پاورپوینت کامل اثر وحی بحران هویت یا بحران عقلانیت؟ ۶۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل اثر وحی بحران هویت یا بحران عقلانیت؟ ۶۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل اثر وحی بحران هویت یا بحران عقلانیت؟ ۶۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل اثر وحی بحران هویت یا بحران عقلانیت؟ ۶۹ اسلاید در PowerPoint :

با ورود وحی به فرهنگ بشری، آدمی از انحطاط و سقوط رها گشت و درهای شکوه و تعالی به روی او گشوده شد. عقلانیت و خردورزی، بارور گردید. دوران رشد و شکوفایی خرد آدمی، شروع شد. تا جایی که او را به مقام فرشتگان نوید و به قله دانش ارتقا بخشید. از همه بالاتر این که او توانست به پایه ای برتر از عقل و دست آوردهای عقلانی دست یازد و مرتبه ای فوق مرتبه فرشتگان را احراز نماید.

با این همه برخی تصور کرده اند: پیامبر در میان قوم خود، «بحران هویت» ایجاد کرد، نه «بحران عقلانیت».

البته عدم ایجاد بحران عقلانیت معنایش آن نیست که سخن نو نیاورده و یا چیزی نگفته که بر خلاف مرام آن ها باشد، بلکه برعکس، سخنان فراوانی فرمود که ایده ها و اعتقادات اعراب بود.

وقتی پیامبر فرمود: معجزه آورده ام، کسی در برابر او نگفت: معجزه امر نامعقولی است؛ گرچه به پیامبر نسبت جنون می دادند: «و یقولون انّه لمجنون»(۱) ولی می گفتند: نامعقول سخن می گویی.

لذا وقتی می گفتند پیامبر مجنون است، باز این کلمه از دل همان فرهنگ اسطوره ای، رازآلود و همان عقلانیت عربی برمی خاست، پیامبر با هیچ یک از این مفاهیم و این نحوه از عقلانیت معارضه نکرد. تمام سخنان او در دل همین عقلانیت می گنجید، حتّی وقتی پیامبر از خداوند واحد سخن می گفت، اعراب اصل مفهوم خدا را مورد انکار و تمسخر قرار ندادند، اعتراضشان به پیامبر این بود که: «اجعل الالهه الهاً واحداً»(۲) آمده تا چند خدای ما را به یک خدا تقلیل دهد!

سخن این نبود که اصلاً مفهوم خدا از بیخ و بن یک مفهوم غیر عقلی، باور نکردنی و خلاف وجدان و عقل سلیم است،

بلکه آن ها هم به جنّ عقیده داشتند، هم به کهانت، هم به خدا، هم به سحر و هم به فال و زجر و طیره و سعد و نحس و… همه اینها در جهان بینی و در نحوه عقلانیت اعرابی که مخاطب پیامبر بودند می گنجید و پیامبر هم بر بنیان های مفهومی آن ها نشورید. تصدیقات پیامبر مخالف تصدیقات اعراب بودند.

پیامبر یک مکتب فلسفی معرفی نکرد؛ مثل مکتب فلسفی یونان که اعراب اصلا نفهمند چیست. پیغمبر یک مکتب علمی تجربی نیاورد که از نیرو، انرژی، میدان، ذرّه و امثال آن سخن بگوید و قوانینی بر مبنای اینها معرفی کند که در این صورت یک بحران در عقلانیت اعراب ایجاد شده بود، بنابراین آنچه پیامبر انجام داد عبارتند از:

اوّل: در دل عقلانیت کلان عربی و حجازی سخنان خود را مطرح کرد.

دوم: از گفتمان خود اعراب بهره جست و مفاهیم آشنایی را که در زندگی آنها روان و رواج داشت برگرفت و به کمک آنها اندیشه های عالی و نوین خود را به آنان منتقل کرد. به شکل عمده سه دسته مفهوم یا سه نوع گفتمان، در دل اندیشه های اسلامی و قرآنی حضور دارد: گفتمان بازرگانی، گفتمان کاروانی و گفتمان سلطانی. در گفتمان کاروانی پیامبر اسلام از یک دسته مفاهیمی که متعلّق به زندگی و ادبیات کاروانی است استفاده کرده است؛ نظیر: سبیل، صراط، هدایت، ضلالت، تپه، زاد و مستقیم مانند: «و لا تتفرّق بکم السبُل» «اهدنا الصراط المستقیم» گفتمان و ادبیات بازرگانی ای چون: «من ذا الذی یقرض الله قرضاً حسناً فیضاعفه له»(۳) کیست که به خدا قرض بدهد؟ تا خداوند آن را چند برابر کند و به او بازگرداند، یعنی بیایید با خدا معامله کنید، بین خودتان رباخواری نکنید، اگر به کسی وام می دهید درست همان مقدار که داده اید پس بگیرید، حق ندارید اضافه بگیرید: «فان تُبتم فلکم رؤس اموالکم لاتظلمون و لا تظلمون»(۴)

خسران نیز یک مفهوم بازرگانی است: «والعصر انّ الانسان لفی خسر»(۵) «اولئک الّذین اشتروا الضلاله بالهدی فما ربحت تجارتهم»(۶) آنها کسانی بودند که هدایت را فروختند و ضلالت را خریدند و تجارتشان سود نکرد.

گفتمان سوم هم ادبیات سلطانی، یعنی ادبیات قدرتی و حکومتی است؛ مفاهیم عبد، مولی، ولی، عزّت، قدرت، ولایت، ملک، مملوک، طاعت، معصیت، پاداش، کیفر، عذاب و جزا. شاید این دسته از مفاهیم بیش از مفاهیم دو گفتمان دیگر در قرآن به کار رفته باشند، در قرآن عاصیان بارها به کیفر تهدید و مطیعان بارها به پاداش تشویق شده اند. اصلاً پیامبران صفتشان «مبشّر و منذر» بوده است. در قرآن با تعبیر «ملک» (پادشاه) از خداوند یاد شده است: «الملک القدّوس»(۷)

سخنان فراوانی در قرآن وجود دارد که از روی قدرت برخاسته و بوی سلطه و غلبه می دهد، نظیر این که ما کافران را می گیریم، می کوبیم و به جهنّم در می اندازیم: «اخذَ عزیز مقتدر» یا این که تاریخ در دست ما است: «نرید ان نمنّ علی الّذین استضعفوا»(۸) ما اراده می کنیم که مستضعفان را بالا بکشیم، دستشان را بگیریم و از استضعاف نجات بخشیم. هم چنین مفهوم عبودیت و ولایت که نسبت انسان و خدا را بیان می کند.

باری این سه گفتمان برای اعراب کاملاً آشنا و جا افتاده بود و به راحتی هضمش کردند. ابزارهای مفهومی پیامبر همان هایی بود که اعراب قبلاً هم داشتند و از آنها استفاده می کردند و حالا پیغمبر آنها را به صورت مصالحی در استخدام مقاصد خود درآورده بود، یعنی خشت ها و آجرها همان ها بودند، امّا پیامبر با این خشت و آجرها بنای دیگری ساخت. این جا بود که به جای «بحران عقلانیت»، «بحران هویت» نشست و اعراب خود را با هویتی تازه مواجه دیده و حس می کردند شخصیت و هویت پیشین آن ها آب می شود، کسی آمده است که می خواهد وجودشان را از آنها بگیرد.

پیغمبر با شدّت تمام و بدون هیچ گونه تعارف و خجالتی این بی هویتی اعراب را به رخ آنها کشید… تعبیراتی که در قرآن نسبت به کافران به کار رفته، فوق العاده کوبنده و تحقیر کننده است، مثلاً مشرکین «شرّ البریه» هستند، یعنی بدترین نوع آدم های روی زمین، یا این که: «کالانعام بل هم اضلّ سبیلا»(۹) مثل حیوانات اند، بلکه از آنها هم گمراه تر و پست تراند.

یا این که وقتی از پیامبر می پرسیدند: آیا ما در روز قیامت دوباره زنده می شویم؟ پیامبر می گفت: بله زنده می شوید: «قل نعم و انتم داخرون»(۱۰) در نهایت ذلّت هم زنده می شوید و به جهنم فرو می افتید…

کار تمدّن اسلامی به سامان نمی رسد، مگر این که عقلانیت مستقل، غیر نقلی و بدون ولایت در این تمدّن تزریق شود. فقط با یک نوع عقلانیت مستقل از دین است که می توانیم ضعف های این تمدن را اگر چاره پذیر باشد، برطرف کنیم، در کلمات پیامبر اسلام هیچ چیزی یافت نمی شود که با این معنا منافات داشته باشد….

آن چه گفته شد، درونمایه و برونمایه اندیشه و تصور برخی از هم روزگاران است که خلاصه آن، چنین است:

۱ – پیامبر (ص) یک مکتب فلسفی معرفی نکرد، یک مکتب علمی تجربی نیاورد که در این صورت یک بحران در عقلانیت اعراب ایجاد شده بود.

۲ – از گفتمان خود اعراب بهره جست و مفاهیم آشنایی را که در دل آنها رواج داشت برگرفت و به کمک آنها اندیشه های عالی و نوین خود را به آنان منتقل کرد.

۳ – به شکل عمده، سه دسته مفهوم در دل اندیشه های اسلامی و قرآن حضور دارد: گفتمان بازرگانی، مفاهیم کاردانی و گفتمان سلطانی. این سه دسته گفتمان برای عرب کاملاً آشنا و جا افتاده بود و پیامبر(ص) نیز آنها را به صورت مصالح در استخدام مقاصد خود درآورد و بنای دیگری ساخت، از این رو، به جای بحران عقلانیت، بحران هویت به وجود آمد و اعراب خود را با هویتی تازه مواجه دیدند.

۴ – تمدن اسلامی به سامان نمی رسد مگر این که عقلانیت مستقل، غیر نقلی و غیر ولایی در این تمدن تزریق شود.

پاسخ نظریه بحران هویت

پیش از پاسخ گویی به نظریه بحران هویت تذکر چند مطلب اساسی لازم به نظر می رسد:

یکم: اگر در قرآن و اسلام تدبّر و تأمل کافی به عمل آید، و قفل از دل ها برداشته شود: «افلا یتدبّرون القرآن ام علی قلوب اقفالها»(۱۱) روشن می شود که ارزش آدمی در تعقل و تدبر است از این رو قرآن انسان را «اولوا الابصار» معرفی کرده و در آیات فراوانی او را به تعقّل فراخوانده است و این حقیقت را به روشنی خاطر نشان ساخته که بدترین جنبندگان، کسانی هستند که اهل تعقّل نیستند: «ان شرّ الدّواب عندالله الصمّ البکم الذین لایعقلون»(۱۲) بنابراین رجس و پلیدی از آن کسانی است که خردورز نیستند: «و یجعل الرّجس علی الذین لایعقلون»(۱۳) اساساً قرآن به زبان عربی نازل گشته تا عقلانیت مردم شکوفا شود: «انا انزلناه قرآناً عربیاً لعلّکم تعقلون»(۱۴).

بنابراین سرتاسر قرآن که برنامه سرنوشت ساز تمدن کهن و فرهنگ اصیل بشریت را رقم زده یادآور خردورزی و عقلانیت است: «انّ فی ذلک لذکری لاولی الالباب»(۱۵) از این رو انتظار اسلام و قرآن از جهان انسانیت ارتقا و تعالی به سوی جهان عقل و خردورزی و عقلانیت است: «قد بینّا لکم الآیات لعلّکم تعقلون»(۱۶).

از سوی دیگر در منظر قرآن سقوط و بدبختی و شقاوت انسان برخاسته از عدم تعقّل و رهنمون نشدن از دست آوردهای عقل و وحی است: «و قالوا لو کنّا نسمع او نعقل ما کنّا فی اصحاب السّعیر»(۱۷)؛ دوزخیان می گویند: اگر گوش شنوا می داشتیم و از دست آوردهای وحی اندوخته داشتیم و سخنان پیامبران را به گوش جان می شنیدیم و یا اگر اهل تعقّل و اندیشه بودیم، امروز در آتش جانکاه دوزخ روزگار نمی گذراندیم.

امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرماید: حقیقت و شاکله انسان را عقل و مغز او تشکیل می دهد: «اصل الانسان لبّه»(۱۸) هم چنین فرمود: جبرئیل بر آدم (علیه السلام) نازل شد و گفت: من مأمورم تو را بین یکی از سه چیز مخیر سازم، تو یکی را برگزین و آن دو را رها ساز، آدم گفت آن سه چیز کدام اند؟

جبرئیل گفت: عقل، حیا و دین.

آدم گفت: من عقل را اختیار کردم.

جبرئیل به حیا و دین گفت: شما برگردید و عقل را تنها گذارید.

حیا و دین گفتند: ما مأموریم همواره با عقل همراه باشیم: «عن علی بن ابیطالب علیه السلام قال هبط جبرئیل علی آدم علیه السلام فقال یا آدم انّی امرت ان اخیرک واحده من ثلاث، فاختر واحدهً ودع اثنین، فقال له آدم: و ما الثّلاث یا جبرئیل؟ فقال: العقل والحیاء والدّین، قال آدم: فانی قد اخترتُ العقل، فقال جبرئیل للحیاء والدین:

انصرفا ودعاه، فقالا له: یا جبرئیل انّا امرنا ان نکونَ مع العقل حیثما کان، قال: فشأنکما و عرج»(۱۹) البته ارزش کردار، اعمال و عبادات انسان نیز بسته به مقدار عقلانیت او است. سلیمان گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: فلان شخص در عبادت و دین و فضل چنین و چنان است.

امام فرمود: عقل او چه اندازه است؟

عرض کردم: نمی دانم.

فرمود: ثواب و پاداش تنها به میزان و مقدار عقل است: «قلت لابی عبدالله الصادق (علیه السلام) فلانٌ من عبادته ودینه و فضله کذا و کذا، قال: فقال کیف عقله؟ قلت: لا أدری، فقال: انّ الثّواب علی قدر العقل…».(۲۰)

دوم: پیامبر اسلام(ص)

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.