پاورپوینت کامل شهید آیت اللّه دکتر مفتح و وحدت حوزه و دانشگاه ۱۱۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل شهید آیت اللّه دکتر مفتح و وحدت حوزه و دانشگاه ۱۱۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شهید آیت اللّه دکتر مفتح و وحدت حوزه و دانشگاه ۱۱۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل شهید آیت اللّه دکتر مفتح و وحدت حوزه و دانشگاه ۱۱۲ اسلاید در PowerPoint :
۲۰
پیوستگی دانش و دیانت در ایران
از موقعی که آیین اسلام به ایران قدم نهاد، ایرانی ها در عرصه های علمی و فرهنگی به شکوفایی خویش پرداخته و با الهام از قرآن و حدیث، وسعت دید و بلند نظری و عدم تعصب در اسلام برای فرا گرفتن دانش های گوناگون بسیج شدند، آنان می کوشیدند برای اخذ حکمت و معرفت به هر کجا که آن را می یابند سفر کنند و محضر هر دانشوری را درک نمایند ضمن این که عقیده داشتند علم و ایمان از هم جدا نمی باشد و حکمت در فضای بی ایمانی بیگانه و غریب است، وطن معارف قلب مؤمنان است.(۱)
با این اعتقاد، ایرانیان نقش مؤثّری در تدوین و تکوین علوم داشتند و نهادهای آموزشی ایران در روزگاری که اروپا در تیرگی جهل، غفلت و خرافات به سر می برد، در حال اعتلای علمی و گسترش اندیشه ها در شاخه های گوناگون علوم بودند، برجسته ترین دانشمندان مسلمان از همین مرکز تعلیم و تربیت برخاستند، به موازات این رونق علمی، کشف ها و اختراعات و ابداعات در فنون متعدد در چنین مؤسساتی تأکید بر آن بود که فراگیری معارف دینی را در نظر داشته باشند و اخلاق اسلامی و رفتارهای خیرخواهانه را به هنگام بکارگیری دانش خود فراموش نکنند.
اصولاً در این مراکز ترکیبی از دانش های دینی و علوم طبیعی آموزش داده می شد و شالوده آنها بر تعالیم قرآنی، سنت نبوی، برتری آخرت بر دنیا، التزام عملی به فرایض دینی و احکام شرعی استوار بود و در ادوار تاریخ هیچ گونه انفکاکی بین علوم و معارف وجود نداشت حتی تفوّق فراگیری آموزه های مذهبی در حدّی بود که در مواقعی مساجد به عنوان کانون های مهم تعلیم و تربیت تلقی می گردید، به دلیل همین نقش آموزشی و تربیتی به تدریج مساجد عمده دارای کتابخانه های بزرگ و ارزشمند گردیدند که مورد استفاده دانش پژوهان و محققان قرار می گرفت، چنان که مقدّسی می گوید: تنها فهرست کتابخانه مسجد جامع اصفهان در ده مجلّد فراهم آمده بود، او از این مسجد به عنوان یک مرکز بزرگ فعالیت علمی در تمام زمینه ها یاد می کند.
پایگاه اجتماعی و قداست مسجد و تداوم سنت تدریس و تعلیم علوم دینی در این مکان مبارک و در نتیجه وجه مشترک کارکردی و فرهنگی آن با مدرسه منجر به قرار گرفتن مراکز آموزشی در جوار مساجد، خصوص مسجد جامع گردید.(۲)
بنابراین در سیر تحوّل حوزه و دانشگاه تا هنگام انقلاب مشروطیت ایران، دوره ای را که مراکز آموزشی ایران پشت سر نهادند یگانگی دانشمندان علوم دینی و متفکران سایر علوم بود.
در این مقاطع نسبتاً طولانی، علوم حوزوی به معنای متداول کنونی با آموزش های دانشگاهی به لحاظ شیوه های تدریس و چگونگی کسب آن ها از سوی دانشجویان و طلّاب هم سو بودند و به سوی هدفی واحد گام برمی داشتند. هم چنین از یکدیگر بیگانه نبودند و با هم سنخیت داشتند، تفاوت در زمینه های علوم و برخی روش ها و پژوهش ها بود امّا همه متحد و منسجم برای معماری تمدّن اسلامی تلاش می کردند.(۳)دانشوران علومی چون نجوم، فیزیک، شیمی، ریاضی، هندسه، زیست شناسی، زمین شناسی در همان مراکزی مشغول تدریس یا تحصیل بودند که عالمان دینی حضور داشتند و چه بسا نامدارانی از این کانون ها برخاسته بود که در دانش های دینی چون حکمت، کلام، فلسفه، عرفان، فقه، حدیث و رجال مهارت داشتند ضمن آن که از معارف علوم طبیعی هم بی بهره نبودند و حتی در این زمینه صاحب نظراتی ارزشمند بودند.
نفیر انفکاک و نفرت
با شروع انقلاب مشروطه، تربیت متخصص جهت اداره امور کشور به شیوه ای مُدرن شکل جدّی به خود گرفت، امّا دیگر تعلیم و پرورش دانش پژوهان در فضای معنوی حوزه ها و مراکز علوم دینی انجام نمی پذیرفت، بلکه این افراد یا به اروپا می رفتند و در سیستم های غربی آموزش های لازم را فرا می گرفتند و مطابق اهداف و افکار آنان تربیت می شدند، یا آن که در داخل کشور مطابق همان نظام بار می آمدند، هم زمان سیل آراء و افکار وارداتی سیل آسا وارد این سرزمین شد و روی کارآمدن فرد ستم پیشه ای چون رضاخان این هجوم خطرناک را تسریع نمود. او با سرسپردگی به استعمار و استکبار و نیز قلدری و دیکتاتوری از یک سوی زمینه اجتماعی و سیاسی افزون تری برای نفوذ مکتب های غربی در ایران فراهم ساخت و افکار غرب زدگان، لائیک ها و ماتریالیست ها در ایران رویشی سرطان زا به خود گرفت، از سوی دیگر به مراکز حوزوی یورشی سهمگین بُرد و کوشش های علمی و آموزشی این نهاد مقدّس و دینی را با رکودی جدّی مواجه ساخت.
شیوه های آشفته جدید که محصول و ارمغان نظام آموزشی غربی ها بود، شرایط جدیدی را بر دانشگاهها حاکم ساخت که نه تنها با روش های تعلیم و تربیت حوزویان هیچ گونه شباهتی نداشت بلکه شکاف بین دانشگاه و حوزه را افزایش می داد. روشنفکران خودباخته و بیمار داخلی نیز در تثبیت این روند که با هویت اصیل ایرانی و ارزش های مذهبی مغایرت داشت نقش مؤثّری ایفا کردند.
امّا دشمنان دوست نما و عدّه ای از جاهلان و آنانی که شیفته تعالیم غربی شده بودند به این روند اکتفا نکردند و یک نوع نفرت و انزجار متقابل بین حوزه و دانشگاه بوجود آوردند، در این دوره طلّاب علوم دینی تحصیل در دانشگاه را نوعی گرایش به تجدّد، غرب زدگی و فاصله گرفتن از دیانت، تلقی می کردند و دانشگاهیان، دانش آموختن در مدارس علوم دینی را نوعی حرکت ارتجاعی و جمود و تحجّر تصوّر می نمودند، گاهی هم تحت تأثیر تبلیغات رسانه های وابسته به استبداد و استکبار اسباب آزردگی هم را بوجود می آوردند. کارگزاران رژیم پهلوی تمام تلاش خود را در این راستا صرف می کردند که دانشگاهها به سوی غربی شدن، فراموش نمودن ارزش ها، فاصله گرفتن از اصالت های بومی و توانایی ها و استعدادهای خودی پیش روند و هرگونه استقلال علمی، پویایی، ابتکارها و خلاقیّت های تحصیل کردگان این مرز و بوم را برنمی تابیدند، در مقابل از تشکیلاتی حمایت می کردند که با ارزش های دینی و باورهای مذهبی در ستیز بودند.
تبلیغات زهرآگین این بوق های وابسته به استکبار تا بدان جا کشید که برخی دانشگاهیان متعهد، متدین و معتقد به موازین اسلامی جرئت نمی کردند پای بندی خود را به مقدّسات مذهبی بروز دهند، کسی که روزه دار بود، به جای آن که بگوید روزه هستم، در تعارفات متداول اگر خوراکی یا نوشیدنی برایش می آوردند یا در جلسه ای شرکت می کرد که دیگران شؤونات ماه رمضان را رعایت نمی کردند، می گفت: میل ندارم! جایی خلوت تر از مسجد دانشگاه وجود نداشت و این حالت اسف انگیز در ماه رمضان بر مسجد دانشگاه حاکم بود. گریز از دیانت و قرار گرفتن در دامن غربت غرب چون توفانی بنیان کن، نفرت ها و انزجارهای متقابل را در پی داشت و تهاجم فرهنگی علیه روحانیت ارمغان شوم آن بود، آنانی که هویت اصیل خود را مفقود کرده بودند و چشم به تعالیم پر آفت غرب دوخته بودند، در برافروختن آتش فتنه و اختلاف، لحظه ای آسوده نبودند و هردم که از شعله های آن کاسته می شد هیزم کینه توزی بر آن می ریختند.
امام خمینی در بیاناتی فرموده اند:
…یک روز بود که دانشگاه و حوزه های علمیه نه این که از هم جدا بودند(بلکه) جوّی به وجود آورده بودند که با هم شاید دشمن بودند، نه دانشگاهی تحمّل روحانی را داشت و نه روحانی تحمّل دانشگاهی را، اساس هم این بود که این دو قشری که با اتحادشان تمام ملّت متّحد می شوند را از هم جدا نگه دارند و با هم مخالفشان کنند تا ملّت اتحاد پیدا نکند…(۴).
اغلب افرادی که از چنین دانشگاهی فارغ التحصیل می شدند اهداف استعمار را تأمین می کردند و هرگونه روحیه تحقیق و پژوهش از ذهن و فکرشان رخت بربسته بود، به مدرک، سودجویی مادی و تشخص کاذب اجتماعی فکر می کردند و از رشد معنوی، فضیلت های اخلاقی و کرامت انسانی کمتر بهره داشتند. در مشاغلی که بر می گزیدند به فکر مردم و حل مشکلات آنان نبودند بلکه به شغل هایی روی می آوردند که منافع شخصی را تضمین کند و رفاه مادی را فراهم سازد، هرگونه استقلال فکری، اعتماد به نفس و تکیه به خود، آرزویی بیش نبود. دانشگاهی این گونه از تربیت اسلامی بهره ای نداشت و علومی که در آن تدریس می شد گره ای از گرفتاری های مردم نمی گشود. بدین جهت امام خمینی می فرمایند: …دانشگاهها باید تغییر بنیانی کند و باید از نو ساخته شود که جوانان ما را تربیت کنند به تربیت های اسلامی، نه این که تربیت کنند به تربیت های غربی… باید دانشگاهی اسلامی بشود تا علومی که در دانشگاه تحصیل می شود، در راه ملّت و در راه تقویت ملّت و با (ملاحظه) احتیاج ملّت همراه باشد. معنای اسلامی شدن دانشگاه این است که استقلال پیدا کند و خودش را از غرب جدا کند و یک ملّت مستقل، یک دانشگاه مستقل، یک فرهنگ مستقل داشته باشیم.(۵)
شهید آیت اللّه مطهری، شهید مفتح، شهید مظلوم دکتر بهشتی و شهید دکتر محمد جواد باهنر از جمله شخصیت های حوزوی و عالی رتبه بودند که با حضور در دانشگاه در تحقق این آرزوی امام تلاش کردند و همواره زحمات و جانفشانی این عزیزان تجربه ای موفق برای وحدت حوزه و دانشگاه قلمداد می گردد.
پرتو افشانی در دانشگاه
مفتح در زمره عالمان دینی بود که علاوه بر تحصیلات در حوزه در سطح عالی و رسیدن به درجه اجتهاد بنابر ضرورتی که تشخیص داده بود، موفق گردید در دانشگاه هم، دانش اندوزی را تا درجه دکترا ادامه دهد، در واقع او هم به معارف اسلامی و فرهنگ حوزه آشنا بود، مسایل دانشگاه را هم می شناخت و با پشتوانه ای ارزشمند برای از بین بردن شکاف بین افراد دانشگاهی و حوزوی تلاش گسترده ای را آغاز کرد. او مسؤولیت عظیم گسترش ارزش های الهی را در میان دانشجویان پی گرفت و ضمن مقاومت در برابر فرهنگ وارداتی، افکار الحادی و اندیشه های متجددین، بذر ایمان و باورهای دینی را در روح و ذهن جوانان دانش پژوه، شکوفا ساخت و با پشتوانه ای ارزشمند از معارف ناب علوی در صحنه دانشگاه حاضر گردید تا فرا گیران را متوجه چشمه جوشان توحید بنماید. دانشگاه را برگزید تا تزکیه، تربیت الهی و رشد معنوی را با دانش و علوم تجربی قرین سازد و بر اثر تلفیق علم و ایمان از جوانان تحصیل کرده انسان هایی بسازد که استقلال فرهنگی و فرهنگ استقلال را در کشور تحقق بخشند.
وی در پی عملی ساختن این هدف مقدّس با کلید دیانت، درب باغ اندیشه را گشود و موجبات رویش معنویت را در مزرعه دانشگاه پدید آورد و در زمانی که توفان استکبار از نوع شرقی و غربی آن در حال وزیدن بود و بیم آن می رفت که شکوفه های بوستان دیانت را پژمرده سازد نسیم ایمان را به سوی دانشگاه هدایت کرد.
آن شهید بزرگوار به همراه شهید مطهری، دو ستاره تابناک بودند که در ظلمت ناشی از اختناق رژیم پهلوی و جاهلیت قرن بیستم به نورافشانی پرداختند و با درک درست از واقعیت های اجتماعی و شناخت ضرورت های تاریخی، سعی در احیای فرهنگ اسلامی در محیط دانشگاه نمودند و در کلاس های درس، سخنرانی ها و جلساتی که با دانشگاهیان داشتند کوشیدند تا بی اعتباری فرهنگ وارداتی و اصالت فرهنگ خودی را به اثبات برسانند.
دکتر مفتح علاوه بر تدریس در دانشکده الهیات و بسط زمینه های همکاری با شهید مطهری، بنا به دعوت انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران، عهده دار برگزاری نماز جماعت در مسجد این مکان علمی شد، اقامه نماز با حضور دانشجویان و نیز سخنرانی های ارشادی ایشان پس از نماز، در ترغیب و جذب جوانان به سوی مسایل مذهبی و نیز کاهش شکاف بین روحانی و دانشجو بسیار تأثیر گذار بود. او که تربیت یافته مکتب امام خمینی بود بنا به تأکید و توصیه رهبر انقلاب با محیط دانشگاه ارتباط برقرار کرد و در تمامی جلسات علمی و تبلیغی خود اندیشه ها و افکار عالی امام را برای حاضران تشریح می نمود.(۶)
در یکی از جلسات شورای آموزش که در وزارت علوم و آموزش عالی تشکیل شد، برخی خود باختگان در برابر فرهنگ غرب، از امام گله کرده بودند که چرا با شخصیت های علمی این گونه برخورد می کند. یادآور می شود عدّه ای در محضر امام از فرار مغزها در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی اظهار تأسف نموده بودند امام عبارتی به این مضمون فرموده بودند که چه بهتر، بگذارید زودتر فرار کنند و بروند! شهید مفتح به دفاع از بیانات امام خاطر نشان ساخت: …این صحبت ها درباره اهانت به شخصیت های علمی نبود بلکه درباره کسانی است که این تحصیلات را برای(خدمت به) انسان ها قرار ندادند، تا آن روزی که بر ایران(رژیم) طاغوتی(حاکم) بود و درآمد داشت اینجا بودند امّا حالا چون درآمدها بسته شده و امروز خدمت به انسان ها مطرح است، دیگر اینجا نیستند. این مغزها به چه درد جامعه ما می خورد، اگرچه از تمام علوم انباشته باشد ما مگر برای علم منهای احساس مسؤولیت، احترام قائلیم؟ ابداً! ما برای آن علمی احترام قائلیم که با احساس مسؤولیت توأم باشد از نظر ما پزشکی محترم است که انسان باشد…آن کسی که از مملکت فرار کرد، یا خائن بود یا پرونده داشت، نگران بود فردا پرونده اش رو نشود.(۷)
شهید مفتح متوجه این واقعیت بود که پیوند فکری دانشگاه با حوزه و هماهنگی این دو کانون مهم سبب افزایش سطح آگاهی های عمومی و گسترش و اوج گیری فرهنگ اسلامی در سطوح مختلف جامعه می شود. سعی او بر آن بود تا آن هماهنگی و اختلاط سازنده با مردم جامعه که از روش های سالم و از خصوصیّات بارز حوزه های علمیه است، در دانشگاه مورد ملاحظه قرار گیرد و نیز دانشجو مردم را از نزدیک بشناسد و آموختن دانش او را از این پدیده مهم غافل نکند، او تلاش کرد اخلاص، صفا، فداکاری، معنویت و احترام به سنت های اصیل را به دانشگاه ببرد، گروهی تفرقه افکن که نمی توانستند جاری شدن چنین جویبارهای باطراوتی را در مراکز دانشگاهی بپذیرند، شایعه کردند مفتح می خواهد در لباس دانشجویان تغییراتی بوجود آورد، مفتح طی سخنانی یادآور شد:
لباس را من ابداً مطرح نکردم، الآن دانشجویان خود من در دانشکده الهیات دانشجویان مذهبی هستند، اکثرشان هم در این لباس که من هستم نیستند، آن جا که می گویم قشر روحانی و دانشگاهی نمی گوییم معمّم و غیر معمّم، سخن از لباس نیست، سخن از محتواست، مسیر پیشرفت جامعه را مغزهای اندیشمند و متفکر تعیین می کنند، این مغزها خواه اندیشمندان آگاه در علوم معنوی و مذهب و یا اندیشمندان در علوم مادی(طبیعی) و رشته های دیگر اگر با هم باشند، جامعه جلو می رود.(۸)
از نظر مفتح، دانشگاه به تهذیب و تربیت اسلامی که ویژگی بارز حوزه های علمیه است نیاز دارد و به موازات آن شیوه های جدید تحقیقات علمی دانشگاهی باید در مراکز حوزوی مورد توجه قرار گیرد، هدف مفتح این بود که دانشگاهها شخصیت دانشور، دیندار و درستکار تحویل جامعه دهند که توانایی علم، تخصص و فنآوری خود را در راه آبادی کشور و تأمین سعادت مردم به کار گیرند و در طریق استدلال، عزّت و عظمت کشور گام بردارند، در برنامه چنین دانشگاهی دروسی تدوین می شود که با نیازهای واقعی کشور و مردم انطباق دارد و جنبه های معنوی و اخلاقی هم رعایت می گردد. محیط چنین مرکز علمی عرصه بحث و تحقیق، دانش کاربردی توأم با اخلاص و صداقت است و افراد، تعلیم و تعلّم و هرگونه تلاش فکری و علمی را عبادت تلقّی می کنند.(۹)
چرا وحدت؟
وحدت کلید حلّ موفقیت و رمز پیروزی انقلاب اسلام بوده و هست، وحدت یک ارزش اجتماعی و قبل از آن حتی یک ضرورت برای جامعه ای است که به سوی تحوّل پیش می رود، پیگیری وحدت از سوی شهید مفتح و استقبال دانشگاهیان و روحانیان از آن، منبعث از چندین عامل می باشد.
این دو نیروی فکری و علمی در حرکت های اجتماعی و فرهنگی نقشی والا داشته اند و در کویر ستم که رژیم پهلوی برای جامعه پدید آورده بود و در انجماد آن خفقان، در آن لحظات سکوت و سکون و زیرنگاه ریز بین جلّادان طاغوت، روحانیان و دانشگاهیان متعهد و مسؤول بودند که آتش مبارزه را پر حرارت نگاه می داشتند و فریاد این افراد بود که از فیضیه و دانشگاه صدای مقاومت و پایداری سر می داد. چه بسیار فریاد اعتراض که از سر منبرها برخاست و قبل از آن که به گوش مردم برسد با صفیر گلوله مزدوران خاموش شد و چه بسیار دانشجوی متدین و مبارزی که به جرم مخالفت با استبداد و استکبار در خون خود طپید و گل وجودش در پاییز ستم پژمرده شد، بنابراین این منادیان حق و عدالت و آزادی هدف مشترک و دشمنی واحد داشتند امّا خیلی دیر هم دیگر را باز می یافتند.
مفتّح متوجه این حقیقت گردید که وحدت با شعار، امر و فرمان و برخی تحمیل ها بدست نمی آید و نخستین گام در راستای عملی شدن این انسجام این است که فرهنگ اصیل حاکم بر جامعه به درستی شناخته شود چرا که با پی بردن به پویایی و مولّد بودن این فرهنگ که سرچشمه در تعالیم الهی دارد رسیدن به وحدت آسان تر می گردد.
حاکمیت دو فرهنگ با مشخصات متفاوت بر این دو عرصه خسارات فراوانی به جامعه تحمیل کرد، علم را محور هر چیز قرار دادن و از آن صرفاً به جنبه های مصرفی دل بستن و در نهایت کارگزار ابر قدرت های جهانی شدن و بازار مصرف را برای محصولات خارجی مهیا کردن ضایعه ای تلخ و دردناک بود که دانشگاه باید از این روند فاصله می گرفت و خللی را که از این راه به جامعه سرایت کرد ترمیم کند، از آن سوی در حوزه ها هم باید نیازهای ملموس مردم، مقتضیات زمان و واقعیت های مسلّم اجتماعی مطرح گردد و برخی تعلیمات از حیطه های ذهنیت های مجرّد باید رها گردند و کاربردی و عینی شوند چرا که دیانت از جامعه و سیاست جدا نمی باشد. شایسته نبود دانشگاه از سابقه چندین قرن تعلیم و تربیت و روش کاوش
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 