پاورپوینت کامل خاتمیت پیامبر اسلام(ص) ۷۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل خاتمیت پیامبر اسلام(ص) ۷۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خاتمیت پیامبر اسلام(ص) ۷۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل خاتمیت پیامبر اسلام(ص) ۷۶ اسلاید در PowerPoint :

تهیه و تدوین: از حجه الاسلام و المسلمین محمد رضا مصطفی پور

اسلام کاملترین و آخرین دین الهی و پیامبر آن آخرین رسول الهی است و بعد از پیامبر اسلام پیامبر دیگری نخواهد آمد. همه مسلمانان بر این عقیده اجماع و اتفاق نظر دارند و تا به حال هیچ مسلمانی منکر این عقیده نبوده است. علاوه بر اتفاق نظر مسلمانان، قرآن و احادیث قطعی اصل خاتمیت پیامبر اسلام را اثبات می کند. قرآن می فرماید: ما کان محمد ابااحد من رجالکم ولکن رسول اللّه و خاتم النبیین و کان اللّه بکل شی علیماً (۱)محمد (ص) پدر هیچ یک از مردان شما نیست ولی فرستاده خدا و خاتم پیامبران است و خدا همواره بر همه چیزی داناست.

خاتم (به فتح تا، یا به کسر تا) دلالت بر این می کند که با نبوت مهر خورده و این مهر شکسته نخواهد شد و پیامبر دیگری با شریعتی جدید نخواهد آمد. چنان که موارد استعمال واژه های هم خانواده خاتم همچون «تختم، مختوم، ختام» نیز به همین معناست یعنی مهر کردن و به آخر رسیدن یا پایان یافتن است و به عبارت دیگر: خاتم به معنای چیزی است که به وسیله آن پایان داده می شود و چون خاتم به معنای پایان دادن است پیامبر اسلام، پایان بخش نبوت است و خاتم الانبیاء بودن پیامبر به معنای خاتم المرسلین بودن هست زیرا مرحله رسالت مرحله ای فراتر از نبوت است که با ختم نبوت رسالت نیز خاتمه می یابد. روایات فراوانی نیز از پیامبر و ائمه وارد شده که بر همین معنا پافشاری می کنند و این که برخی خاتم را به معنای انگشتر و چیزی که مایه زینت به حساب آورده اند به خاطر همین است که نقش مهره را بر روی انگشتر هایشان می کندند و بوسیله آن نامه ها را مهر می کردند که این مهر کردن حکایت از پایان نامه داشت. از این رو با دقت در روایات ذیل می توان پرده از ابهام این واژه برداشت.

۱- انس می گوید: از رسول خدا(ص) شنیدم، می فرمود:انا خاتم الانبیاء و انت یا علی خاتم الاولیاء. و قال امیر المؤمنین(ع): ختم محمد(ص) الف نبی و انی ختمت الف وصی…»(۲) من پایان دهنده پیامبران و تو یا علی پایان بخش اولیاء هستی و امیرالمؤمنین (ع) فرمود: محمد پایان بخش هزار پیامبر و من هزار وصی را پایان بخشیدم.

۲- پیامبر (ص) فرمود: «انا اول الانبیاء خلقاً و آخرهم بعثاً»(۳)؛ من از نظر آفرینش اولین و از حیث بعثت آخرین پیامبرم.

۳- پیامبر(ص) فرمود: «مثل من در بین پیامبران، مانند مردی است که خانه ای را بنا کرده و آراسته است، مردم برگرد آن بگردند و بگویند: بنایی زیباتر از این نیست جز این که یک خشت آن خالی است «فانا موضع اللبنه، ختم بی الانبیاء»،(۴) و من پرکننده جای آن خشت خالی هستم از این رو نبوّت پیامبران به من ختم پذیرفت.

۴- امام باقر (علیه السلام) فرمود: «ارسل الله تبارک و تعالی محمّداً الی الجنّ و الانس عامّه و کان خاتم الانبیاء و کان من بعده اثنی عشر الاوصیاء».(۵)

۵ – حقتعالی در خطاب به حضرت زکریا فرمود: «یا زکریا قد فعلت ذلک بمحمّدٍ ولا نبوّه بعده و هو خاتم الانبیاء» پیامبر اسلام حضرت محمّد (ص) ختم پیامبران و پیامبری بعد از او نیست.

۶- حضرت موسی بن عمران (ع) نیز همچون سایر پیامبران این حقیقت را بر زبان آورده است که پیامبر اسلام حضرت محمّد (ص) خاتم پیامبران است «قال رسول الله: و فیما عهد الینا موسی بن عمران (علیه السلام) انّه اذا کان آخر الزّمان یخرج نبی یقال له «احمد»(ص) خاتم الانبیاء لا نبی بعده، یخرج من صلبه ائمّه ابرار عدد الأسباط»(۶) بعد از او پیغمبری نیست و از صلب او دوازده پیشوا به تعداد اسباط بنی اسرائیل خارج می شوند.

۷- پیامبر (ص) همچنان فرمود جبرئیل هنگام ظهر بر من نازل شد و گفت: یا محمّد(ص) خداوند تو را سید پیامبران و علی را سید اوصیاء قرار داد…«محمّد سید النبیین و خاتم المرسلین و جعل فیه النبوه…»(۷) محمّد سید پیامبران و خاتم رسول است و در او نبوّت را قرار داد.

۸ – امیرالمؤمنین به کرات در جای جای نهج البلاغه به خاتمیت حضرت محمّد (ص) تصریح کرده و به طور شفّاف خاطرنشان ساخته است که محمّد (ص) پایان بخش پیامبران است، مانند:

الف)(رسول اللهّ) فقفّی به الرسل و ختم به الوحی.(۸)

ب) (رسول اللّه) «الخاتم لما سبق و الفاتح لما انغلق».(۹)

ج) «امین وحیه و خاتم رسله».(۱۰)

۹- حضرت مسیح (علیه السلام) – بنا به نقل انجیل یوحنّا – فرمود: «انّی سائل ربّی ان یبعث الیکم «فارقلیط» آخر یکون معکم الی الابد و هو یعلّمکم کلّ شی ءٍ»(۱۱) من از پروردگارم خواستم برای شما «فارقلیط» دیگری (یعنی حضرت محمّد(ص) را مبعوث فرماید که تا ابد با شما باشد و هر چیز را به شما بیاموزد.

۱۰- امام محمّد باقر (علیه السلام) در تفسیر آیه «ما کان محمّدٌ ابا احدٍ من رجالکم ولکن رسول اللّه و خاتم النّبیین» می فرماید: خاتم النّبیین یعنی پیامبری بعد از حضرت محمّد(ص) نخواهد بود «یعنی لا نبی بعد محمّد».(۱۲)

پرسش هایی درباره خاتمیت

از دیرباز پیرامون مسأله خاتمیت پرسش هایی مطرح بوده که امروزه نیز احیاناً در قالب های نوینی شکل گرفته و پاره ای اشکال های جدید نیز بر آن افزوده شده است، در آینده نیز دگر باره در همین شکل و یا در قالب های مدرن تری به بازار عرضه خواهد شد.

از این رهگذر ما در این نوشته به بعضی از آن ها اشاره کرده و به پاسخ گویی خواهیم پرداخت:

الف) آیا با توجّه به سیر تکاملی بشر، چگونه انسان می تواند از رهبری آسمانی محروم باشد؟

ب) آیا قوانین عصر نبوّت می توانند در این روزگار جوابگو باشند؟

ج) آیا با قطع شدن وحی و نبوّت. باید انسان از ارتباط با جهان غیب محروم بماند؟

د) حجّیت و ولایت دینی از آن پیامبر(ص) است و بابسته شدن دفتر نبوّت به مهر خاتمیت شخصیت هیچ کس پشتوانه سخن او نیست، بدین معنا که خطاب پیامبران نوعاً آمرانه، از موضع بالا و غالباً بدون استدلال است، به قرآن و دیگر کتب آسمانی به ندرت استدلال هایی، مانند: «لو کان فیهما الهه الاّ اللّه لفسدتا»؛(۱۳)یافت می شود از این رو شیوه سخن پیامبران این است که «ما علی الرّسول الاّ البلاغ»(۱۴) کاری جز تبلیغ و ابلاغ پیام الهی بر عهده پیامبر نیست حتّی «قل هاتوا برهانکم»(۱۵) هم که می گویند معطّل برهان آوردن مخالفان نمی شوند، پیشاپیش برهانشان را باطل می دانند «حجّتهم داحضهٌ عند ربّهم»(۱۶) این نکته ما را به عنصر مقوّم شخصیت حقوقی پیامبر نزدیک می کند، این عنصر ولایت است.

ولایت به معنای این است که شخصیت فرد سخنگو، حجّت سخن و فرمان او باشد، و این همان چیزی است که با خاتمیت مطلقاً ختم شده است. بنابر این وقتی در کلام، دلیل می آید، رابطه کلام با شخص و شخصیت گوینده قطع می شود، از آن پس ما می مانیم و دلیلی که برای سخن آمده است، اگر دلیل قانع کننده باشد مدّعا را می پذیریم و اگر نباشد نمی پذیریم، دیگر مهم نیست که استدلال کننده علی (علیه السلام) باشد یا دیگری، از این پس دلیل پشتوانه سخن است نه گوینده صاحب کرامت آن.

پاسخ سؤال ها

با تبیین چند مطلب پاسخ سؤال های یاد شده روشن می گردد:

۱- برهان در قرآن

قرآن مجید افزون بر این که خود را به عنوان برهان و نور معرفی کرده استدلال های فراوانی در جای جای آن به کار گرفته است. و اگر قرآن از دیگران برهان می طلبد «قل هاتوا برهانکم» بدان خاطر است که هم خود برهان است و هم برهان اقامه می کند از این رو می گوید: «یا ایها النّاس قد جائکم برهانٌ من ربّکم وانزلنا الیکم نوراً مبیناً»(۱۷) ای مردم در حقیقت برای شما از جانب پروردگارتان برهان آمده است، و ما به سوی شما نوری تابناک فرو فرستاده ایم.

بنابه نوشته جناب علاّمه طباطبایی، شما اگر کتاب الهی را کاوش کامل کنید و در آیاتش دقّت نمایید خواهید دید شاید بیش از سیصد آیه مردم را به تفکر، تذکر و تعقّل دعوت نموده، و یا به پیامبر (ص) استدلالی را برای اثبات حقی و یا از بین بردن باطلی می آموزد، و یا استدلال هایی را از پیمبران و اولیاء خود چون نوح، ابراهیم، موسی، لقمان، مؤمن آل فرعون و… نقل می کند.

خداوند در قرآن خود و حتّی در یک آیه نیز بندگان خود را امر نفرموده که نفهمیده به قرآن و یا به چیزی که از جانب او است ایمان آورند و یا راهی را کورکورانه به پیمایند، حتّی قوانین و احکامی که برای بندگان خود وضع کرده و عقل بشری به تفصیل ملاک های آن ها نمی رسد و نیز بر چیزهایی که در مجرای نیازها قرار دارند استدلال کرده و علّت آورده است.(۱۸) پیامبر و پیشوایان دین (علیهم السلام) نیز سخنانشان آکنده از استدلال است، نمونه بارز آن کتاب ارجمند احتجاجات طبرسی است.

بر این اساس قرآن و سخن پیامبران استدلالی ترین سخن و شیواترین بیان در پیشبرد اهداف شکوهمند دین و شریعت اند، غایهالامر براهین قرآنی از نوع اصطلاح فلسفه و کلام نیست، قرآن به زبان وحی و به زبان فطرت سخن می گوید، گاهی همچون برهان صدیقین از واجب پی به صنع می برد و گاهی از منظم بودن و نافع بودن پی به حکمت خدای حکیم، زمانی از کثرت به وحدت و گاهی از وحدت به کثرت می گراید، به آیات اوّل سوره رعد بنگرید چگونه پس از یاد خدا، نعمت های فراوان و کثیر او را یاد آور شده است «الله الّذی رفع السّموات بغیر عمدٍ ترونها»(۱۹)؛ خدا همان کسی است که آسمان ها را بدون ستون هایی که آن ها را به بینید برافراشت، آن گاه بر عرش استیلا یافت، و خورشید و ماه را رام گردانید، هر کدام برای مدّتی معین به سیر خود ادامه می دهند. اوست کسی که زمین را گسترانید و در آن کوهها، و رودها نهاد، و از هرگونه میوه ای در آن جفت جفت قرار داد، روز را به شب می پوشاند، قطعاً در این امور برای مردمی که تفکر می کنند نشانه هایی وجود دارد، و در زمین قطعاتی است کنار هم، و باغهایی از انگور و کشتزارها و درختان خرما، چه از یک ریشه و چه از غیر یک ریشه که با یک آب سیراب می گردند، و با این همه برخی از آن ها را در میوه – از حیث مزه و نوع و کیفیت – بر برخی دیگر برتری می دهیم بی گمان در این امر نیز برای مردمی که تعقل می کنند دلایل روشنی است.

امّا اگر قرآن در جایی می فرماید: «حجّتهم داحضه» دلیلشان شکسته و باطل و مخدوش است، نخست دلیل آنان را ذکر کرده و سپس می فرماید باطل است، زیرا بت پرستان، بت پرستی خود را توجیه می کردند که اگر خدا می خواست نه ما و نه پدرانمان شرک نمی آوردیم و چیزی را خود سرانه تحریم نمی کردیم.(۲۰) قرآن نیز می فرماید این گونه استدلال و احتجاج ها باطل است «حجّتهم داحضه» زیرا این گونه احتجاج خلط بین اراده تکوینی و تشریعی است، خداوند تکویناً قادر است جلوی آنان را بگیرد ولی تشریعاً آزادند و هر کاری می توانند انجام دهند.

اصل نبوّت را می توان هم از دلیل های برون دینی و هم از دلیل های درون دینی اثبات کرد، لیکن در انقطاع وحی ما دلیلی عقلی بر ضرورت انقطاع خاتمیت نداریم، یعنی عقل هیچ مانعی بر آمدن پیامبر دیگری نمی بیند، جز این که دلیل های درون دینی ما را متقاعد به پذیرفتن خاتمیت می کند،چنان که بحث آن گذشت، لیکن شهود، عرفان و قلب می تواند انقطاع نبوت را مشاهده کند. و این راه اختصاصی به پیامبر ندارد بلکه اعم از پیامبر و امام معصوم است، نمونه آن مشاهده وحی توسط علی (علیه السلام) و تصدیق پیامبر (ص) او راست که یا علی من آنچه می شنوم تو هم می شنوی «انّک تسمع ما اسمع» بنابراین انقطاع نبوّت را عقل بشری بدان دست نمی یازد، بلکه از دانشی است که اگر خداوند به پیامبر نیاموخته بود حتّی خود وی هم بر آن آگاه نبود چنان که قرآن فرمود: «وعلّمک مالم تکن تعلم»(۲۱) بنابراین اگر پیامبر(ص) ادعا نکرده بود هیچ کس را بر این راز امکان دستیابی نبود.

گفتنی است انقطاع وحی بدان معنی نیست که آنچه دین آورد تا این زمان صحیح و درست و مستحکم بود و پس از قط

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.