پاورپوینت کامل مواهبی که خداوند به امام(ره) و مقام معظم رهبری عنایت فرموده است ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل مواهبی که خداوند به امام(ره) و مقام معظم رهبری عنایت فرموده است ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مواهبی که خداوند به امام(ره) و مقام معظم رهبری عنایت فرموده است ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل مواهبی که خداوند به امام(ره) و مقام معظم رهبری عنایت فرموده است ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
در گفت و گوی اختصاصی با وصی حضرت امام (ره) در نجف اشرف، آیت الله سید جعفر کریمی
اشاره:
آیت الله سید جعفر کریمی شاگرد، همراه و یار دیرین حضرت امام خمینی«ره» از معدود فرزانگان حوزه های علمیه قم و نجف می باشد که از محضر علمی عمده اساتید برجسته و مراجع بزرگ شیعه در طول بیش از شصت سال گذشته بهره برده و با تسلط عمیق و گسترده بر مبانی و فتاوی حضرت امام، محور حوزه استفتاء امام در نجف و ایران و بعد از امام، محوریت پاسخگویی به استفتائات مرحوم آیت الله العظمی اراکی و مقام معظم رهبری «مدظله» را عهده دار بوده ا ست و با توجه به ایفای این نقش در طول نزدیک به پنجاه سال می توان وی را به عنوان مسلط ترین اصحاب حضرت امام در مقوله نظرات فقهی این مراجع به حساب آورد.
میزان اعتماد حضرت امام به آیت الله کریمی تا آنجا بود که هنگام مهاجرت از نجف اشرف، ایشان را همراه چند نفر دیگر، وصی خود قرار می دهند و همچنین تنقیح تعدادی از مهمترین کتاب های فقهی امام به عهده ایشان قرار می گیرد و بعد از پیروزی انقلاب علاوه بر عضویت در مجلس خبرگان و تصدی سمت های حساس قضایی حضرت امام تا پایان عمر بالاترین اعتماد را در حوزه پاسخگویی استفتائات به ایشان داشتند. آیت الله سید جعفر کریمی با چنین پیشینه و دستمایه فقهی از قدرت استنباط فقهی و توان علمی مقام معظم رهبری «مدظله» با قاطعیت و صراحت سخن می گوید و ادامه راه امام و دفاع از میراث امام را در پیروی از ولایت فقیه می داند….
پاسدار اسلام از فرصتی که ایشان در پاسخگویی به امت «پاسدار اسلام» قرار دادند صمیمانه سپاسگزاری می کند.
جنابعالی از حدود۵۰ سال پیش با امام در ارتباط بوده اید و لذا شنیدن خاطرات شما از این دوران طولانی می تواند برای ثبت در تاریخ بسیار مغتنم باشد. ابتدا شمه ای از شرح حال خود را بفرمایید تا وارد بحث اصلی شویم.
بسم الله الرحمن الرحیم. بنده در سال ۱۳۱۰ در بحبوحه یکه تازی رضاخان در یکی از روستاهای بابل به نام امیرکلا متولد شدم.
چه سالی وارد حوزه شدید؟
در هفت هشت سالگی در زادگاهم به مکتب می رفتم و قرآن و بعضی از کتب فارسی را آموختم و بعد از شهریور ۲۰ جامع المقدمات را شروع کردم و تا سال ۲۶ در حوزه بابل ادامه تحصیل دادم و در سال ۲۷ به قم آمدم و تا آذر ۳۳ در قم اشتغال به تحصیل داشتم و در آنجا لمعه، رسائل، مکاسب، کفایه و یکی دو سال آخر را هم درس خارج آقای بروجردی و مرحوم آشیخ مهدی امامی امیری شرکت می کردم.
پس از این مرحله به نجف مشرف شدید؟
بنده تا سال ۳۳ در قم بودم. تابستان ها به شمال و خدمت پدر و مادرم می رفتم. اواخر شهریور ۳۳ در شمال بودم و بعد آمدم قم. یکی دو ماهی نگذشته بود که مرحوم پدرم تلگراف زد که گذرنامه بگیر و برو نجف. من بو بردم که ایشان فهمیده است من دارم در قم چه کار می کنم. من در قم در ایام تحصیل علاوه بر درس خواندن، شب ها مطالعه می کردم و بعد به منزل مرحوم واحدی می رفتم. بعضی از شب ها مرحوم نواب هم می آمد و خلاصه با جماعت فدائیان اسلام سر و کار داشتم. منزل مرحوم واحدی در کوچه انواری بود و مرحوم نواب اکثراً به آنجا وارد می شد. ما هم در جمع فدائیان اسلام تحرکاتی داشتیم و به گمان خودم پدرمان هیچ اطلاع نداشت. حساب می کردم ایشان که همراه من نیست تا از جریان مطلع شود و دلهره پیدا کند و مطلبی را هم در این باب به ایشان عرض نمی کردم.
آن تلگراف را که زد، حدس زدم یکی از بستگان ما که آن وقت در ارتش و از فرماندهان نظامی زمان مصدق بود، از وضع من اطلاع پیدا کرده و احتمالاً پدرم را در جریان امر قرار داده است.
ایام بعد از جریان ۲۸ مرداد بود و سرتیپ آزموده داشت مصدق را در لشکر ۲ زرهی محاکمه می کرد. بعد هم به فکر افتادند فدائیان اسلام را بگیرند و اگر می ماندم، شاید به سراغ من هم می آمدند و از شاید یک کمی هم بیشتر!
تلگراف مرحوم پدر را که دریافت کردم، با مرحوم آسید احمد زنجانی، پدر آقاموسی زنجانی مشورت و نزد ایشان استخاره کردم. بحمدالله استخاره مساعد آمد. با مرحوم استادمان آشیخ مهدی امامی امیری هم مشورت کردم. ایشان فرمود: «حالا که پدرتان موافق است، برای رفتن به نجف اقدام کن. اگر آنجا را برای ادامه تحصیل مساعد دیدی، به تحصیل ادامه بده و اگر مساعد ندیدی، زیارت می کنی و برمی گردی».
بالاخره در آذر ۳۳ راهی نجف اشرف شدم و از چنگ ساواک ایران گریختم. در نجف بودم تا امام به آنجا آمدند.
پس تقریباً یازده سال قبل از امام به نجف رفتید.
بله،. در این فاصله درس مرحوم آقای شاهرودی، درس مرحوم میرزاهاشم آملی و مختصری هم درس مرحوم آمیرزا آقای اصطهباناتی و درس مرحوم آسید یحیی یزدی و… رفتم.
از کی با امام آشنا شدید؟
آشنایی مستقیم که در خدمت ایشان باشم، از روز اول ورود امام به کاظمین بود. من در نجف در مدرسه بروجردی ساکن بودم و در آنجا عصرها مکاسب و کفایه تدریس می کردم. یک روز گرم تابستان رفتیم درس بگوییم که مرحوم آشیخ نصرالله خلخالی سراسیمه آمد به مدرسه و تا ما را دید، گفت: «خدا را شکر که شما را دیدم.» پرسیدم: «باز چه شده؟» گفت: «به من از منزل آقای خوئی تلفن زده اند که آقای خمینی به کاظمین آمده است.» رابطه آشیخ نصرالله و بیت آقای خوئی حتی قبل از آمدن امام به نجف هم خوب نبود. آشیخ نصرالله شک داشت که نکند او را سر کار گذاشته اند و می گفت آقای خمینی به کاظمین آمده است، یعنی چه؟ تا این را گفت، گفتم: «آشیخ! بفرمایید تلفن های بغداد به نجف و کاظمین مستقیم است یا از تلفنخانه به خانه ها وصل می کنند؟» گفت: «از تلفنخانه وصل می کنند». گفتم: «کاری ندارد. تلفنخانه نجف را بگیر و سئوال کن که در فلان ساعت از کاظمین به منزل آقای خوئی تلفن زده اند یا نه؟ و اگر بله، از کجا و چه کسی بوده است؟» گفت: «خوب گفتی.» و از تلفن مدرسه آقای بروجردی تماس گرفت و سئوال کرد.
آنها دو دقیقه بعد جواب دادند که این تلفن از مسافرخانه عبدالامیر جمالی در کاظمین بوده و شماره اش هم این است. آشیخ نصرالله شماره را گرفت و زنگ زد. خدا رحمت کند حاج آقا مصطفی را، در مسافرخانه نشسته بود. بعد از سلام و علیک گفت: «بله، ما آمده ایم و پدرمان وضو گرفت و به حرم مشرف شد. من دیدم خسته ام اینجا نشسته ام». آشیخ نصرالله پرسید: «صاحب مسافرخانه آنجاست؟» جواب داد: «بله». گفت: «تلفن را به او بدهید.»آقا مصطفی تلفن را داد به عبدالامیر جمالی که رفیق آشیخ نصرالله بود. شیخ نصرالله به او گفت: «مرد حسابی! شخصیتی مثل آقای خمینی که جایش در مسافرخانه نیست. ایشان را به منزل خودت ببر. برای ایشان در آنجا جای مناسبی درست کن. ما هم فردا صبح می آییم خدمت ایشان».
خانه عبدالامیر جمالی. خانه اش را آماده کرد و وقتی امام از حرم برگشتند، ایشان را با آقامصطفی برد خانه خودش.
ما به فکر افتادیم که مقدمات بسیج طلبه ها را برای دیدار با امام، آن هم در محیطی که بعضی ها حتی جرئت نمی کردند اسم امام را هم ببرند، چه رسد به این که به دیدن ایشان برود، فراهم کنیم. خلاصه عده ای را برای رفتن به کاظمین بسیج کردیم، بعضی ها را با مینی بوس و بعضی ها را با سواری بردیم. هزینه اش را هم تماماً آشیخ نصرالله پرداخت. خدا رحمتش کند. خیلی زحمت کشید. طلبه ها را آماده کردیم که صبح به سمت کاظمین بروند و من و حاج شیخ نصرالله هم فردا صبح بعد از نماز راه افتادیم و خدمت امام در کاظمین رفتیم و دیدیم ایشان تازه دارند صبحانه تناول می کنند. در آنجا من از نزدیک خدمت امام رسیدم و در معیت ایشان بودم تا روزی که در مرز صفوان درمرزکویت با هم خداحافظی کردیم که ایشان بناداشتند به کویت بروند که نشد.
پس شما هم روزی که امام به طرف کویت حرکت کردند، همراه ایشان بودید؟
بله.
مدتی که امام در نجف بودند، درس ایشان هم تشریف می بردید؟
من قبل از آمدن امام، درسی را که رویش حساب می کردم درس آقای آملی بود.
کدام آقای آملی؟
آمیرزا هاشم آملی اصولشان را من نوشته و یک جلد هم چاپ کردم و بنا داشتم که بقیه را هم چاپ کنم. امام که وارد نجف شدند، هر جلسه ای را که خدمت ایشان بودیم، بیشتر جذبشان می شدیم. من همه کارهایم را رها کردم و از همان روز اول به انجام خدمت در بیت امام پرداختم.
امام اشتهار علمی داشتند و لذا شب ها طلبه ها در منزل ایشان جمع می شدند وجلسات علمی خوبی شکل گرفت، به طوری که افراد از آن به بعد که می آمدند، برای استفاده علمی می آمدند، نه این که فقط بخواهند آقای خمینی را از نزدیک ببینند.
امام نشان دادند که قدرت علمی بالایی دارند و مسائل علمی ای که مطرح می شوند، چیزی نیستند که ایشان در پاسخ گویی در بمانند. ایشان صحبت می کردند و مسائل حلاجی می شدند. بعد از ده دوازده روز هم درس را شروع کردند و ما در درس ایشان شرکت می کردیم..
خدا را شکر که آن روز مرا هدایت کرد که خدمت به اسلام، خدمت به آقای خمینی است در کار علمی و انقلابی اش و لذا به کارهای ایشان پرداختم. هر نوع کاری بود، انجام می دادم و در درس ایشان هم شرکت می کردم. درس مرحوم آقای حکیم را از قبل می رفتم و آن را هم ادامه دادم. درس مرحوم آقای خوئی هم حدود ۲۵ سالی شرکت کردم. قبلاً به طور مرتب می رفتم و بعد از آمدن امام دیگر چندان تعهد حضور سر وقت در درس آقای خوئی را نداشتم، ولی در هر حال شرکت می کردم، اما عمد حضور تفهّم و با دقت، سر درس امام بود..
از چه زمانی حوزه استفتای امام را در نجف شکل دادید؟
قبل از فوت مرحوم آقای حکیم ـ یادم نیست مرحوم آشیخ نصرالله خلخالی یا مرحوم آقامصطفی که با ما نشست و برخاست داشت و بحث می کرد و به اطلاعات من پی برده بودـ مرا به امام معرفی و مؤلفات امام را به ما واگذار کرد تا بررسی و تحقیق و چاپ کنیم، منجمله تحریرالوسیله و زبده الاحکام را…
در این گیر و دار مرحوم آقای حکیم فوت کرد. تا آن زمان، امام اجازات و استفتائات و قبوض را به خط مبارک خودشان می نوشتند. با فوت مرحوم آقای حکیم و مساعی جمیله مرحوم آشیخ نصرالله خلخالی، مقلدین آقای حکیم در خاورمیانه و مناطقی از پاکستان، هندوستان و افغانستان و ایران به طرف امام سرازیر شدند و دیگر حجم استفتائات به قدری بود که امام نمی رسیدند خودشان بنویسند.
یک یا دو ماه بعد از فوت آقای حکیم بود که ما دعوت شدیم تا استفتائات را بنویسیم و خدمت امام ارائه بدهیم و هر چه را پسندیدند که هیچ، نپسندیدند اصلاح کنند و ما مجدداً بنویسیم و بفرستیم که مهر کنند.
آقای رضوانی بود و بنده و مرحوم آقای خاتم. سه نفری از سال ۹۰ قمری شروع کردیم به نوشتن استفتائات، و می فرستادیم خدمت امام، ملاحظه می فرمودند و هر جا که نیاز به اصلاح بود، اصلاح می کردند و برمی گرداندند و ما یادداشت می کردیم و روی ورقه استفتا می نوشتیم و می رفت خدمت ایشان و مهر می کردند و برای صاحبش می فرستادیم. وقتی ما سه نفر استفتائات را شروع کردیم، بعد از مدتی آشیخ عبدالعلی قرهی از نجف راهی ایران شد. آقای رضوانی رفت جای ایشان تا دفتر را اداره کند و من وآقای خاتم تنها شدیم.که بعد از آن حاج احمدآقا آقای قدیری را معرفی کرد که آمد و با ما همکاری کرد.
در همین اوان بود که کتاب بیع امام را به ما دادند که بررسی و تحقیق و چاپ کنیم. مسوده اولی را که به ما دادند، نوشته امام در قم بود. امام در قم، بیع را درس فرموده و تا قسمت های زیادی نوشته شده در قم بود. در نجف که این درس را شروع کردند، هر جا که نسبت به درس قم نظر جدیدی داشتند، در حاشیه می نوشتند. و همین نسخه را به ما دادند که بعد ازبررسی و اصلاح عبارات این کتاب را چاپ کردیم. انصافاً کتاب البیع امام در نجف خوب، دقیق و بی غلط چاپ شد
وقتی کسی به بیت امام می آمد، از دفتر روی یک تکه کاغذ می نوشتند که چه کسی آمده است و چه تقاضایی دارد و کاغذ را می دادند دست مش حسین که ببرد در اندرونی و امام ببینند و جواب بدهند. روز اول، آقای رضوانی روی یک تکه کاغذ بزرگ دو سه کلمه نوشت و داد دست مش حسن که ببرد. امام فرمودند: «برای این مطلبی که شما نوشته ای، یک بند انگشت کاغذ کافی است.» خود امام این پیغام ها را روی تکه کاغذهایی که از نامه ها و پاکت هایی که برایشان می آمد و سفید بود، جدا می کردند، می نوشتند. ما که این چیزها را از امام می دیدیم، کوشیدیم برای چاپ کتاب ایشان حتی الامکان کاغذ کمتری مصرف کنیم و لذا سر سطرهاومیان تیترها کم شد. در قم که چاپ کردند، این را جبران کردند و انصافاً زیباتر چاپ شد. بعد از چاپ کتاب بیع، امام به بحث خلل پرداختند. بحث خلل را هم بررسی کردیم، منتهی در زمان حضور امام در نجف به چاپ نرسید و هجمه سازمان امنیت عراق به بیت امام و فکر بیرون رفتن از نجف پیش آمد.
بعدها آقای رضوانی آن مسوده را چاپ کرد. بحث خلل، چاپ شد نجف نیست، بلکه چاپ شد پس از دوره نجف است، منتهی بررسی و تحقیق آن را من و آقای خاتم انجام داده بودیم.
امام به جای دفتر استفتائات، از تعبیر حوزه استفتائات استفاده می کردند. حضرت عالی تا آخر در این حوزه بودید؟
بله، من و آقای خاتم تا روزی که ایشان به مرز صفوان رفتند و ما در مشایعت ایشان بودیم، در حوزه استفتائات بودیم. مدتی هم در صفوان ماندیم و به خیال این که امام وارد کویت شده اند، برگشتیم نجف، ولی مطلع شدیم که نگذاشته اند امام به کویت بروند و برگشته و شب را در بصره مانده اند. صبح هم از بصره به بغداد آمدند تا راهی پاریس شدند.
تا امام در نجف حضور داشتند، جلسات استفتا دایر بود و من و آقای خاتم ادامه می دادیم.
بعد که به ایران آمدید چطور؟
قبل از حرکت امام به پاریس، یک روز آقای فرقانی یک پاکت آورد و به من داد که پشت آن نوشته بود: «این پاکت در خدمت شما باشد و بعد از فوتم آن را باز و به محتوای نامه، هر چه که هست عمل کنید». من به محض این که این نامه را دیدم، تنم لرزید. ما همه چیز را در ذهنمان عبور می دادیم، الا فوت امام و زنده ماندنمان بعد از فوت ایشان را. حرفی نزدم. شبی که امام عازم کویت بودند، بنده و آقای خاتم و آقای رضوانی را خواستند. این نامه را برای چهار نفر فرستاده بودند. مرحوم حاج شیخ حبیب الله اراکی، آقای رضوانی، آقای خاتم و بنده. ما را خواستند و فرمودند: «پاکت هایی را که خدمت آقایان داده ام وصیت نامه من است. من فردا صبح از اینجا می روم. پاکت را باز کنید و به آنچه نوشته ام عمل کنید.»، اما الحمدلله امام به پاریس رفتند و به سلامت به ایران بازگشتند.
شما پاکت را باز نکردید؟
نخیر! وقتی امام به ایران برگشتند، من در فروردین ۵۸ به ایران برگشتم. خدمت امام رسیدم و عرض کردم: «این مدتی را که در نجف بودم، به خاطر شما بود،. حالا که شما به ایران آمده اید، اجازه بدهید من هم برگردم.»
من به ایران آمدم و امانت هایی را که امام به بنده سپرده بودند و حدود ۸ میلیون تومان می شد، وسط کتاب هایم پنهان کردم و با خودم آوردم. روز دوم ورودم به قم آنها را به منزل آقای یزدی بردم و تحویل امام دادم. امام فرمودند: «مثل این که آقایانی در جلسه استفتا شرکت می کنند، شما هم بروید و شرکت کنید.» گفتم: «چشم!» در قم رفتیم و دیدیم آقایان راستی، قدیری و ملکوتی مشغول پاسخ گویی به سئوالات هستند. ما هم شدیم نفر چهارم. به کار ادامه دادیم تا آقای خاتم را هم فرستادند. من و آقای خاتم و آقای قدیری و آقای ملکوتی تا زمانی که امام رحلت فرمودند، بودیم و بعد تبدیل شد به شرکت در جلسه استفتای مرحوم اراکی.
در این مدت که در قم در جلسات، استفتا شرکت می کردیم، اوایل استفتائات زیاد نبود، اما به تدریج زیاد شد. استفتائات نوشته می شد، هفته ای یک روز اینها را در پوشه می گذاشتیم و من به تهران خدمت امام می آوردم و امام ملاحظه و مهر می کردند وصبح روزبعددرحضورشان آقای رسولی وآقای رحیمیان مهرمی کردند و به قم برمی گرداندند. تا این اواخر به این شکل بود.، نگاه می کردیم می دیدیم یک جا نقطه نگذاشته ایم و امام نقطه گذاشته اند. یک جا الف نگذاشته ایم و امام الف را اضافه کرده اند، یک جا سرکش کاف زیادی بوده و امام حذفش کرده بودند. معلوم می شد همه اینها را با دقت می بینند.
ولی درصد مواردی که امام تصرف می کردند، یک درصد هم نمی شد و همین نشان می داد که دفتر استفتا بسیار دقیق بود و نگاهش با نگاه امام انطباق داشت.
الحمدلله! تا این اواخر نحوه کار ما این گونه بود که رابط بین دفتر قم و تهران، بنده بودم. گاهی هم مسائلی پیش می آمدند که آقایان نمی دانستند اصلاً چه بنویسند. و من وقتی به تهران می آمدم خدمت امام مطرح می کردم و جواب می دادند و می نوشتند و مهر می کردند.
شش ماه یا یک سال قبل از رحلتشان بود که به من فرمودند: «آقای کریمی! الحمدلله آقایانی که در امر استفتا با من کار کرده اند، کاملاً با مبانی فتاوای من آشنایی دارند. در همان دفتر استفتا سئوالات را پاسخ بدهید و فقط اگر مواردی پیش آمد که مشکل پیدا کردید، پیش من بیاورید.» از آن به بعد استفتائات با مهر دفتر استفتا پاسخ داده می شدند.
پس از رحلت امام به استفتائات آقای اراکی پاسخ می دادید؟
من مرحوم آقای اراکی را در همان زمان طلبگی که در قم بودم، می شناختم. ما زیاد به منزل مرحوم آسید محمدتقی خوانساری تردد داشتیم، ایشان هم در آنجا حضور داشتند و اکثراً هم ملازم مرحوم خوانساری بودند. نسبت به آقای اراکی شناخت داشتم و دیدم بینی و بین الله ایشان اهلیت مرجعیت را دارد و رابطه اش هم با امام و ولایت فقیه خوب است. شب فوت امام، من و آقای خاتم و آقای قدیری جلسه داشتیم و من پیشنهاد کردم که چون مردم نیاز به مرجع تقلید دارند، اگر صلاح می دانید، خوب است که آقای اراکی را معرفی کنیم. عده ای هم این مطلب را از ما می پذیرند، پس بیایید ایشان را معرفی کنیم. آقایان هم پذیرفتند
پس از فوت امام، برای انتخاب مقام معظم رهبری به تهران و مجلس خبرگان آمدیم
شما عضو خبرگان اول بودید؟
بله، رفتیم ووقتی به قم برگشتیم آقای اراکی را معرفی کردیم.
آقای اراکی در نزدیکی دفتر سابق امام جلسه استفتایی را تشکیل داده بودند. یکی دو هفته بعد از اعلام مرجعیت ایشان، سیل استفتائات به سوی دفتر ایشان سرازیر شد و من و آقای خاتم و آقای قدیری در آنجا شرکت می کردیم و پاسخ می دادیم.
بعد از آقای اراکی چه کردید؟
بنده با توجه به شناختی که نسبت به آقای خامنه ای پیدا کرده بودم و در جلساتی که خدمت ایشان بودم، با بحث هایی که می شد، دیدم بینی و بین ربّی، استعداد فوق العاده ای که در ایشان هست، در حافظه، در بُعد نظر، در توجه به متون آیات و روایات و آنچه که باید از آیات و روایات استفاده شود و در فهم کلمات فقها، ایشان مافوق اقران خود هستند.لذا بعد از آقای اراکی ایشان را به عنوان مرجع تقلید معرفی کردم. بینی و بین ربّی این جور تشخیص دادم و الان هم به این معتقدم
دیدم همه لوازم مرجعیت در ایشان هست. حالا مرجع فرض بفرمایید یکی دو خط و نیم خوانده، یکی یک خط خوانده، ولی اصل لوازم مرجعیت موجود است. ما ایشان را معرفی کردیم و با پیشگامی من در این راه، آقای خاتم هم موافقت کرد که ایشان را معرفی کند و آقایان راستی، بنی فضل و مؤمن هم این کار را کردند. الحمدلله مرجعیت ایشان تثبیت شد و بعد از فوت آقای اراکی خلائی باقی نماند
پس از آن در حوزه استفتای مقام معظم رهبری به کار ادامه دادید؟
بله، بعد از تصدی آقای خامنه ای به رهبری و بعد هم سمت مرجعیت، آقای رسولی محلاتی که خدا حفظش کند گفت: « ما نمی توانیم ایشان راتنهابگذاریم. مردم استفتائاتی دارند و در اینجا می آید، باید به اینها جواب داده شود. شما که با ایشان و مبانی فقهی شان آشنا هستید و سال ها هم در استفتا کار کرده اید، بیایید و این کار ر
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 