پاورپوینت کامل از بحیرا تا پاپ ۱۰۹ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل از بحیرا تا پاپ ۱۰۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل از بحیرا تا پاپ ۱۰۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل از بحیرا تا پاپ ۱۰۹ اسلاید در PowerPoint :
۲۰
نوید نورانی
یکی از عواملی که انسان را به صدق گفتار
فرستادگان الهی مطمئن می نماید و موجب
می گردد تا پیامبران راستین از مدعیان دروغین
تشخیص داده شوند علاوه بر معجزات پیامبران،
گواهی رسولان گذشته نسبت به نبی بعدی
است. آن چه در کتاب های آسمانی دلالت بر
نبوّت رسول اکرم (ص) دارد مواردی است که
قرآن کریم، تورات، انجیل، زبور دارد و آثار
شعیای نبی، شمعون و حزقیل(ع) آمده است.
قرآن می فرماید: «و اذقال عیسی ابن
مریم یا بنی اسرائیل انّی رسول اللّه الیکم
مصدّقاً لما بین یدیّ من التوراه و
مبشراًبرسول یأتی من بعدی اسمه احمد؛(۱)
و عیسی فرزند مریم گفت: ای بنی اسرائیل
بدرستی که من پیامبر خدا بر شما هستم توراتی
را که قبل از من بوده، تصدیق می کنم و به
پیامبری که بعد از من می آید و نامش احمد است
بشارتتان می دهم.» نبی اکرم از سنین صباوت
دو نام داشت و مردم او را با این نام خطاب
می کردند یکی محمّد که عبدالمطّلب (جدّش)
برایش برگزید و دیگری احمد که آمنه او را به آن
نامیده بود و این مطلب از مسلّمات تاریخ اسلام
می باشد.
در آیه ای دیگر می خوانیم: «و اذ اخذ الله
میثاق النبییّن لما آتیتکم من کتاب و حکمهٍ
ثمّ جاءکم رسولٌ مصدقٌ لما معکم لتؤمننّ به
و لتنصرنه قال ءاقررتم و اخذتم علی ذلکم
اصری قالوا اقررنا قال فاشهدوا و انا معکم
من الشاهدین ؛(۲) و خدا از پیامبران میثاق
گرفت که شما را کتاب و حکمت داده ام، به پیامبری
که آیین شما را تصدیق می کند و به رسالت
نزدتان می آید گرایش یابید و یاری اش کنید. آیا
اقرار کردید و میثاق را پذیرفتید، پاسخ دادند،
اقرار کردیم، گفت پس گواهی دهید و من نیز
همراهتان از شاهدانم.»
اهل تفسیر می گویند خداوند هیچ پیامبری
را مبعوث نفرموده مگر این که حضرت محمّد
(ص) و خصالش را برایش گفته و از او پیمان
گرفته که اگر او را درک کند به وی ایمان آورد و
هم برخی افزوده اند مقصود این است که
شخصیت محمد(ص) را برای امّت خویش بیان
کند و از ایشان تعهد بگیرد که به او ایمان آورند
وبرای نسل بعد از خود موضوع را روشن سازند و
نیز گفته اند که خطاب «جاءکم رسول» به اهل
کتاب معاصر رسول خداست. حضرت علی(ع)
هم فرموده اند خداوند متعال از پیامبران گذشته
درباره خاتم رسولان پیمان گرفته است که اگر
زنده بودند و محمّد(ص) مبعوث گشت به او
ایمان آورده و به امدادش بشتابند و از قوم خود
هم در این باره پیمان بگیرند.(۳)
رسول خدا(ص) فرموده اند، من نتیجه دعای
حضرت ابراهیم هستم و عیسی به من مژده داده
است و منظور از دعای ابراهیم این آیه است که
قرآن از قولش نقل می کند:
«ربنّا و ابعث فیهم رسولاً منهم یتلوا
علیهم آیاتک و یعلّمهم الکتاب و الحکمه و
یزکّیهم انّک انت العزیز الحکیم.»(۴)
اما آنچه در کتابهای آسمانی گذشته آمده،
توسط مغرضان تحریف شده و مواردی را که در
آنها بطور صریح از رسول خدا (ص) نام برده، از
روی رشک ورزی، ستم، انکار و بدبختی
خویش، حذف کرده اند و نسبت به خداوند افترا
بسته اند در حالی که دانشمندان یهودی و
مسیحی ضمن بیان علومی که از انبیاء گرفته اند
و هم از صحف خود نقل کرده اند اعتراف به
نبوّت پیامبراکرم(ص) نموده اند و سال ها قبل از
ولادت و ظهور خاتم پیامبران این موضوع را
طرح نموده و به نسل های بعد از خود توصیه
کرده اند، امّا طبق آیه قرآن «فمنهم من آمن و
منهم من صدّعنه»(۵) گروهی از ایشان به
پیامبر اکرم (ص) ایمان آوردند و گروهی از او
روی برگرداندند(کارشکنی نمودند).
نمایندگان نجران
آیین مسیحیت تا یک و نیم قرن قبل از
طلوع اسلام، در شبه جزیره عربستان نفوذ نکرده
بود، در آن موقع هم مبلّغان مسیحی برای
فعالیت های تبشیری به داخل این صحرای
خشک می رفتند. نخستین هیأت مسیحی که
عازم جنوب عربستان شد به سال ۳۵۶ میلادی
توسط امپراتور کونستانتینوس به ریاست
تئوفیلوس بود، وی کلیسایی در عدن در سرزمین
حمیریان ساخت، مردم نجران در سال ۵۰۰
میلادی به وسیله فنیمبون قدّیس شامی با
مسیحیت آشنا شدند.(۶) از نواحی تحت نفوذ
روم هم نصرانیت برای طوایف ربیعه، غسان و
برخی از افراد قضاعه آمد، بدین گونه آیین مسیح
به عربستان راه یافت.(۷) از آن سوی ذونواس
پادشاه یمن به دین یهود گرائید ولی بین امپراتور
حبشه و وی نزاع سختی پیش آمد، ذونواس به
انتقام این برخورد خشن، به نجران آمد تا
مسیحیان نجران را قتل عام کند که این ماجرا
در قرآن کریم تحت عنوان اصحاب اخدود آمده
است: «قُتل اصحاب الاخدود، النّار ذات
الوقود اذهم علیها قعود.»(۸) طبق این آیات
ذونواس مسیحیانی که دین خود را رها
نمی کردند در گودال می افکند و از آتش پر
می کرد و چون امپراتور روم از سرزمین یمن دور
بود از فرمانروای حبشه کمک خواست که به این
ترتیب داستان ابرهه و آمدن سپاه حبشه به یمن
پیش آمد که یمن را تصرف نموده و ذونواس را
کشتند و آیین مسیح جانشین دین یهود در این
قلمرو گردید و کلیساهای رسمی در یمن ساخته
شد، به دنبال همین امر حکایت ابرهه و عام
الفیل نیز به میان آمد.(۹)
رسول اکرم(ص) به موازات مکاتبه با سران
سیاسی و مذهبی جهان نامه ای به اُسقف نجران
که به ابوحارثه موسوم بود نوشت و ساکنان این
منطقه مرزی حجاز و یمن را که مکانی بسیار با
صفا بود، به اسلام دعوت نمود. نمایندگان پیامبر
نامه را به اُسقف نجران تحویل دادند. وی
مکتوب نبی اکرم را با دقت خواند و برای تصمیم
نهایی شورایی مرکب از شخصیت های مذهبی
تشکیل داد، این شورا نظر داد که گروهی به
عنوان هیأت نمایندگی نجران به مدینه بروند تا
از نزدیک با حضرت محمد(ص) تماس بگیرند و
دلائل نبوّتش را بررسی کنند.(۱۰)
نمایندگان نجران مذاکرات مفصلی با
پیامبراکرم(ص) انجام دادند و در پایان گفتند
چون مطالب مطرح شده ما را قانع نمی کند در
وقت معینی با هم مباهله کنیم و بر دروغگو
نفرین بفرستیم البته از آیه مربوط به مباهله
(سوره آل عمران، آیه ۶۱) بر می آید موضوع
مباهله را پیامبر مطرح کرده است نه مسیحیان،
مقرر گردید این مراسم در خارج از مدینه و در
دامنه صحرا انجام گیرد، رسول اکرم (ص) برای
این منظور حضرت علی(ع)، فاطمه زهرا(س)،
امام حسن و امام حسین(ع) را برگزیدند، سران
هیأت نمایندگی که در حال گفتگو با هم بودند
وقتی سیمای نورانی پیامبر را با افرادی از
خاندان و خانواده اش دیدند انگشت حیرت به
دهان گرفتند و دریافتند پیامبر به دعوت و دعای
خود اعتقاد راسخ دارد وگرنه فردی که در هدف
خود تردید دارد عزیزان خویش را در معرض
بلای آسمانی و عذاب الهی قرار نمی دهد، از این
روی اُسقف نجران گفت این چهره ها اگر از درگاه
الهی بخواهند کوهها از جای کنده شوند، در دم
اتفاق می افتد و درست نیست، با این قیافه های
نورانی مباهله کنیم و امکان دارد همه نابود
شویم و حتی یک مسیحی در جهان باقی نماند
و به اتفاق آراء تصویب کردند هر ساله مبلغی به
عنوان جزیه بپردازند و حکومت اسلامی در برابر
آن، از جان و مالشان دفاع کند، رسول اکرم (ص)
رضایت خویش را از این بابت اعلام فرمودند و
افزودند عذاب آسمانی سایه اش را به نجران
گسترده بود و اگر از در مبادله وارد می شدند
صورت انسانی خود را از دست می دادند و در
آتش برافروخته می سوختند، این مباهله که در
۲۵ ذیحجه سال دهم هجرت روی داد سند
افتخار اسلام و تشیع و معجزه مهمی به شمار
می آید.(۱۱)
بشارت راهب مسیحی
در آستانه تولد پیامبر در نواحی گوناگون شبه
جزیره عربستان، شام و برخی نقاط هم جوار
عده ای از افراد مسیحی در دیرها به حالت عزلت
و انفرادی زندگی می کردند. چون رسول
خدا(ص) به سن دوازده سالگی رسید همراه
عموی خود، ابوطالب، که با کاروان قریش برای
تجارت به شام می رفت، رهسپار شام شد، این
سفر در دهم ربیع الاول سال سیزدهم واقعه
فیل اتفاق افتاد. چون کاروان به بصری، که
روستایی در سرزمین حوران و از توابع دمشق
بود، رسید، راهبی به نام بحیری که در صومعه
خود به سر می برد و از علوم مسیحی آگاه بود،
برایشان خوراکی تهیه کرد در حالی که متداول
نبود او به کاروان قریش توجهی کند و چون
دلیلش را از وی پرسیدند گفت ابری روشن بر
سر رسول اکرم (ص) سایه افکنده بود، همچنین
وقتی کاروان در حوالی صومعه کنار درختی
رسید، راهب مزبور متوجه شد ابر در بالای
درخت ایستاد و شاخه های درخت چنان پایین
آمد که بر پیامبرسایه افکند. وقتی همه، اجتماع
نمودند تا خوراک آماده شده را میل کنند، از میان
همه رسول خدا به دلیل کمی سن زیر همان
درخت کنار اموال کاروان باقی ماند، بحیرا در بین
آن جمع کسی را با صفاتی که می شناخت ندید از
این روی گفت نباید کسی از شماها، از حضور در
سفره من امتناع می کرد، پاسخ دادند همه
آمده اند جز پسری که کوچک ترین ماست و
مراقب بارهایمان می باشد، بحیرا گفت: او را هم
فرا بخوانید و هنگامی که برخی خصوصیات را
در آن حضرت به دقّت بررسی کرد، خطاب به
ایشان گفت: ای پسر تو را به لات و عزّی سوگند
می دهم که از هر چه سؤال می کنم به من پاسخ
دهی، حضرت فرمود مرا به آنها سوگند مده که از
هیچ چیز به اندازه آن ها نفرت ندارم. بحیرا
سؤالاتی را مطرح کرد و حضرت پاسخ داد که
مطابق دانسته های آن راهب بود. آن گاه به مهر
نبوّت که در میان دو شانه پیامبر بود نگریست و
چون فارغ شد روی به ابوطالب نمود و گفت این
نوجوان با تو چه نسبتی دارد، او جواب داد:
فرزندم می باشد. بحیرا گفت نباید این گونه باشد
و پدرش در حال حیات نیست، ابوطالب گفت:
برادرزاده ام است و پدرش وقتی او در رحم
مادرش بود، درگذشت. راهب گفت: راست گفتی،
برادرزاده ات را به زادگاهش بازگردان و از قوم
یهود درباره اش بترس، زیرا اگر او را دریابند،
شرّی برایش برپا می کنند، برای این پسر شأن و
منزلت عظیمی است. ابوطالب پس از انجام
کارهای تجاری حضرت را به مکه بازگردانید.(۱۲)
برخی منابع افزوده اند بحیرا خاطر نشان
ساخت: به زودی این نوجوان بت ها را خواهد
شکست و دینش جهانی خواهد شد، در این
هنگام درختی که رسول خدا زیر آن ایستاده بود
و خشکیده بود سبز شد و میوه آورد و بحیرا
چنین کرامتی را تأیید نمود و نزدیک تر آمده و
دست های پیامبر را بوسید و گفت اگر بعثت شما
را دریابم ایمان می آورم.(۱۳)
خدیجه دختر خویلد چون از راستگویی،
امانت داری و مکارم اخلاقی رسول خدا (ص)
خبر یافت به حضرت پیشنهاد کرد با سرمایه او
همراه غلامش میسره برای تجارت رهسپار شام
شود پیامبر پذیرفت و در سال بیست و پنجم
واقعه فیل در ۲۵ سالگی از مکه بیرون رفت و
چون به بصری رسید، نسطور راهب وی را دید و
میسره را به نبوّت او مژده داد.(۱۴)
قبل از هجرت پیامبر به مدینه، ابوعامر
راهب رئیس مذهبی مسیحیان در این دیار به
شمار می رفت که با این مهاجرت مهم موقعیت و
اعتبار خود را از دست داد و پیشرفت آیین اسلام
آتش خشم و خصومت را در قلب او، شعله ور
می ساخت، او همچون ماری زخم خورده برای
فرود آوردن نیش زهرآگین خویش مهیّا گشت و
در ابتدا با منافقان مدینه هم داستان شد و برای
تعقیب نقشه شوم خود به مکه رفت و بت
پرستان و مشرکان را نحریک نمود و سپس در
نبردهای بدر و اُحد و حُنین به نفع این مخالفان
شرکت کرد، بعد به روم گریخت و امپراتوری این
قلمرو را برای یورش به مسلمانان مهیا ساخت،
در مدینه هم منافقان را به ساختن مسجد ضرار
وادار کرد تا تفرقه ای خطرناک در این شهر بوجود
آورد. پیامبر اکرم(ص) با آگاهی از نقشه وی و
احساس خطر از سوی امپراتوری روم، آماده
دفاع گردید که به دنبالش غزوه تبوک رخ داد و
چون رومیان از اقتدار مسلمانان آگاه شدند خطر
یورش دشمن خارجی کاهش یافت و نقشه
ابوعامر خنثی شد و با مراجعت پیامبر از نبرد
تبوک توطئه داخلی هم کشف گردید و مسجد
ضرار که پایگاه دشمنان و عامل شکاف بین
مؤمنان گشت به دستور رسول اکرم (ص)، ویران
شد.(۱۵)
به سوی حبشه
حبشه در آن زمان نسبت به آن چه اکنون
اتیوپی نامیده می شود وسیع تر بوده و کشورهای
سومالی، اریتره، جیبوتی و بخشی از سودان جزو
آن بوده اند. وقتی رسول خدا(ص) ملاحظه
فرمود یارانش در معرض آزار و اذیت و
شکنجه های مشرکان مکه قرار گرفته اند، به آنان
فرمود: خوب است به سرزمین حبشه بروید،
فرمانروای آن جا به کسی ستم نمی کند تا خداوند
برایتان گشایشی فراهم نماید، یاران پیامبر(ص)
که یازده مرد و چهار زن بودند پذیرفتند و
پوشیده و پنهان، برخی سواره و عده ای پیاده
خود را به بندر شعیبه که بر کرانه دریای سرخ
واقع بود رسانیدند. این مهاجرت در رجب سال
پنجم بعثت صورت گرفت، از آن جا مسلمانان با
دو کشتی تجاری عازم حبشه شدند، مشرکان تا
کنار بحر احمر آنان را تعقیب کردند و چون به
ساحل دریا رسیدند مسلمین از محل دور شده
بودند. مسافران مذکور شعبان و رمضان را در
حبشه ماندند و وقتی شنیدند قریش اسلام
آورده اند و دیگر مرارت و زحمتی برای مسلمانان
مکه در کار نیست در ماه شوال به وطن خویش
بازگشتند البته چون به حوالی مکّه رسیدند و
متوجه شدند آنان به دروغ، اسلام آورده اند، بطور
پنهانی یا در پناه افرادی دیگر وارد مکه شدند و
بیش از پیش به آزار و شکنجه مبتلا گردیدند.
رسول اکرم(ص) دیگر بار به آنان اذن داد تا
راهی حبشه شوند، مهاجران این نوبت هشتاد و
سه نفر مرد و هیجده نفر زن بودند که سرپرستی
آن ها را جعفر بن ابی طالب عهده دار گردید.
مشرکان که از آسودگی و امنیت مهاجران در
حبشه اطلاع یافتند برآن شدند افرادی را نزد
حاکم آن جا بفرستند تا مسلمانان را از حبشه
برانند و به مکّه باز گردانند، عبدالله بن ابی ربیعه
و عمروبن عاص بن وائل برای این منظور
انتخاب شدند، آنان حامل هدایایی برای نجاشی
و وزرایش بودند. ابوطالب باخبر یافتن از این
نقشه اشعاری برای حاکم حبشه فرستاد و او را
برنگهداری، پذیرایی و حمایت از مهاجرین
ترغیب نمود. از آن سوی وزیران بر اثر تبلیغات
مشرکان و پس از دریافت هدایا خطاب به
نجاشی گفتند: اینان را به آن دو نفر تسلیم کن تا
به سوی دیار و تبارشان بازگردند. نجاشی
خشمگین گردید و گفت: نه به خدا سوگند هرگز
آنان را تسلیم نمی کنم زیرا بر من و کشورم پناه
آورده و ما را به دیگران برگزیده اند ولی مهاجران
را فرامی خوانم و درباره ادعاهای این دو نفر از
آنان پرسش می کنم، اگر چنان چه این دو
می گویند باشند تسلیمشان می کنم در غیر این
صورت از ایشان حمایت می کنم تا در حبشه
بمانند. نجاشی در حالی که کشیش ها را حاضر
ساخته بود رو به مسلمانان نمود و گفت این
دینی که جدای از قوم خود آورده اید نه کیش من
است و نه آیین ملل جهان، پس برایم بازگوئید
که چیست؟
آنگاه جعفربن ابی طالب سخن آغاز کرد و
گفت: پادشاها، ما در دوران جاهلیت بت ها را
می پرستیدیم، و مردار می خوردیم، کارهای
خلاف انجام می دادیم و با خویشاوند و
همسایگان رفتار بدی داشتیم. وضع همین بود تا
خداوند پیامبری که نسب، راستی، امانت و
پاکدامنی او را می شناسیم به سویمان فرستاد و
او ما را به بکتا پرستی فراخواند و به درستی و
راستی امر نمود و نهی از کارهای زشت را مورد
تأکید قرار داد. ما هم تصدیقش کردیم و به او
ایمان آوردیم… پس قوم ما، برما تاختند و به
آزارمان پرداختند تا از پرستش خدا به بندگی
بت ها بازگردیم و چون به ستم خود ادامه دادند
به کشورتان آمدیم تا در پناه شما قرار گیریم.
نجاشی گفت از آن چه پیامبرتان از سوی خدا
آورده چیزی همراه دارید جعفر گفت: آری،
نجاشی گفت: بخوان، جعفر آیاتی از سوره
کهیعص را تلاوت نمود که نجاشی و کشیش ها با
شنیدن آن ها گریستند. آن گاه نجاشی روبه عمرو
و عبدالله کرد و گفت این سخن و آن چه عیسی
آورده است، هر دو از یک جا فرود آمده اند. بروید
که سوگند به خداوند آنها را تسلیم نمی کنم، آنان
وقتی این وضع را دیدند تصمیم گرفتند نقشه ای
دیگر را به اجرا بگذارند پس عمروعاص روز بعد
نزد نجاشی رفت و گفت این ها عقاید خاصی
درباره عیسی دارند، در این باره، از ایشان سؤال
کن، نجاشی بار دیگر آنان را فرا خواند و گفت
درباره حضرت عیسی چه می گوئید؟ جعفر پاسخ
داد: باور ما در این باره همان است که پیامبرمان
فرموده است او بنده خدا رسول او، روح او و کلمه
اوست که آن را به مریم، دوشیزه پاکدامن القاء
کرده است.(۱۶) نجاشی گفت عیسی از آن چه شما
گفتید بالاتر نمی باشد که وزیران این سخن را
برنتابیدند، پادشاه حبشه افزود ای مسلمانان
بروید و شما در امانید، دوست ندارم در برابر
کوهی از طلا یکی از شما را آزار دهم، هدایای
آن فرستادگان قریش را پس دهید که نیازی
بدان ها ندارم. پس عمرو و عبدالله به زشتی از
نزد وی رفتند و مسلمانان در سرزمین مذکور با
کمال آرامش اقامت گزیدند، این وضع مشرکان
مکّه را در موجی از نگرانی و آشفتگی فرو
برد.(۱۷)
امپراتوری متزلزل
امپراتوری روم شرقی وارث ابرقدرت روم به
شمار می رفت و قُسطنطنیه، استانبول فعلی، با
کلیساهای بزرگ به عنوان مجلّل ترین شهر
جهان مرکز روم شرقی بود. این امپراتوری در
عین حال کشورهای غربی اروپا تا اسپانیا، یونان،
ترکیه، فلسطین، م
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 