده، ذکر کند، باید دانست که یک فرد دلاور همانگونه که نیاز به شجاعت دارد، همانطور
هم نیاز به ذکر فخر و حماسه و ترساندن رقیب دارد به خاطر همین قصیده ها و شعرهای فخر و حماسه به اندازه قصائد حب و
مناجات شیوع دارد . و این قصائد حماسی محبوب قلوب مردم است . این صفت برای فرد دلیر و پهلوان مخصوصا پهلوانان صدر اول
که رودررو می جنگیدند لازم بود . که هر کدام به رقیب خود نگاه می کرد و به طرف او هجوم می برد . این از صفات علی است هر که
دوست دارد آن را می فهمد و سینه اش از شنیدن فضیلت علی به تنگ نمی آید و کسی که منکر فضایل آن حضرت است اسم این
صفت را تکبر یا سنگدلی یا بزرگ بینی می گذارد .
روزی پیامبر گرامی اسلام به همراه زبیر از میان قبیله بنی غنم رد می شدند، پیامبر، علی (ع) را دید که از یک راه فرعی می آید،
پیامبر (ص) خندید، زبیر گفت: علی دست از تکبر برنمی دارد .
پیامبر (ص) فرمود: علی تکبر ندارد، ای زبیر همانا روزی خواهد آمد که تو در مقابل علی قرار می گیری و با او جنگ می کنی در
حالی که تو در حق علی ظلم کننده هستی .
علی تکبری که مورد کراهت هست نداشت، لکن حالتی داشت برآمده از شجاعت وی بود که در رفتار ظاهری اش آن حالت هویدا
بود، مانند صلابت و استواری، خود شجاع مکلف به مدارا با آن صفت نیست و اصلا احساس نمی کند که نیاز به مدارا با آن دارد،
چون کسی که داری روحیه شجاعت است، آن حالت خواسته خودش نیست و دنبال اظهار آن نیست . مدار این خلق و صفت در علی
(ع)، صلابت ذاتی است که از وقتی که علی نشستن و راه افتادن را آموخته و قبل از پیوستن به صف مردان، همراه وی بود . دوران
کودکی و نوجوانی مانع احساس قدرت و مردانگی علی نشد و مانع این نشد که علی احساس کند قدرتی دارد که می تواند پناهگاه
پناهندگان شود . علی در حدود سن ده سالگی روزی مشاهده کرد که قریش پیامبر (ص) را محاصره کرده اند و آن حضرت را مورد
تهدید و توهین قرار می دهند و پیامبر (ص)
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 