پاورپوینت کامل از اینجا بود تکبیر گفتن باب شد ۱۰۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل از اینجا بود تکبیر گفتن باب شد ۱۰۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل از اینجا بود تکبیر گفتن باب شد ۱۰۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل از اینجا بود تکبیر گفتن باب شد ۱۰۲ اسلاید در PowerPoint :

«خاطراتی ناب از همگامی دیرین باخورشید انقلاب» در گفت و گوی اختصاصی پاسدار اسلام با حاج محمود مرتضایی فر

اشاره:

او را بیشتر به نام وزیر شعار می شناسند، او کسی است که نام و صدایش در کنار نام های خاطره انگیزی چون مؤذن زاده اردبیلی در حافظه تاریخی مردمی که در شرایط دشوار با صدای او تهییج شده و شعارهای دشمن شکن داده اند، همچنان جاودانه خواهد ماند.

آقای مرتضائی فر به رغم بیماری و کسالت، ما را با روئی گشاده پذیرفت و با حوصله به سئوالات ما پاسخ داد.دربازگویی خاطرات خویش ازآغازآشنایی بامرحوم آیت الله سیدمحمودطالقانی واداره مراسم مذهبی –سیاسی مسجدهدایت دردوران مبارزات آغازکردوتاپایان گفت وشنود درلحظه های معطر دوران موانست با مقتدای ارجمندش حضرت آیت الله العظمی خامنه ای درنگ نمود ضمن سپاس فراوان از این عزیز، برایش شفای عاجل آرزو می کنیم.

باتشکرازجنابعالی که پذیرای این گفت وشنود شدید،درآغازبفرمائید چه شد که مکبرومدیرمراسم ومحافل مذهبی وانقلابی شدید؟

بسم الله الرحمن الرحیم.باسلام ودرودبه محضردوازدهمین امام صالحان زمین حضرت ولی عصر(عج)وطلب علودرجات برای امام راحل عظیم الشان وشهدای انقلاب ودعابرای سلامتی وطول عمر رهبربزرگوارانقلاب اسلامی، باید عرض کنم که از نوجوانی به این کار علاقه داشتم و در مدرسه هم همیشه مرا برای خواندن قرآن انتخاب می کردند. بعدها زیر نظر آقای شریفی با تجوید و قرائت قرآن آشنا شدم.

ظاهراجنابعالی فعالیت های تبلیغی خودرابه طوررسمی ازدوره آشنایی با آیت الله طالقانی وحضوردرمسجدهدایت آغازکردید.باایشان چگونه آشنا شدید؟

مغازه من در دهه ۳۰، نزدیک مسجد هدایت بود و برای شرکت در نماز جماعت به آنجا می رفتم. به حضرت آیت الله طالقانی بسیار علاقه داشتم و از ایشان خواستم گفتن اذان، اعلام برنامه ها، دعای پس از نماز را به عهده بگیرم. ایشان هم مرا بسیار مورد لطف و عنایت قرار می دادند. یادم هست یک بار که اذان می دادم، پیرمردی پیش آمد و شانه مرا بوسید و خطاب به مرحوم طالقانی گفت: «آقا محمود، بلال زمانه ماست.» آقای طالقانی لبخندی زدند و گفتند: «بلال سیاه چرده بود، آقا محمود ما، سفید و خوب چهره است.» من در پاسخ گفتم: «آقا! فرق من با بلال این است که او چهره اش سیاه بود و قلبش سفید و من بر عکس هستم!»آن بزرگواردر انتخاب آیات و ادعیه هم به من کمک می کردند. همیشه هم آیات جهاد را انتخاب می کردند که بی دردسر هم نبود و به دلیل قرائت آنها چندین بار بازداشت و زندانی شدم.

مرحوم آیت الله طالقانی همیشه برای سخنرانی ها از شخصیت های بزرگی چون شهید مطهری، شهید باهنر، حضرت آقا، آیت الله هاشمی رفسنجانی و آیت الله امامی کاشانی دعوت می کردند. من قبل از جلسه چند آیه از قرآن می خواندم و جلسات را هم اداره می کردم. گاهی هم خودم واسطه دعوت این بزرگان بودم.

شخصیت ایشان را چگونه ارزیابی می کنید؟

در مبارزه با رژیم طاغوت، واقعاً کم نظیر بودند. یادم هست در سال ۱۳۴۲ که ایشان را محاکمه می کردند، در دادگاه حضور داشتم. فراموش نمی کنم که مجلس تحت الشعاع وقار، صلابت و ابهت ایشان بود. ایشان در آن جلسات با رفتار خود گردانندگان آن محکمه را تحقیر می کردند. وقتی احکام را هم خواندند، تمامی سخنان و اهداف خود را در قالب قرائت سوره فجر برای همه تبیین فرمودند. هر بار هم که در زندان به دیدارشان می رفتم، بسیار بانشاط و مصمم بودند. از پشت میله با حضور مأموران، همچنان گریزهای سیاسی بعضاً تند خود را می زدند. از زندان هم که آزاد می شدند، لحظه ای را برای پیگیری مبارزات از دست نمی دادند.

یک بار در ماه مبارک رمضان، بین دو نماز، پشت به محراب ایستادند و خطاب به حضار گفتند: «من از سخنرانی منع شده ام. می خواهم در فاصله دو نماز برایتان یک مسئله شرعی را در باره نماز جمعه عنوان کنم. نماز جمعه، واجب تخییری است و در دین اسلام اهمیت خاصی دارد. علت چیست که در تمام دنیای اسلام نمازجمعه برگزار می شود، ولی شیعیان از این کار استنکاف می کنند؟ پاسخ این است که برگزاری نماز جمعه در سه مقطع واجب است: اول حضور امام زمان(عج)، دوم حضور نایب ایشان که برای اقامه نماز تعیین شده باشد و سوم به شرط آنکه حاکم عادلی بر کشور حکومت کند. تا کنون هیچ یک از این شرایط محقق نشده است و لذا شیعیان، نماز جمعه را به معنای صحیح و واقعی اش برگزار نکرده اند، زیرا اولاً امام زمان(عج) غایب هستند، ثانیاً کسی از سوی ایشان برای انجام این کار تعیین نشده است و ثالثاً حاکم عادلی بر کشور حکومت نمی کند. از آنجا که نماز جمعه، یک نماز حکومتی است، برگزاری آن تأئید حکومت وقت محسوب می شود و شیعه در طول تاریخ و در زمان حال نخواسته و نمی خواهد با برگزاری این نماز، حکومت را تأئید کند».

ایشان در پوشش بیان یک مسئله شرعی، هر چه را که لازم بود بالای منبر بگویند، گفتند و در واقع از بیان همین مسئله شرعی، یک هدف سیاسی را دنبال کردند. همان شب مأموران ساواک به منزل ایشان ریختند و به خاطر اینکه شاه را غیر عادل نامیده بودند، دستگیرشان کردند.

نمونه دیگر، اختصاص فطریه رمضان سال ۱۳۴۹ به مردم فلسطین بود. خطبه های مهیج ایشان در آن روز موجب شد که نمازگزاران بیش از مبلغ فطریه خود و خانواده هایشان در پارچه جمع آوری فطریه بریزند. بعد از جمع آوری، مبلغ قابل توجهی شد. این پول ها را نمایندگانی از سوی مسجد به سفارت اردن بردند و متأسفانه بر اساس اطلاعات بعدی، این مبلغ هیچ گاه به نیازمندان فلسطین نرسید. با این همه نفس این عمل، نوعی حمایت معنوی از مردم مظلوم فلسطین بود.

از خاطرات خوددر ۱۲ بهمن۵۷ و سخنرانی حضرت امام بفرمایید

در تهران کمیته ای تشکیل شد به نام کمیته استقبال از امام، این کمیته سه واحد داشت: ۱) تدارکات ۲) انتظامات و۳) تبلیغات. با توجه به اینکه دوستان سابقه مرا در کارهای تبلیغاتی داشتند، ما را به واحد تبلیغات دعوت کردند. واحد تبلیغات کارهای مختلفی داشت. از جمله نوشتن پلاکارد و پوستر برای سراسر مملکت، تکثیر نوار و پیام های امام که صادر می فرمودند و کارهایی هم در باره استقبال از امام داشتیم که یک واحد از تبلیغات در فرودگاه برای استقبال از امام مستقر بودند و مابقی در بهشت زهرا، باجمعی از دوستان که من هم در خدمتشان بودم، در حقیقت مسئولیت اداره مراسم بهشت زهرا را به عهده داشتیم و اولین روزی که امام را زیارت کردم، در بهشت زهرا بود که برایم واقعاً روز بسیار بزرگی بود. در آنجا باید این اجتماع عظیم به وسیله شعار و غیره اداره می شد تا حضرت امام تشریف بیاورند. امام که به فرودگاه رسیدند، مرتب برای مردمی که در بهشت زهرا حضور داشتند گزارش می شد، مثلاً هم اکنون امام در چه نقطه ای تشریف دارند و از چه نقطه ای حرکت کردند و… یعنی گزارش های لحظه به لحظه از ورود امام را به اطلاع مردم می رساندیم تا این که امام با هلی کوپتر وسط جمعیت ظاهر شدند و البته هلی کوپتر به سختی به زمین نشست و بعد هم امام به جایگاه تشریف آوردند.

همان طور که در فیلم سخنرانی حضرت امام در بهشت زهرا مشهود است، پس از سخنان حماسی حضرت امام که فرمودند: «من توی دهن این دولت می زنم»، مردم شروع کردند به دست زدن و عده ای هم «صحیح است، صحیح است» می گفتند، ولی شما اولین کسی بودید که برخاستید و با فریاد تکبیر هیجانات مردم را هدایت کردید و از آن به بعد تکبیر گفتن جایگزین «صحیح است، صحیح است» شد. در این باره بیشتر توضیح بفرمایید.

وقتی امام خطاب به دولت بختیار فرمودند: «من دولت تعیین می کنم، من توی دهن این دولت می زنم»، یکی از مهمانان که در کنار جایگاه نشسته بود، شروع کرد به دست زدن و من و همه مردم دست می زدیم. بعد دیدیم تا حالا در برنامه هایمان دست زدن نبود، بلافاصله گفتم: «الله اکبر» و از اینجا بود که تکبیر گفتن باب شد. چون قبلاً اگر گوینده مطلبی را می گفت و مورد توجه و تأیید مردم بود، مردم سه بار «صحیح است، صحیح است» می گفتند، ولی از آن به بعد مردم هر گاه می خواستند سخن ناطق و گویند را تأیید کنند، همان «الله اکبر» می گفتند. آن روز سر از پا نمی شناختم و خیلی خوشحال بودم و با خود فکر می کردم این همه مردم مشتاق زیارت امام هستند، اما من جلوی قدم های ایشان نشسته ام و واقعاً احساس خوشحالی می کردم.

هرچندکه قطعا جنابعالی خاطرات فراوانی ازدوران مبارزات وانقلاب اسلامی دارید،امابه خاطراینکه موضوع گفت وگو خاطراتتان ازنمازجمعه است، ازآن عبورمیکنیم.چه شد که مکبر نماز جمعه شدید؟

من تا قبل از اعلام رسمی اقامه نماز جمعه توسط حضرت آیت الله طالقانی از قضیه خبر نداشتم. صبح روز پنج مرداد به دانشگاه تهران رفتم تا هر کمکی که از دستم برمی آید انجام بدهم. بدیهی است که منافقین و لیبرال ها علاقه نداشتند که من مکبر باشم، ولی آیت الله طالقانی فرموده بودند: «من محمود آقا را سال هاست می شناسم و می دانم که هیچ کس نمی تواند این مراسم را مثل او اداره کند».

اولین روز برگزاری نماز جمعه، در فاصله نماز جمعه و نماز عصر یادم آمد که پیامبر(ص) و اصحاب ایشان پس از فتح مکه، دعای وحدت خواندند و من هم فکر کردم با پیروزی انقلاب و برگزاری نماز جمعه خوب است که این دعا را بخوانیم. از آن پس این دعا در نماز جمعه های سراسر کشور خوانده می شد. پس از رحلت آن بزرگوار، در کنار آرامگاه ایشان هم دعای وحدت را خواندم و جمعیت با من تکرارکردند

بعد از رحلت مرحوم آیت الله طالقانی، عده ای دغدغه داشتند که شما نماز جمعه بروید یا نروید. از آن ایام بگویید.

عده ای شیطنت هائی کردند که من کنار گذاشته شوم. جالب بود که در بدو تأسیس نماز جمعه، مجاهدین می گفتند مرتضائی فر از اعضای حزب جمهوری اسلامی است و بعد از انتصاب آقای منتظری به امامت جمعه نیز برخی می گفتند فلانی با مجاهدین و اعضای نهضت آزادی مرتبط است و نباید در این سمت قرار گیرد؛ با این همه شهیدان رجائی و باهنر که از سوابق من باخبر بودند پافشاری کردند که کس دیگری نمی تواند نمازجمعه را اداره کند. با حمایت این بزرگواران و چهره هائی چون حضرت آیت الله خامنه ای و آیت الله هاشمی رفسنجانی بود که کار من ادامه پیدا کرد.

مبداء آشنایی شما با حضرت آیت الله خامنه ای از کی و چگونه است؟

قبل از انقلاب از محضرشان استفاده می کردیم. در فاصله سال های ۴۸ تا ۵۰ مدیر برنامه های مسجد الجواد بودم که پس از بسته شدن حسینیه ارشاد تبدیل به یکی از پایگاه های مبارزه شده بود. انجمن اسلامی پزشکان و مهندسان سه یا پنج شب در هفته در ماه های محرم و رمضان در این مسجد مراسم عزاداری را برگزار می کردند و دانشجویان مذهبی از همه دانشگاه های تهران می آمدند. افرادی که به آنجا می آمدند عبارت بودند از شهید آیت الله بهشتی، حضرت آقا، آیت الله هاشمی رفسنجانی، شهید هاشمی نژاد، آیت الله امامی کاشانی و آیت الله خزعلی. حضرت آقا در یک روز تاسوعا در آنجا سخنرانی داشتند. اتفاقاً در همان روز اعلامیه ای پخش و اشاره ای به حضرت امام شده بود و لذا عده ای را در همان روز و مرا هم در شب عاشورا دستگیر کردند که شما که مدیر مسجد بودی، چرا دقت نکردی و گذاشتی اعلامیه ها در مسجد پخش شوند.

ارتباط ما با حضرت آقا از طریق محافلی که تشکیل می شدند و انقلابیون حضور داشتند، ادامه داشت. مرحوم مرحوم آیت الله طالقانی،شهید باهنر، شهید رجایی، آقای بادامچیان، و… نیز به این جلسات می آمدند و برخی از آنها سخنرانی هم داشتند. پس از آن تا مدتی ارتباط بنده با حضرت آقا قطع بود تا پس از پیروزی انقلاب اسلامی که ایشان از سوی امام به امامت نماز جمعه منصوب شدند و این ارتباط مستحکم تر و نزدیک تر شد.

ازخاطرات خطبه های نماز جمعه آقا، مواردی رابیان فرمائید. مشهورترین آنها همان روز انفجار بمب است که درادامه این گفت وگو به آن خواهیم پرداخت، اما چند مورد از خطبه های ایشان بسیار ماندگار و خاطره انگیز شد، مثلاً روز بعد از ۱۴ اسفند.ازحواشی آن خطبه تاریخی بفرمائید.

مقدمتا باید عرض کنم که خطبه های آقا فوق العاده بودند.به لحاظ مطالعات وکارپژوهشی ای که ایشان برای تهیه محتوای این خطبه ها میکردند، از هر جهت سازنده وآگاهی بخش بودند. آن روزها هم مردم نیاز به روشنگری داشتند و همه منتظر بودند ببینند آقادرروزهای جمعه چه می فرمایند تا براساس همان بیانات و هدایت ها حرکت کنند. خطبه های ایشان بسیار جالب بودند.امادرپاسخ به سوال شماباید عرض کنم که درروزپنجشنبه ۱۴ اسفند به خاطر حرکاتی که از سوی بنی صدر و منافقین شده بود…

در همان زمین چمن دانشگاه یعنی محل اقامه نمازجمعه هم این اتفاق افتاده بود…

بله، در همان جا بود. عده ای را مورد ضرب و شتم قرار داده بودند و امت حزب الله خیلی ملتهب بودند و فردای آن روز یعنی جمعه همه منتظر بودندکه حرکت خودجوش و همه جانبه ای را علیه بنی صدر راه بیندازند و نسبت به روز قبل واکنش نشان بدهند و حتی بریزند یک جاهایی را که مربوط به بنی صدر و منافقین است اشغال کنند، دفتر هماهنگی رئیس جمهور را بگیرند و خلاصه خشمشان را نشان بدهند، ولی آقا آن روز آمدند و با نهایت درایت و با خطبه ای غرّا روی این آتش، آب ریختند و اجازه ندادند حرکتی انجام شود، چون درآن روزها حضرت امام هم خیلی روی وحدت تأکید داشتند. خطبه های آقا درآن روز،خیلی حماسی بودند. آن روز آقا خشم فروخورده ای داشتند، ولی توانستند مردم را آرام کنند، چون نظر حضرت امام هم همین بود. سعه صدر آقا کاملاً بارز بود که با آن که مردم کاملاً آمادگی داشتند و ایشان هم می توانستند با یک خطابه پرشور، مردم را تحریک کنند، ولی در عین حال که خطبه حماسی و پرشوری را ایراد کردند، آرامش هم به مردم دادند. الحمدلله درآن دوره دوستانی که وظیفه حفاظت از آقا را داشتند، بسیار دقیق عمل کردند. منافقین خیلی تلاش می کردند حرکتی بکنند، ولی الحمدلله خنثی شد و مشکلی به وجود نیامد و مردم هم محکم ایستادند، مخصوصاً خانم ها که حضورشان بسیار مهم بود و دشمنان شرمنده شدند.

میرسیم به خاطره نمازجمعه ای که درمیانه آن به ناگاه بمب منفجرشدوعده ای شهید شدند.البته مدیریت شما در آن نمازجمعه هم بسیار بارز بود…

لطف خداوند بود…

اما قهرمان آن نمازتاریخی حضرت آقابودند،که مانع ازبه هم خوردن مراسم شدند وخطبه هاراادامه دادند.از حاشیه های آن مراسم به ویزه واکنش حضرت آقا پس از انفجاربمب بفرمائید.

آن روز آقا داشتند راجع به دکتر مصدق…

و مرحوم آیت الله کاشانی و مظالمی که بر ایشان رفته بود…

بله، در این مورد صحبت می کردند. درست یادم هست که ایشان تحلیل بسیار جالبی کردند و چون مطالعات باارزشی درحوزه تاریخ نهضت ملی کرده بودند، دیدگاه های بسیار روشنی در باره این مسائل داشتند. ایشان داشتند شرایط و وضعیت زمان مرحوم آیت الله کاشانی و دکتر مصدق را تشریح می کردند که به ناگاه بمب منفجر شد و آقا فقط از سکو پایین آمدند و من پشت تریبون رفتم و شعار الله اکبر دادم.

تصمیم برای این که حضرت آقا خطبه را ادامه بدهند یا ندهند چگونه اتخاذ شد؟ چون مسئله امنیتی بود و احتمال داشت بمب دیگری هم در جای دیگری منفجر شود.

ایشان بلافاصله تصمیم گرفتند که خطبه را ادامه بدهند، چون قصد دشمن این بود که نماز جمعه را به هم بزند. قراردشمن هم این نبود که بگوید بمب منفجر شد، بلکه می خواستند بگویند موشک های صدام تا نماز جمعه رسیده است که مردم به هم بریزند و در آنها ترس ایجاد شود، اما شاید دو سه دقیقه هم نگذشت که من پشت تریبون رفتم و گفتم: «توجه فرمایید! توجه فرمایید! ریاست محترم جمهور به خطبه های عالمانه خود ادامه می دهند». مردم در این فاصله کوتاه آرامش خود را به دست آوردند و حضرت آقا هم به خطبه ادامه دادند. بنا نبود ایشان ادامه بدهند و کسی هم به ایشان توصیه ای مبنی براینکه به صحبت اد

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.