پاورپوینت کامل زینب آموزگار حیا و پاکدامنی ۵۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل زینب آموزگار حیا و پاکدامنی ۵۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل زینب آموزگار حیا و پاکدامنی ۵۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل زینب آموزگار حیا و پاکدامنی ۵۴ اسلاید در PowerPoint :
۱۸
۳. نمایش شکوه حیا هنگام
مدینه، شبی را به یاد می آورد که کاروان
حیا با تمام شکوه و جلال به سوی مکّه
روانه شد،آن شب از شب های ماه رجب بود
که کاروانی مجلل از مدینه بیرون رفته، در
حالی که دور بانوی «حیا» و عفت را جوانان
بنی هاشم و در رأس همه سید جوانان اهل
بهشت احاطه نموده بودند. در قطعه ای
تاریخی، راوی چنین نقل می کند: چهل
محمل را دیدم که با پارچه های
حریر(ابریشم) و دیباج زینت شده بودند. در
این وقت امام حسین(ع) دستور داد
بنی هاشم زن های محرم خود را سوار بر
محمل ها نمایند. پس در این حال من نظاره
می کردم که ناگهان جوانی از منزل حسین(ع)
بیرون آمد در حالی که قامت بلندی داشت و
برگونه او علامتی بود و صورتش مانند
خورشید می درخشید و می فرمود: بنی هاشم
کنار روید و آن گاه دو زن از خانه حسین(ع)
خارج شدند، در حالی که (سراپا حیا بودند چرا
که) دامانشان بر اثر حیای از مردم به زمین
کشیده می شد و دور آن دو را کنیزانشان
احاطه نموده بودند. پس آن جوان به سوی
یکی از محمل ها پیش رفت و زانوی خود را
تکیه قرار داد و بازوی آن دو را گرفت و بر
محمل سوار نمود. پس من از بعضی مردم
پرسیدم، آن دو بانو کیستند؟! جواب دادند:
یکی از آن ها زینب (سلام اللّه علیها) و
دیگری ام کلثوم ؛ دختران امیرالمؤمنین(ع)
هستند.
پس گفتم: این جوان کیست؟! گفته شد:
او قمر بنی هاشم، عباس فرزند امیرالمؤمنین
است. سپس دو دختر صغیری را دیدم که
گویا امثال آنها آفریده نشده است. پس یکی
را همراه زینب و دیگری را همراه ام کلثوم
سوار نمود. پس از (اسم) آن دو دختر
پرسیدم: گفته شد: یکی سکینه و دیگری
فاطمه، دختران حسین می باشند.(۱) آن گاه
بقیه بانوان به همین جلال و عظمت حیا و
متانت سوار شدند. و بدینسان کاروان حیا،
عفت و متانت و نجابت مدینه را ترک گفت.
۴. زیور آلات فدای حیا و عفت!
پس از غارت لباس های امام حسین(ع)
سپاهیان کوفه و شام به سوی خیمه ها
هجوم بردند. لحظاتی تلخ و جانکاه بود.
زینب کبری بیش از همه تلخی و مخاطرات
این تهاجم وحشیانه را احساس می کرد، چرا
که از یک سو پاسبان خیمه های حیا و عفت
بود و از طرف دیگر حفظ جان امام زمانش را
به عهده داشت.
دختر علی (ع) که منش و خوی کوفیان
را می شناخت. برای حفظ حیای بانوان و
قبل از آمدن آن ها تمام زیور آلات زنان را
جمع کرده خطاب به عمر سعد فرمود: ای
عمر بن سعد! سپاهیان خود را از تعجیل و
شتاب در غارت خیمه ها بازدار! خود آنچه
اسباب و زیور آلات است به شما واگذار
می کنیم. مبادا دست نامحرمان به سوی
خاندان رسول خدا دراز شود( و بر قامت حیا
و نجابت غباری نشیند).
تمامی وسایل و زیور آلات حتی گوشواره های
فاطمه بنت الحسین (ع) نیز که یادگار امام
بوددر محلی جمع شد و پس از آن که زنان و
کودکان در گوشه ای اجتماع کردند، دختر
شجاع علی (ع) فریاد زد: هرکس میل دارد،
وسایل و زیور آلات را بر دارد! عدّه ای پیش
آمدند و هرچه بود غارت کردند…(۲)
زینب بعد از عبور از قتلگاه دردمندانه رو
به مدینه جدّش کرد: «یا مُحَمَّداه صَلّی
عَلَیکَ مَلائِکَهُ السَّماءَ! هذا الحُسین
بِالعَرَاء… وَ بَناتُکَ سَبایا… فَابکَت کُلَّ عَدُوّ
وَ صَدیقٍ؛(۳)
ای رسول خدا که ملائکه آسمان برتو
درود می فرستند، این حسین توست که در
صحرا افتاده… دختران تو اسیر شده اند، پس
دوست و دشمن را به گریه انداخت.»
۵. فریاد بانوی حیا بر بی حیاها
کاروان حیا وارد کوفه شد. مردم در حالی
که خاندان رسالت را به سوی عبیداللّه بن
زیاد می بردند، اسیران را تماشا می کردند. در
این لحظه فریاد بانوی حیا بلند شد:«یا اَهل
الکوفَهِ، اَما تَستَحیونَ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ اَن
تَنظُرُوا اِلی حَرم النَّبِیِ (ص)؛(۴) ای مردم
کوفه! از خدا و فرستاده او شرم نمی کنید که
به خاندان پیامبر چشم دوخته اید.»(۵)
۶. با حیاتر از او ندیدم
بعد از آن که کوفیان متوجّه شدند که
اسرای آل محمّد (ص) وارد کوفه شده اند، از
گوشه ای صدای گریه و زاری شنیده می شد و
از جایی بانگ شیون و ناله برمی خاست.
زنان کوفه نوحه گری نموده و گریبان چاک
می زدند، گریه کنندگان برای بانوان ارجمندی
که به اسارت برده شدند، می گریستند، زینب
این منظره را که دید نتوانست تاب بیاورد،
زینب نتوانست ببیند که کوفیان بر حسین
(ع) و جوانانش می گریند با آن که همگی به
دست آن ها قربانی شدند، آنان برای اسیری
دختران رسول خدا، زاری می کردند و کسی
جز کوفیان هتک حرمت آن خاندان را نکرده
بودند، زینب (سلام اللّه علیها)
فرمود:«…اَتَدرُونَ وَیلکم ایّ کَبِدٍ لِمُحَمَّدٍ
فَرَثتُم، وَ اَیَّ عَهدٍ نَکثتُم؟ وَ اَیَّ کَرِیمَهٍ لَه
اَبرَزتُم؟ وَ اَیَّ حُرمَهٍ لَهُ هَتَکتُم…؟؛ آیا
می دانید چه جگری از رسول خدا پاره پاره
کردید؟ و چه پیمانی گسستید؟ و چگونه
پرده نشینان حرم را از پرده بیرون کشیدید؟ و
چه حرمتی از آن ها دریدید؟! و چه
خون هایی ریختید؟!
سخنان زینب (سلام اللّه علیها) وجدان
خفته مردم را بیدار کرده و صدای گریه از زن
و مرد و پیر و جوان و خردسال بلند شد.
خزیم اسدی می گوید:«وَ نَظرتُ اِلی زینَب
بِنت علی (ع) یَومَئِذٍ وَ لَم اَرَو اللّهِ خَفرهً قَطّ
اَنطَقُ مِنها؛(۶) متوجه زینب شدم، به خدا
سوگند زنی را که سرتاپا شرم و حیا
باشد(خفرهً زنی که بسیار با حیا باشد)
سخنران تر از او ندیدم، گویی زینب از زبان
علی (ع) سخن می گفت. و همو می گوید:
پیرمردی را در کنار خود دیدم که بر اثر گریه
محاسنش غرق اشک شده بود، می گفت: پدر
و مادرم فدای شما باد مردان شما بهترین
مردها، و زنان شما نیکوترین زنان
هستند. نسل شما بهترین نسلی است
که نه خوار می گردد و نه شکست
می پذیرد.(۷)
آنگاه زینب (سلام اللّه علیها) فرمود:
ماذا تَقُولُونَ اِذ قال َالنَّبِی لَکُم
ماذا صَنَعتُم وَ اَنتُم آخِرُ الاُمَم
بِاَآهلِ بَیتی وَ اَولادی وَ تَکرُمَتی
مِنهُم اُساری وَ مِنهُم خرِّجُوا بِدَمٍ
چه خواهید گفت آن گاه که رسول
خدا(صلی اللّه علیه و آله و سلّم) از شما
سئوال کند: این چه کاری بود که انجام دادید
در حالی که شما آخرین امت بودید؟! به اهل
بیت، فرزندان و پرده نشینان حرم من بنگرید
که گروهی اسیر شما شده اند و گروهی دیگر
در خون خود غوطه ورند.(۸)
۷. تجلّی حیا در دارالاماره کوفه
زینب بعد از تمام شدن خطبه به راه خود
ادامه داد تا به دارالاماره رسید. در این هنگام
بغض راه گلویش را بست؛ چرا که او همه
جای این خانه را می شناخت. این جا روزی
خانه زینب بود، روزگاری که اسم پدرش علی
با عظمتی بی مانند جهان را پر ساخته بود.
اشک در دیدگانش حلقه زد. ولی خودداری
کرده، مبادا که گریه خوارش کند. زینب دست
راستش را به روی قلبش گذارد مبادا از هم
بپاشد. در آن دم به اتاق بزرگی رسید و دید
عبیداللّه بن زیاد در جایی نشسته که پدرش
در آن جا می نشست و از میهمانان پذیرایی
می کرد. امروز دوباره زینب به درون این خانه
پا می گذارد در حالی که اسیر و داغ دار شده،
هیچ وقت زینب، مانند امروز احتیاج نداشت
که به عظمت روحی و نیروی معنوی اش
اعتماد کند و به اصالت خاندان و شرافت
تبارش پناه برد تا آن طوری که شایسته
دختر علی، و «عقیله بنی هاشم» است بایستد
تا بتواند آن چه را که از او شایسته است
نشان دهد.
زینب، که بی ارزش ترین لباس هایش
برتن و کنیزانش دورش را گرفته بودند. حیا
را به عرصه نمایش گذاشت و بدون آن که به
امیر سرکش خون خوار اعتنایی کند، به
صورت ناشناس در گوشه ای نشست در
حالی که سراپای وجود او را شرم، حیا نجابت
و پاکی احاطه کرده بود.(۹) «فَجَلَسَت زَینَب
بنتَ عَلِیّ(ع) مَتَنّکَره؛ زینب ناشناس
نشست»(۱۰) ابن زیاد پرسید: این زن کیست؟!
(سه بار این سؤال را تکرار کرد) حیا و نجابت
زینب از یک طرف، علم حضرت به قصد ابن
زیاد برای تحقیر اهل بیت (علیهم السلام) از
طرف دیگر اجازه نداد زینب جواب او را بدهد
تا آنجا که ابن زیاد ملعون با نیش زبانش
نمک به زخم زینب پاشید و برای آزردن او
گفت: «کَیف رَأَیتِ صُنعَ اللّهِ بِاَخِیکِ وَ اَهل
بَیتِک؛ کار خدا را با برادر و خانواده ات چگونه
یافتی؟!»(۱۱) زینب جوابی کوتاه ولی بسیار
زیبا داد که ریشه در کمال حیای او داشت
چرا که علی (ع) فرمود: «اَلحَیاءُ سَبَبٌ اِلی
کُلِ جَمیلٍ(۱۲) ؛ حیا علت(و سوق دهنده به
سوی) تمام زیبایی ها است و از آن جا که
زینب دارای کمال حیا و نجابت است همه
هستی را و همه مصیبت ها را زیبا می بیند،
حضرت با آرامشی که از حیا و رضای قلبی او
حکایت داشت آن جمله به یاد ماندنی را
فرمود: «
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 