پاورپوینت کامل دین داری، حق یا تکلیف ۶۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل دین داری، حق یا تکلیف ۶۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دین داری، حق یا تکلیف ۶۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل دین داری، حق یا تکلیف ۶۵ اسلاید در PowerPoint :

۶

تذکر:

در مباحث گذشته در ارتباط با «حق و
تکلیف» به مباحثی چون بازگشت همه
تکالیف دینی به حق، دین بهترین عامل
برای تأمین حقوق بشر، منابع حقوق و
تکلیف و این که خدای سبحان مبدأ فاعلی
حقوق انسان و ابلاغ کننده آن است و
همچنین مبانی حق و تکلیف، اشاره شده
است که همه آن ها مربوط به ماهیت و
محتویات دین و حق و تکلیف بوده است. در
این شماره از این مطلب بحث می شود که آیا
قبول اصل دین برای انسان حق است یا
تکلیفی بر اوست، آیا انسان در پذیرش اصل
دین آزاد است یا مکلّف، و به طور خلاصه آیا
دین داری حق است یا تکلیف، که جواب آن
در پی می آید.

یکی از مباحث دین و حقوق انسان این
است که نسبت دین ـ انسان نسبتی تکلیفی
است یا حقوقی، یعنی آیا انسان مکلّف است
دین را بپذیرد یا حق دارد ؛ آیا او در پذیرش
دین و عدم قبول آن مختار است؟

برخی ممکن است با استناد به آیه
«لااکراه فی الدین»(۱) و مانند آن بپندارند
که پذیرش دین حق انسان است نه تکلیف
او و در تعریف حق نیز بگویند. چیزی است
که انسان در پذیرش یا رد آن مختار است.
وقتی خداوند می فرماید: در پذیرش دین
اکراهی نیست، معلوم می شود که قبول دین
حق است، نه تکلیف و هر ذی حقی در
اعمال حق خود آزاد و مختار است، نه مقیّد
و مکلّف.

در جواب این اشکال گفته می شود: حکم
بر دو قسم است: تکوینی و تشریعی. در
قرآن کریم جریان تکوین بشر که ساختار
خلقت او را عهده دار است آزاد معرفی شده
است. از این دیدگاه انسان موجودی است
آزاد، حتی بین توحید و الحاد، چه رسد به
طاعت و عصیان. خلقت انسان و قوانین
تکوینی حاکم بر او به گونه ای است که وی
می تواند ملحد باشد یا موحّد. عمل کردن بر
خلاف این آزادی تکوینی، نه مذموم، بلکه
محال است، زیرا اگر انسان چیزی را تکویناً
نخواهد هرگز نمی شود به او تحمیل کرد،
یعنی جبر محال است، نه قبیح، ممتنع است
نه ممنوع و مستحیل است، نه حرام و… البته
بشر در اینکه آزاد آفریده شده، مجبور است
،یعنی وی مجبور است آزاد باشد و اصل
حرّیت و آزادی که در هویّت انسانی اش
نهادینه شده به هیچ وجه قابل زوال
نیست،نه از جانب خود او و نه از ناحیه
دیگری. بنابراین، اکراه در امور تکوینی
معنا ندارد.

مورد و مصدر فعل بودن انسان

جبر و اختیار، آزادی و تحمیل، اراده و
اکراه و مانند آن، درباره مصدر فعل بودن
انسان است، نه مورد فعل قرار گرفتن آن،
توضیح مطلب اینکه اگر کسی را با الجا و
قهر از جایی بیرون کردند، یا به جایی بردند
وی در آن حال «مورد فعل» است، نه «مصدر
فعل»، در این وضعیت او به هیچ وجه فاعل
فعل نیست تا بحث شود فاعل بالجبر است
یا فاعل بالاختیار، چون او بر اساس خلقت و
آفرینش تکوینی، آزادی تکوینی دارد و آنچه
را بخواهد می پذیرد و امکان تحمیل امری
بر خلاف تمایلات و خواسته های او
وجود ندارد.

به بیان دیگر آنجا که انسان «مورد فعل»
است، خارج از موضوع بوده و دامنه بحث
این بخش را شامل نمی شود، ولی آنجا که
انسان «مصدر فعل» است، یعنی برای انجام
کاری نخست قدری تأمل می کند، سپس
اراده و تصمیم می گیرد، آنگاه آن را انجام
می دهد، در این کار آزاد است، یعنی با این
مبادی می تواند هر کاری را خواست انجام
دهد یا آن را ترک کند، به همین جهت
خداوند می فرماید: «و قل الحق من ربّکم
فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر؛(۲) بگو
حق از پروردگار شماست. کسی خواست
ایمان می آورد و کسی خواست راه کفر را در
پیش می گیرد» ؛ «انّا هدیناه السبیل امّا
شاکراً و امّا کفوراً؛(۳) ما راه را به او نشان
دادیم و او یا شاکر است و سپاسگزار و یا راه
کافران را در پیش می گیرد» و در چنین
موردی است که می فرماید: «لااکراه فی
الدّین» یعنی دین اکراه پذیر نیست، نه اینکه
انسان را اکراه نکنید، زیرا وی تکویناً آزاد
آفریده شده و موجود آزاد خلق شده را
نمی توان مجبور کرد.

قلب بشر که محور اندیشه و انگیزه
اوست دست هیچ کس نیست تا بتواند او را
به امری تکلیف یا چیزی را بر او تحمیل
نماید. عقیده هر کسی به دست خود اوست،
صاحب عقیده است که می تواند معتقد به
چیزی شود، یا از اعتقاد امری نکول کند؛ به
سخن دیگر، جمله «لااکراه فی الدین»، هم
ناظر به انسان و هم ناظر به دین است، یعنی
نه انسان اکراه پذیر است چون تکویناً آزاد
آفریده شد و نه دین، چون از سنخ اعتقاد
است و اعتقاد عقد و پیوند قلبی است و امر
قلبی نه به دست خود فرد است و نه به
دست دیگری، به دست دیگری نیست،
چون در قلمرو نفوذ او نیست. در دست خود
فرد هم نیست، زیرا عقیده از سنخ علم و
تصدیق است و تصدیق علم از راه مبادی آن
حاصل می شود. هرگاه مبادی علم و تصدیق
تحصیل شد، نتیجه آن به بار می نشیند و اگر
آن مبادی و مقدّمات لازم حاصل نگردید،
نتیجه نیز ظاهر نخواهد شد. زمانی که
مبادی حاصل شد نه خود فرد می تواند مانع
پیدایش نتیجه و ظهور و بروز آن شود و نه
دیگری و اگر مقدمات و مبادی حاصل نشود
نه خود فرد قادر به ایجاد نتیجه و تصدیق
است و نه دیگری. بنابراین، دین نیز چون از
امور اعتقادی است اکراه پذیر نیست.

البته بعد از پیدایش مبادی علمی که
زمینه حصول عقد بین موضوع و محمول
است، عقد و گره دیگری لازم است که
عصاره قضایا و عقود علمی با جان انسان
عالم، گره بخورد تا عقیده حاصل شود، از آن
عقد و پیوند قلبی، به ایمان تعبیر می کنند و
چون عقد دوم، یعنی عقیده که ایمان نام
دارد غیر از عقد اول است که بین موضوع و
محمول قضیه برقرار می شود، از این رو
انفکاک ایمان از علم ممکن، بلکه واقع
شدنی است، یعنی ممکن است کسی مطلبی
را از لحاظ علمی کاملاً فهمیده باشد و رابطه
بین موضوع و محمول را دریافت کرده باشد،
ولی به آن مؤمن نباشد و عصاره آن را با
قلب خود گره نزده باشد و معتقد نگردد.

حق تکوینی و تشریعی انسان

تاکنون روشن شد که بشر در نظام
تکوین آزاد است و اکراه پذیری در شخصیت
وجودی اش راه ندارد. حال آیا در نظام
تشریع هم این گونه است؟ قوانین تکوین
فقط از بود و نبود بحث می کند. بحث از حق
یا عدم حق، در قلمرو تشریع است اگر
بگوییم بحث از بود و نبود، حق را مشخص
می سازد، یعنی انسان حق دارد دین را
بپذیرد یا از قبول آن سرباز زند، پس پذیرش
دین و موحّد شدن و نیز عدم پذیرش و
نکول دین و در نتیجه ملحد شدن، حق
انسان است.

نتیجه و ثمره بحث این است که هر دو
طرف قضیه، یعنی دین داری و بی دینی
نسبت به انسان یکسان است، در حالی که
حقیقت امر این چنین نیست و جمله
«لااکراه فی الدّین» یک حقیقت تکوینی را
بازگو می کند، نه حق بودن هر دو طرف
اثبات و نفی آن را. درست است که انسان
تکویناً آزاد و مختار خلق شده، امّا نه انسان
موجودی است که دو جنبه توحید و الحاد
برایش یکسان باشد و نه این دو طریق
توحید و الحاد به یکجا ختم می شوند.

انسان موجود لابشرط نیست که همه
امور متناقض با ساختار فطرت و طبیعت او
تأثیر همسان داشته باشند. همان گونه که هر
غذایی اعم از سمّ و عسل با دستگاه گوارش
انسان یکسان اثر نمی گذارد، هر عقیده ای
نیز اعم از توحید و الحاد برای فطرت او
مساوی نیست، انسان در خوردن سمّ و
عسل آزاد است و می تواند هر کدام را به
اراده و اختیار خود بخورد، امّا آثاری که از
خوردن این دو غذای مصفّا و مسموم ظاهر
می شود یکسان نخواهد بود. درباره عقیده
هم انسان با اراده و اختیار خویش می تواند
هر عقیده ای را انتخاب و اختیار کند، امّا هر
عقیده ای با فطرت او سازگار نیست.

برخی از عقاید برای روح و جان آدمی
در حکم سمّ کشنده است. آیا صرف اینکه
انسان می تواند چنین چیزی را اثبات یا نفی
کند می توان حق او دانست؟ آیا چیزی که
نتیجه اش هلاکت روحی انسان است
می تواند حق انسان باشد یا آن که حق انسان
تنها چیزی است که حیات طیّبه اش را تأمین
کند؟ ظاهر «لااکراه فی الدین» بیانگر «حق
تشریعی» او نیست تا کسی بگوید قرآن هم
بشر را صاحب حق معرفی کرده است، بلکه
مضمون آن بیان حقیقت تکوینی است،
یعنی ساختار انسان به گونه ای است که هم
می تواند موحّد باشد و هم قادر است به الحاد
رو آورد. در این باره، محور بحث «توانستن»
انسان است، نه حق شرعی داشتن. به بیان
دیگر انسان حق حیات فطری و روحی دارد.
آنچه حق اوست حیات معنوی در مقابل
مرگ معنوی است، پس مرگ معنوی و
فطری، حق او نیست، امّا برای انسان این
امکان وجود دارد که یکی از این دو را
برگزیند.

این قدرت و توانایی در او وجود دارد که
حق خویش را استیفا یا اسقاط کند و کمال
انسان در همین است که تکویناً موجودی
مختار باشد و امکان اختیار و انتخاب هر یک
از دو طرف را داشته باشد، ولی «حق
تشریعی» در یکی از این دو طریق بوده و او
مکلّف به گزینش آن است. اینجاست که
انسان خود را نشان می دهد و ساحت
وجودی خود را به نمایش گذاشته و قادر به
اثبات مقام خلیفه اللهی خواهد بود.

به هر حال، آزادی تکوینی بشر صحیح
است، ولی آزادی تشریعی سر از اباحه گری
در می آورد و این مخالف منطق دین است.
اگر بر اساس آیه «لااکراه فی الدین» منطق
دین چنین اجازه ای می دهد، پس آیات دیگر
قرآن که سخن از عذاب و مجازات دارند
چگونه تفسیر خواهند شد؟ با چنین تصوری
از حق، بخش عظیمی از آیات مربوط به
قیامت باید عبث و بیهوده باشد.

بنابراین، امکان انتخاب به معنای حق
بودن هر انتخاب و تساوی هر منتخب نزد
خداوند نیست. امکان انتخاب یک قانون،
تکوینی است و این تفکر جاهلی بود که
امکان تکوینی را مطابق حق بودن نتیجه
انتخاب می دانست. محققان از اهل شرک
سخنشان این بود که: «لوشاء اللّه ما
أشرکنا؛(۴) اگر خدا می خواست ما مشرک
نمی شدیم» یعنی آن چیزی باطل است که
اتفاق نیفتد، آنچه اتفاق می افتد حق است.
اگر اعتقاد الحادی و عقیده به شرک، حق
نبود خداوند از آن جلوگیری می کرد، چون
قادر بود از تحقق آن منع کند. غافل از این که
فرق است میان آزادی تکوینی و حقانیت
تشریعی، خداوند برای بشر تکویناً، امکان
انتخاب قرار داده، امّا فقط یک راه را تشریعاً
«حق» می داند، آنچه برخی تصور و توهم
کرده اند مخصوص نظام فرشتگان یا هندسه
حیوانات است. در آن نظام هرچه اتفاق
می افتد حق است، ولی در نظام انسانی چون
تکویناً امکان انتخاب حق و باطل وجود
دارد، الزاماً هر آنچه اتفاق می ا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.