پاورپوینت کامل علت عظمت عاشورا ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل علت عظمت عاشورا ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل علت عظمت عاشورا ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل علت عظمت عاشورا ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
مفهوم عزّت
واژه عزت و صفت عزیز در فرهنگ اسلامی معنای خاصی دارد که با آنچه در بین مردم متداول می باشد، متفاوت است. عزّ در اصل به مفهوم شدت غلبه و توانایی است و عزت رفعت و قوّت را می رساند چنانچه عزیز از صفات الهی و اسماء حسنی می باشد یعنی خدایی که بر همه چیز غالب است (۱) و قاهر و غالبی که در هیچ شرایطی مقهور و مغلوب نمی گردد.(۲) اصل عزت، شدت، استحکام نفوذ پذیری را نیز به ذهن متبادر می نماید و انسانی که از این خصلت برخوردار است با مناعت طبع و عزت نفسی که دارد تن به امور ذلت آور نمی دهد.(۳) عزت در زبان فارسی به معنی سرافرازی، بزرگواری، کرامت انسانی، ارجمندی و شرافت و ذلّت ضد آن می باشد، همچنین کسی که دیگری را بسیار دوست دارد می گوید: او عزیز من است و آنچه مورد علاقه آدمی باشد چنین حالتی دارد، اما در فرهنگ قرآن و عترت، عزیز به کسی می گویند که در زندگی شکست ناپذیر است، بر تمامی قدرت ها غلبه یافته و پیروزی را بدست آورده است، عزتمندی مردم یعنی آن که در برابر هر منطقی و هر حرکتی صلابت دارند و قوی هستند. عزت در آدمی صفتی است قریب به حالت تکبر که اولی پسندیده و دومی مذموم است. عزت، شناخت مرتبه راستین و واقعی هر کسی و قرار دادن خویشتن در جایگاهی که باید قرار گیرد و ارج نهادن به چنین منزلتی که با اهتمام و گام نهادن در طریق فضیلت بدست آمده است، می باشد. اما تکبر نوعی جهالت نسبت به موقعیت خویش بوده و فردی که به چنین صفتی مبتلا می گردد خود را در مقامی برتر از دیگران قرار می دهد، بدون آن که شرایط، شایستگی و توانایی آن را داشته باشد.(۴) روایت کرده اند: یکی از جاهلان خطاب به حضرت امام حسین (ع) عرض کرد: در روش تو نوعی تکبر مشاهده می کنیم؟ آن فروغ شهادت در پاسخ به وی فرمود:بل فی عزه، بلکه در وجود من عزت می باشد، آن گاه امام این آیه را تلاوت فرمود: «فللّه العزه و لرسوله و للمؤمنین »(۵) عزت مختص خداوند، رسولش و مؤمنان است.(۶) پرتوی از عزت الهی عزت از باب استعمال در معانی، به مفهوم غلبه، صعوبت، حمیت، غیرت و نفوذ ناپذیری به کار می رود.(۷) از نظر قرآن خداوند عزیز است ذاتی می باشد که هیچ چیزی بر او غالب نبوده و اوست که قاهر بر تمامی امور می باشد و هر عزیزی در برابر قدرت الهی ذلیل می باشد چرا که تمامی موجودات هستی، محتاج فیض الهی هستند و مالک چیزی برای خود نبوده اند مگر آن که پروردگار متعال به دلیل لطف و رحمتی که نسبت به آنان اعمال نموده، بهره ای از عزت خویش را به آن موجودات تفویض نموده است.(۸) از آیه: «من کان یرید العزه فللّه العزه جمیعاً»(۹) بر می آید که عزّت نزد خداوند است و هر کس طالب آن می باشد باید از او بخواهد، زیرا عزت با اصالت مختص ذات پاک اوست و هیچ موجودی بالذات چنین ویژگی را ندارد. در قرآن نود و دو بار از خداوند با صفت عزیز یاد شده است و بر این اساس او شکست ناپذیر مطلق می باشد چنانچه در این کلام الهی می خوانیم: «و له الکبریاء فی السموات و الارض و هو العزیز الحکیم»(۱۰) یعنی در آسمانها و زمین بزرگی از آن اوست و او خدایی شکست ناپذیر و حکیم است. قرآن مجید که مبدأ و منشأ صفات نیک و خصال پسندیده را آفریدگار متعال می داند در این آیه و آیات متعدد دیگری به صراحت و با تأکید، قدرت و غلبه را از آن «الله» شمرده است. در آیات پایانی سوره حشر نیز عزّت و عظمت و کبریایی پروردگار با شکوه و بلاغتی تمام شایسته مقام ربوبی وصف گردیده است. انسان بطور غریزی و فطرتی و بر اساس سرشت ملکوتی خواهان ترقی و عزت است اما گاهی برای کسب این مقام معنوی و رتبه عرشی به خطا می رود و به چیزی دست می یابد که عزت نیست بلکه ذلت است و همچنین گاهی به گروهها و افرادی مراجعه می کند که عزتی به دست آورد در حالی که عزتی نزد آنان وجود ندارد که به وی دهند. قرآن به روشنی این موضوع را بیان می کند: «الّذین یتّخذون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین ایبتغون عندهم العزه فإنّ العزه للّه جمیعاً(۱۱)»؛ آنانی که غیر از مؤمنان، کافران را دوستان خود می گیرند، آیا سربلندی را نزد آنان می جویند(این تصوری باطل است) چرا که عزت همه از آن خداوند است. بنابراین قرآن عزت و قدرتی را که توأم با تحقیر فرد یا اجتماع اسلامی در برابر کافران سلطه جو و مستکبر، باشد باطل می داند و مؤمنین و پیروان واقعی خود را از دوستی و ابراز ارادت نسبت به استیلا طلبان نهی می کند و دشمنی مخفی مخالفان را آشکار می نماید.(۱۲) قرآن به مسلمانان هشدار می دهد که هیچ سرافرازی خود را حتی در امور سیاسی و اقتصادی در اتکا و امید به کافران که دشمن اسلام و مسلمین هستند جستجو نکنند، زیرا رفتارشان ثابت کرده که در خصوص اهل توحید و پرهیزکاران دلسوز و خیر خواه نبوده اند و همیشه در صدد آن بوده اند که از موضع تفوّق و استکبار سخن گویند و نظر خود را تحمیل نمایند. انسان مسلمان باید عزّت را از درگاه حق بخواهد، آبرو و شخصیت خویش را صیانت نماید. در برابر صاحبان زر و زور و تزویر کرنش نکند و بداند که با خو گرفتن به اخلاق الهی بر اساس سخن معصوم (تخلقوا با خلاق اللّه(۱۳)) می تواند عزت را بدست آورد، اگر نوری از عظمت حق در وجود آدمی روشن شود و نسبت به تثبیت آن گونه عزّت در پرتو بندگی خالصانه خداوند، ترک رذایل و روی آوردن به فضایل بدست می آید، بنده خاص خداوند نه اسیر هوس های آلوده و تمایلات نفسانی می گردد و نه خود باخته قدرت های پوشالی می شود. به همین دلیل امام صادق(ع) فرموده اند: بدان که به راستی عزت ندارد آن که در برابر خداوند خواری نکند و آن که برای حق تواضع نماید رفعتی بدست نخواهد آورد.(۱۴) در فرهنگ اهل بیت (ع) نیز به مؤمنان اجازه ذلت و خواری داده نشده است و اصولاً کسی که نفس خود را ذلیل نماید نه تنها به خیرش امیدواری نیست، بلکه احتمال دارد نقشه های توأم با شرارت بار برای دیگران به اجرا گذارد. بدین ترتیب باید تلاش انسان در جهت عزت بخشی و کسب این خصلت در پرتو عبودیت الهی باشد تا از سقوط و تباهی رهائی یابد و به سعادت دنیوی و اخروی دست پیدا کند، عزت و عظمت معنوی و فکری از برتری های عبادی و علمی سرچشمه می گیرد و دشمنان اسلام و مؤمنین، هر قدر در برخی فنون و علوم مهارت هایی کسب کرده باشند در برابر قدرت و حکمت و علم الهی عاجزند و قابل اعتماد و اتکا نمی باشند و البته این موضوع منافاتی با بهره گیری علمی و فنی از آنان ندارد بلکه منظور غفلت از یاد خداوند و ایجاد ارتباط صمیمی با اهل کفر و نفاق است. حضرت امام حسین علیه السلام در دعای عرفه، خداوند را چنین مخاطب قرار می دهد: «یا من خص نفسه بالسّمو و الرّفعه فاولیاؤه بعزته یعتزّون» یعنی: ای آن که ذات خود را به رفعت و علو و عظمت مخصوص گردانیدی و دوستان خویش را به عزت خود، عزیز ساختی. شکوفه های شکوهمند حضرت علی (ع) که در آغوش پر مهر خاتم رسولان پرورش یافت و با کوشش های تربیتی آن خاتم رسولان از هر جهت به عنوان شخصیتی شایسته و لایق، قله های کمال و حکمت و فضیلت را پیمود، بر اثر این پرورشهای ژرف و عالمانه رسول اکرم(ص) نمونه و برگزیده مکتب اسلام و سرآمد همگان در عصر پیامبر به شمار آمد و یگانه فرد مورد اعتماد و نخستین حامی مصطفای پیامبران گردید، انگیزه امیر مؤمنان(ع) در همگامی با آخرین فرستاده الهی، ایمان به خداست و عشق سوزان تمام وجودش را احاطه کرده است، او از کودگی برای صیانت از اسلام و حمایت از خاتم رسولان لحظه ای با دشمنان کوتاه نیامد و به هیچ عنوان با اهل عناد سازش نکرد و عزت و عظمت خویش را در عبودیت حضرت حق و فداکاری در راه توحید جستجو نمود. آن حضرت در سیره تربیتی خویش به تکریم فرزندان خود مبادرت کرد و راه و رسم عزت و اقتدار معنوی را به آنان آموخت، آن امام مؤمنان برای آن که کرامت های انسانی را در اولاد خویش تقویت کند در حضور مردم از فرزندان خویش پرسش های علمی می نمود و پاسخ سؤالات افراد را به آنان محوّل می فرمود. روزی امام علی(ع)، از امام حسن و امام حسین (ع) در چند موضوع سؤالاتی کرد و هر یک از آن دو بزرگوار با جملاتی کوتاه، جواب هایی حکیمانه و خردمندانه دادند، سپس حضرت علی(ع) متوجه شخصی به نام حارث اعور، که در مجلس حاضر بود گردید و فرمود: این سخنان حکیمانه را به فرزندان خود بیاموزید زیرا موجب تقویت عقل، تدبیر و رأی صائب آنان می گردد.(۱۵) این رفتار مستقل و عزت نفس را در روحیه امام حسن(ع) و امام حسین (ع) ایجاد نمود و آن دو امام همام تحت این تربیت ها چنان شخصیتی را بدست آوردند که رسول اکرم(ص) با این دو عزیزش بیعت کرد با آن که سن آن دو بزرگوار از شش سال کمتر بود.(۱۶) در یک روز جمعه خلیفه دوم بر فراز منبر بود، امام حسین(ع) که دوران خردسالی را سپری می کرد وارد مسجد کردید و خطاب به خلیفه گفت: از منبر پدرم به زیر آی. خلیفه گریست و گفت: راست گفتی این منبر از آن پدر توست نه پدر من! چون عدّه ای تصوّر می کردند امام حسین(ع) در آن مجلس عمومی و در سنین صباوت به سفارش پدرش چنین اعتراضی را بر زبان آورده است و این وضع مشکل آفرین خواهد شد. امام علی که در آن مجلس حضور داشت، از جای برخاست و خطاب به حاضران فرمود: سوگند به خداوند گفته فرزندم از من نمی باشد. خلیفه نیز قسم یاد کرد و گفت: یا اباالحسن راست می گویی، من هرگز شما را در اظهارات فرزندت متهم نمی کنم، حسین را می شناسم او شخصیت ممتاز و اراده مستقلی دارد و این سخن برگرفته از تفکر اوست.(۱۷) عواطف رسول اکرم(ص)، بذرهای عظمت امام حسن(ع) و امام حسین(ع) مورد توجه رسول اکرم(ص) بوده اند و شدت اشتیاق پیامبر نسبت به این دو فرزند موجب شده بود که همگان آن دو کودک را تکریم کنند و دوست بدارند، بدیهی است آن آخرین سفیر الهی جویباری از چشمه جوشان خویش را در وجود آن دو بزرگوار جاری و ساری می دید که این گونه در برخورد با آن بزرگواران از خود محبت بروز می داد و شدیدترین عواطف را نثارشان می نمود، آن پیامبر الهی با دیده درون و بصیرت باطن و از ورای زمان و مکان حقایقی را مشاهده می کرد و با چشم دل می دید که فرزندانش برای بازگرداندن عزّت به اسلام و مسلمین کوشش می کنند و در این راه جانبازی می نمایند. بیش از شصت تن از علمای اهل سنت با اندک اختلافی و با سندهای گوناگون از رسول اکرم(ص) نقل کرده اند: «حسین منّی و انا من حسین»(۱۸) از یعلی بن مره نقل شده که روزی ما را به همراه رسول خدا(ص) به صرف غذایی دعوت کرده بودند، هنگامی که برای صرف غذا بیرون رفتیم ناگاه حسین(ع) را دیدیم که در راه بازی می کرد، وقتی رسول خدا(ص) او را دید، شتابان پیشاپیش مردم رفت و دستهای خود را گشود تا آن فرزند را در آغوش گیرد ولی آن فرزند به این سو و آن طرف می گریخت و با این کار خود تبسّم بر لبان پیامبر می نشانید تا سرانجام آن نبی اکرم(ص) امام حسین(ع) را در آغوش گرفت و یک دست خود را بر چانه او نهاد و دست دیگرش را بر سر آن طفل گذارد و سپس گونه بر گونه اش گذاشت و فرمود: «حسین منّی و انا من حسین احبّ اللّه من احبّ حسیناً الحسین سبط من الاسباط؛(۱۹) حسین از من است و من از حسین هستم خداوند دوست بدارد هر کس که حسین را دوست دارد، حسین سبطی از اسباط است.» عده ای از مشاهیر اهل سنت همچون نیشابوری در معرفه الحدیث، محب الدین طبری در ذخائر العقبی، دمیری در حیاهالحیوان و علامه گنجی در کفایه الطالب و گروهی دیگر به سندهای متعدد از ابی هریره روایت کرده اند که رسول اکرم(ص) دست فرزندش «حسین» را در دستان مبارک خویش می گرفت و او را روی پاها و سینه خویش بلند می کرد و می فرمود: «اللهم انّی احبّه فأحبّه و احبّ من یحبّه؛(۲۰) خدایا من او را دوست دارم تو هم او را دوست بدار و دوست دار هر کس که او را دوست دارد.» بدیهی استکه این ابراز عواطف از روابط عادی پیامبر و امام حسین(ع) فراتر بوده و در آن حقیقتی ژرف و جاویدان نهفته است خصوص آن که حضرت محمد(ص) تأکید می فرمایند حسین از من است و من از اویم، این نکته مؤید این واقعیت می باشد که امام حسین(ع) اوضاع نابسامان امت جدش را با قیام خویش اصلاح می کند و عزت راستین را در این قیام به پیروان حق اختصاص می دهد و پیروزی واقعی را بدست می آورد.او با یاران وفادار خویش که عشق خدا در دل و شور جانبازی در راه حق را در سر داشتند شوری در تاریخ بشر درانداخت که شهادت نام داشت و طنینی به نام عاشورا را در گنبد افلاک درافکند و با تقدیم همه هستی خود و خاندان و یارانش در راه حق سرمشق گردید برای همه رهروان طریق حقیقت. آن امام با اقدام به موقع و شجاعانه خویش پرده از سیمای کریه دستگاه فاسد بنی امیه برافکند و پایه های آن را متزلزل ساخت و گام اساسی را در راه عظمت اسلام و مسلمین برداشت و بنابراین به هدف اصلی خود که حفظ عزت اسلامی بود، نائل آمد و این مسایل بود که رسول اکرم(ص) می خواست با برخوردهای عاطفی آن هم در حضور مردم به همگان ثابت کند که تلاش و مجاهدت امام حسین(ع) مورد تأیید من است و همانگونه که آن حضرت جامعه را از جاهلیت و کفر و شرک رهانید امام حسین(ع) مردم را از جاهلیت اموی نجات داد و درس عزت، آزادگی و ایثار را به همه طالبان حق آموخت. با توجه به این که عزت مختص خدا و رسولش و مؤمنین است و از طرف دیگر قرآن می فرماید: «لقد کان لکم فی رسول اللّه اسوه حسنه؛(۲۱) قطعاً برای شما در زندگی رسول خدا(ص) سرمشق و الگوی نیکو خواهد بود.» و از سوی دیگر حضرت محمد(ص) اهل بیت(ع) خویش را الگوی کامل معرفی نموده اند مشخص می گردد که هر کس طالب عزت الهی است در این مسیر باید بر رسول او تأسی جوید و سیره آن حضرت و جانشینان او را در زندگی فردی، اجتماعی و عبادی و اخلاقی الگوی خویش قرار دهد تا با پیمودن این راه معنوی به قله عظمت و عزّت گام نهد. مکتب کمالات و فضایل عالی هدف نهایی انسان رسیدن به کمالات عالی، پیوستن به عالم ملکوت و آراسته شدن به اخلاق الهی است، خدای متعال کشش و میل به سوی این هدف را در فطرت انسان قرار داده است. طریق وصول به این کمال همان صراط مستقیم است که درجات و مراتبی دارد و میان مراتب آن پیوند و اتصال ناگسستنی می باشد در این طریق کسی می تواند رهبر رهروان صراط مستقیم باشد که خود این مسیر را پیموده و به هدف نهایی رسیده باشد و لازم است همواره در میان انسان ها چنین فرد برگزیده ای که در ارتباط مستقیم با جهان غیب و عالم ربوبی است وجود داشته باشد تا واسطه فیض میان علم ربوبی و نوع انسانی گردد. امام فرد کاملی است که به تمام عقاید و حقایق توحید معتقد و به اخلاق و صفات کمالی آراسته است و همه کمالاتی که از جانب خدای متعال اعطا شده و ممکن است در افراد تحقق یابد در شخص او صورت عینی به خود بخشیده است، امام مجرای فیوضات الهی و واسطه بین آدمیان و عالم غیب است و پیشرو قافله سالار انسانیت می باشد، چنین وجود مقدّسی با عالم غیب در ارتباط است و درهای کمالات الهی به رویش گشوده است و تحت تربیت و هدایت و ولایت مستقیم پروردگار جهان زندگی می کند. گرچه امامان معصوم(ع) همه از خاندان رسول اکرم(ص) و دارای قرابت نسبی با او هستند اما چنان نیست که امامت همچون میراثی به آنان برسد بلکه مطالعه در زندگی هر یک از آنان این حقیقت را ثابت می کند که هر کدامشان به گواهی اعمال و رفتار و شخصیت شان دارای صلاحیت و شایستگی لازم برای احراز مقام امامت بوده اند، هر یک از آن وجودهای مبارک برترین شخصیت زمان خود و یگانه روزگار خویش بوده اند به طوریکه بعد از گذشت قرن ها نه تنها هنوز هم چون فروغی فروزان بر تارک تاریخ علم، حکمت، معرفت و معنویت می درخشد بلکه روز به روز بر پرتو افشانی آنان افزوده می شود تا امامان برحسب شرایط زمان خود به انجام وظیفه خطیر الهی خویش مبادرت کرده و در آن زمینه الگویی زنده و سرمشقی گویا برای امت اسلام گردیده اند. حضرت امام حسین(ع) در شرایط خاصی زندگی می نمود، پیروان اهل بیت(ع) در هاله ای از رنج ها و فشار و اختناق، روزگار می گذرانیدند، فضای دنیای اسلام با تحریفات اموی آلوده شده و مقدمات بی دینی و شرک فراهم آمده بود، فرهنگ والای قرآن و سنت نبوی در معرض تباهی و تحریف قرار گرفت، مشعل عدالت خاموش و ابرهای تیره جهالت مانع تابندگی خورشید علم و معرفت گشت و مردم به سوی جاهلیت سوق داده شدند. این گونه شرایط آشفته که جامعه اسلامی را در باتلاق ذلت و حقارت و عقب افتادگی فرو برده بود موجب گردید که امام سوم به حرکت بنیادی عاشورا دست بزند و پس از آن همه فساد و تباهی، موضع آن فروغ امامت در برابر دشمنان قرآن و رسول اکرم(ص) موضع قیام گردید و امام حسین(ع) به سوی برپاکردن مشعل عزت آفرین عاشورا روان گشت تا در دل تاریکی ها روشنی بیافریند و حماسه ای جاویدان را در تاریخ بشریت بنیان نهد و مکتبی را تأسیس کند که به اعتلای روحی انسان ها منجر شود و در پرتو تربیت های حسینی، آدمی برای خود حرمت و عزت قائل شود و کرامت خویش را در همه حال حفظ کند و در برابر حوادث و ناملایمات شکست ناپذیر گردد و به صلابت و استواری برسد، انسانی که این گونه خود را در چشمه پربهره عاشورا شستشو دهد هرگز به دنائت و فرومایگی تن نمی دهد و در برابر توان فرساترین مصائب مقاومت می نماید.این گونه سربلندی و عزت را حضرت امام حسین(ع) در پرتو پرهیزکاری، عبادت و فداکاری بدست آورد و خداوند چنین صلابتی را به او تفویض نمود و آن امام هم به مشتاقان حق آموخت که چگونه می توان به این درجه استوار رسید. فرهنگ عاشورا از ذلت و عزت چهره دیگری نشان داد. بر سر هدف ماندن و در آن جان دادن عزت است، از هدف مقدس دست برداشتن و به دلیل ترس از مرگ عقب نشینی کردن مساوی با ذلت می باشد. مشکل اساسی بنی امیه در این بود که با امامی روبرو شدند که نه می توانستند از راه تمایلات نفسانی در او نفوذ کنند و نه از راه لشکر کشی، قتل و غارت. سید شهیدان، شدائد و سختی ها را با سیمایی بشّاش و ابهت معنوی و اقتداری روحانی استقبال می کرد. پایداری، استقامت، مناعت طبع و عزّت نفس او فوق العاده بود. آنگاه که شمر بن ذی الجوشن با فرمانی شدید مبنی بر جنگ با امام یا تسلیم مطلق او به کربلا وارد گردید، عمر سعد پس از آگاهی از دستورات عبیداللّه بن زیاد، به شمر بانگ زد و گفت: وای بر تو! کار را بر من تباه کردی. به خدا قسم حسین کسی است که روح پدرش علی(ع) میان دو پهلوی اوست، و هرگز تسلیم نمی شود(۲۲) و بنا به نقلی دیگر گفت: سوگند به خداوند حسین مناعت طبع و زورنشنوی را در میان دو پهلوی خود دارد.(۲۳) آن انسان والا در روز عاشورا در حالی که میان آن همه دشمن خون آشام و لجوج محصور بود و بسته شدن آب و ناله و فریاد زنان و اطفال، امام را به شدت ناراحت می نمود و خطر مرگ، او و فرزندان، برادران و یارانش را تهدید می کرد و آینده خوفناکی در انتظار زنان و فرزندان و اطفالش بود با کمال اطمینان و اعتماد به نفس به یارانش فرمود:خداوند به کشته شدن شما و من در این روز اجازه داده است خویشتن داری نمائید و جهاد کنید. این خدای من است که اجازه داده است من و همه یاران پیر و جوانم امروز در راه حق و به دلیل پایدار ماندن فضیلت و عدالت، طعمه شمشیر بنی امیه گردیم و اهل بیتم پیوسته به اسارت افتند تا کلمه عزت در قاموس زندگی من ثبت گردد و مردم بدانند حقیقت آن نیست که پیوسته دست ظالم را ببوسد و او را در مقدرات مردم آزاد بگذارند.(۲۴) عبیداللّه زیاد، کارگزار اموی در بصره و کوفه، چون خواست پس از هلاکت یزید از بصره بگریزد، لباس زنانه به تن کرد و مردی را پشت سرش سوار کرد که به شورشیان می گفت: کنار روید، این زن از خاندان من است، به حرمسرای عبیداللّه بن زیاد آمده بود! اکنون می خواهم او را ببرم. او با این شیوه ننگین و توأم با حقارت و ذلت گریخت و با تمسک به پستی و خواری خود را از مرگ نجات داد.(۲۵) اما سومین فروغ امامت و ستاره پرتابش حماسه و ایثار در بحبوحه حوادث خونین روز عاشورا در میان خیل کثیری از دشمنان و در حالی که در محاصره کامل سپاه تباهی و پلیدی قرار گرفته بود، وقتی با پیشنهاد بیعت با یزید روبرو گردید تا از آن معرکه خونین و اضطراب برانگیز رهایی یابد در نهایت شهامت، عظمت فضایل انسانی و شکوه عزت و کرامت را نشان داد و اعلام فرمود: «واللّه لااعطیکم بیدی اعطاء الذلیل و لاافرّ فرار العبید؛(۲۶) سوگند به پروردگار، هرگز دستم را همانند دست افراد ذلیل و زبون به شما نمی دهم و همچون بردگان از مقابل شما نمی گریزم.» روز عاشورا آنگاه که عدّه ای از یاران امام به شهادت رسیدند، او به جای این که با مشاهده پیکر خونین آن فداکاران با اخلاص، نگران و محزون گردد و دست تضرّع به سوی دشمنان دراز کند با استواری و استقامت کامل فرمود: به پروردگار قسم به هیچ کدام از خواسته های این ها تن در نمی دهم تا خدای خویش را ملاقات کنم در حالی که به خون خود آغشته ام(۲۷) بدین گونه امام طریق خود را اعلام نمود تا تمامی حق جویان به شیوه او تأسی کنند و جز در برابر خدا سرفرود نیاورند و بندگی نکنند از این جهت در سخنی دیگر خطاب به افراد زبون و ذلت پیشه فرمود: «هیهات منّا الذّلّه(۲۸) هیهات که ما زیر بار ذلت برویم» و پس از آن تصریح فرمود: در قیام او شکستی وجود ندارد. منطق حسینی و امتناع از بیعت محور منطق امام حسین(ع) این است که زندگی در زیر سلطه اهل ستم و افراد ضد حق مرگ است و کشته شدن در راه مبارزه با آنان حیات آفرین می باشد: «انّی لااری الموت الّا السعاده و لاالحیوه مع الظالمین الّا برماً؛(۲۹) به درستی که من مرگ در راه مبارزه با حکومت ستمگران را نابودی تلقی نمی کنم بلکه این مرگ را زندگی توأم با سعادت و زیستن با ظالمان را مرگی آمیخته به فلاکت می دانم». این بیان درخشان امام اساس خطبه و نامه های نورانی او را تشکیل می دهد و هماهنگی و همگامی حرکت او را با بعثت نبوی و مجاهدت های ح
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 