پاورپوینت کامل میزگرد پیرامون پنجاهمین سالگرد۱۵ خرداد ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل میزگرد پیرامون پنجاهمین سالگرد۱۵ خرداد ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل میزگرد پیرامون پنجاهمین سالگرد۱۵ خرداد ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل میزگرد پیرامون پنجاهمین سالگرد۱۵ خرداد ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

«نهضت امام خمینی و نسبت آن با سبک زندگی سیاسی و اجتماعی ایرانیان» در میزگرد پاسدار اسلام

با حجت الاسلام والمسلمین سید حمید روحانی، عزت الله شاهی (مطهری) و خانم مرضیه حدیدچی (دباغ)

نیم قرن برستیغ آزادگی…

اشاره:

در خرداد امسال، پنجاهمین بهار از ۱۵خرداد ۴۲ و نقطه عطف نهضت بیدارگرانه روح خدا«ره» سپری می شود و این تاریخ، موسم بسیاری از سخن ها و دقت هاست. سوگمندانه باید اذعان کرد که دانایان راز و شاهدان این واقعه، هنوز به مردمان این دیار، به ویژه جوانان در آگاهی بخشی، دین بسیار دارند و در توصیف ابعاد گوناگون این مبدأ نور باید بیش از این داد سخن دهند.

میزگردی که پیش رو دارید سعی دارد که در این باب گامی هر چند کوچک بردارد. در این محفل که در دفتر «پاسداراسلام» و با حضور مدیر مسئول محترم ماهنامه برگزارشد، حجت الاسلام والمسلمین سیدحمید روحانی مورخ انقلاب اسلامی، عزت الله شاهی(مطهری) از مبارزان پرآوازه انقلاب و خانم مرضیه حدیدچی(دباغ) بانوی مجاهد و رزم آور نهضت امام، شرکت کرده و هر یک از منظر خویش در باب این موضوع سخن گفته اند.

امید آنکه مقبول افتد.

***

با تشکر از حضور میهمانان گرامی، از مدیر مسئول محترم ماهنامه خواهشمندیم که باب سخن را بگشایند.

بسم الله الرحمن الرحیم. در خردادماه سال ۹۲، پنجاهمین سال ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ را در پیش رو داریم. پس از سپری شدن نیم قرن از نقطه عطف نهضت لازم است مروری داشته باشیم بر شرایطی که امام در آن، نهضت را آغاز کرد، ضرورت هایی که ایجاب کرد تا این نهضت آغاز شود و مسیر تاریخ و ایران را تغییر بدهد و در ادامه این مباحث هم انشاءالله به بررسی برخی از دستاوردهای نهضت امام«ره» ـ چه در سطح داخلی، چه در سطح منطقه و در سطح جهان ـ و نیز نقشی که این رویداد در افول ابرقدرت ها ایفا کرد، خواهیم پرداخت.

تشکر می کنیم از جناب حجت الاسلام والمسلمین سیدحمید روحانی کسی که از گام اول نهضت حضرت امام«ره» در سال ۴۱ همراه ایشان و در متن جریانات نهضت بودند و در این مسیر هیچ گاه سر سوزنی از مسیر امام و انقلاب عقب ننشستند و همچنان پایدار و استوار راه را ادامه دادند، ضمن اینکه نقش منحصر به فردی را در تدوین تاریخ نهضت حضرت امام«ره» ایفا کرده و تألیفات متعددی از جمله کتاب بسیار ارزشمند «نهضت امام خمینی» را داشته اند.

و تشکر می کنیم از جناب آقای عزت شاهی که از جمله کسانی هستند که در مسیر نهضت دستگیر و بیشترین شکنجه را از جلادان رژیم شاه متحمل شدند و مقاومت حماسی بی نظیری را در مقابل همه شکنجه ها از خود نشان دادند و چهره ای بی نظیر در مقاومت در مقابل شکنجه های رژیم شاه هستند و همچنان در مسیر انقلاب پایدار ایستاده اند.

همچنین تشکر می کنیم از خواهر بسیار گرانقدرمان سرکار خانم مرضیه دباغ که از نظر همراهی با نهضت و حضرت امام در میان مجموعه زنان جامعه ما چهره ای بی نظیرند. نقشی که ایشان در قبل و بعد از انقلاب ایفا کردند، شکنجه هایی که در ساواک و به دست جلادان رژیم متحمل شدند، داستان مفصل و فوق العاده تأثربرانگیزی است. بعد از پیروزی انقلاب هم در عرصه های مختلف نقش بسیار ارزشمندی را در همراهی با امام ایفا کردند و تنها زنی هستند که از ناحیه ایشان مأموریت یافتند در هیئتی که پیام حضرت امام را به گورباچف ابلاغ کردند، حضور داشته باشند. قطعاً این انتخاب و حرکت امام معنای فوق العاده عمیق و ارزشمند و پیام بزرگی را برای جامعه ما دربرداشت و الگوی زن مسلمان در دنیای امروز را برخلاف تصویری که غربی ها و غرب گراها سعی دارند به جامعه زنان ما القا کنند، ترسیم کرد.

تشکر می کنم از اینکه دعوت پاسدار اسلام را برای این میزگرد پذیرفتید تا مروری داشته باشیم بر تاریخ نهضت امام، به ویژه شرایطی که این حرکت در آن شکل گرفت و نیز آنچه که قبل از انقلاب از بعد سیاسی، نظامی، اقتصادی، امنیتی، اجتماعی و فرهنگی در رژیم شاه شاهد و ناظر آنها بودیم، زیرا اگر روندی که وجود داشت و سرنوشت شومی که در انتظار ملت و مملکت بود ترسیم نشود، نمی توانیم عظمت نهضت امام را هم برای یادآوری نسل حاضر و هم برای نسل های آینده توصیف کنیم.

گرچه این مسئله در یک میزگرد و یک برنامه نمی گنجد، ولی به هر حال «آب دریا را اگر نتوان کشید/ هم به قدر تشنگی باید چشید». انشاءالله آنچه را که در ذهن حاضر دارید در این میزگرد برای خوانندگان پاسدار اسلام و امت پاسدار اسلام ترسیم خواهید کرد.

حجت الاسلام والمسلمین سیدحمید روحانی: بسم الله الرحمن الرحیم. قبل از هر چیز تشکر می کنم از برادر بزرگوار حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای رحیمیان که همواره در این گونه موارد پیشگام هستند و باعث شدند که در این محفل توفیق دیدار این عزیزان و هم رزمان دست دهد.

متأسفانه پس از گذشت بیش از ۳۴ سال از انقلاب، هنوز درباره مسائلی که باید مورد بررسی قرار بگیرند و نیز جنایت ها و خیانت های رژیم شاه اطلاعات کافی به دست نسل امروز نداده ایم. یادم هست وقتی جلد دوم کتاب «نهضت امام» در سال ۶۴ منتشر شد، حضرت امام در جماران تشریف داشتند. یک یا چند ماه بعد از چاپ کتاب که خدمت ایشان رفتم، با حالتی تشرگونه فرمودند: «رها کنید این قهرمان سازی ها را. از اول تا آخر کتاب خمینی، خمینی. بروید و جنایات ۵۰ ساله این پدر و پسر را به دست بیاورید و منعکس کنید که یک وقت از اینها انوشیروان عادل نسازند!» حقیقتاً امام عمیق فکر می کردند.

همه به یاد داریم که ایشان در مرداد ماه ۵۷ در پیامی که از نجف برای ملت ایران فرستادند و ظاهراً ده بند دارد، رهنمودهایی می دهند که یکی از آنها مسئله تاریخ است و می فرمایند: «ما که هنوز در قید حیات هستیم و مسائل و حوادث جلوی چشم ما اتفاق افتاده اند، می بینیم که چگونه دارد تحریف می شود. بعداً چه خواهد شد؟» امام تا این حد توجه و عنایت داشتند. نکته دیگری که باید عرض کنم این است که امسال پنجاهمین سال آغاز نهضت امام نیست. امسال پنجاهمین سال قیام ۱۵ خرداد است. نهضت امام در ۱۶ مهر ۱۳۴۱ آغاز شد.

درباره مسائلی که باید در زمینه خیانت ها و جنایت های شاه بررسی شود، عزیزان حاضر در جلسه بیشتر از من اطلاع دارند و با چشم سر شاهد بوده و با وجودشان آن شکنجه ها، جنایت ها و مصیبت ها را لمس کرده اند.

اگر بخواهیم نگاهی اجمالی به حوادث و مسائلی که باعث شدند امام نهضت را آغاز کنند، باید عرض کنم که از نظر روابط خارجی رژیم در شرایطی بود که داشت ایران را از هر جهت کاملاً به امریکا و اسرائیل وابسته می کرد. در ۲۷ شهریور ۱۳۴۱، یعنی تقریباً کمتر از یک ماه قبل از آغاز نهضت امام، موشه دایان به ایران می آید، مدتی در ایران می ماند، با شاه ملاقات می کند و در آنجا قراردادی بین این دو منعقد می شود که در خرداد ۴۲ رسماً سفارت اسرائیل در ایران و سفارت ایران در تل آویو افتتاح شوند ـ من سندش را در کتاب «نهضت امام» آورده ام ـ یعنی تا این حد به همدیگر نزدیک شده بودند که روابط خودشان را به شکل رسمی اعلام کردند.

جالب است که در همان مقطع انجمن های ایالتی ـ ولایتی مطرح می شود. امریکا برای اینکه جلوی خطر حرکت مردم را بگیرد و مردم را از خیانت ها و جنایات شاه غافل سازد و فریب بدهد، طرح لوایح ششگانه را مطرح می کند. روزنامه اطلاعات یک سال قبل از جریان رفراندوم شاه و طرح لوایح ششگانه حتی اسم انقلاب سفید را در سرمقاله اش می آورد تا بگوید امریکا خواهان انقلاب سفید در ایران است و شوروی خواهان انقلاب سرخ و این ما هستیم که باید ببینیم کدام یک از این دو به نفع ماست؟!

خطر جدی بود. مثل معروفی که می گوید: «چو می بینی که نابینا و چاه است/ اگر خاموش بنشینی گناه است». خطر فریب مردم و اینکه شاه یک باره لباس انقلاب بر تن کرد، دلسوز دهقانان و کشاورزان شد، برای زن ها اظهار تأسف کرد که از حقوق شان محرومند و برای کارگران اظهار تأسف کرد که از بسیاری حقوق محرومند. او از یک سو با صهیونیست ها و امریکا ارتباط تنگاتنگ داشت و کاملاً کشور را در قبضه آنها قرار داده بود و از سوی دیگر نقشه برای فریب ملت، طبقات محروم جامعه، کشاورزان، کارگران و زنان جامعه که از بام تا شام در زیرزمین های تنگ و تاریک پای دار قالی کار می کردند و وقتی به ۱۸ سالگی می رسیدند، چشم هایشان را از دست می دادند، یک سری برنامه های شعاری و میان تهی را در دست انجام داشت.

این مقطعی بود که کشور از نظر روابط خارجی به سمت وابستگی به تمام معنا به بیگانگان و مخصوصاً صهیونیست ها که ایران را به صورت پایگاهی برای خود درآورده بودند، می رفت.

از نظر داخلی هم رژیم شاه نفس ها را بریده و قلم ها را شکسته بود و تلاش مبرمی در جهت کشاندن ملت ایران مخصوصاً نسل جوان به سوی فساد و فحشا می کرد. من بارها این نکته را عرض کرده ام تفاوت امروز با زمان شاه و دوران طاغوت این است که آن روز هم فساد بود و امروز هم مفاسد هست ـ کاری ندارم که آن زمان بیشتر بود یا حالا بیشتر است و چه جوری است ـ اما تفاوتی که داشت این است که در آن زمان فساد، سیاست نظام بود و رژیم قصد داشت فساد را در جامعه گسترش بدهد تا نسل جوان به کلی از سرنوشت کشور غافل شود و از آنچه که در کشور می گذرد بی اطلاع بماند. من سندی دیدم که از مقامات ساواک گزارشی برای تیمسار نصیری درباره دانشگاه پلی تکنیک (امیرکبیر فعلی) می آید مبنی بر اینکه دانشجویان دائماً شلوغ می کنند، شیشه می شکنند، تظاهرات و آشوب و بلوا به راه می اندازند. نصیری زیر این گزارش با کمال وقاحت نوشته است: «آیا در این دانشگاه دختر نیست؟ اگر دختر در این دانشگاه نیست یا کمتر است، دختران بیشتری را به این دانشگاه سوق بدهید تا دانشجویان کمتر به مسائل سیاسی فکر کنند!!».

این سیاست نظام شاهنشاهی بود که فساد و فحشا را در کشور به گونه ای گسترش بدهد که جوان ها به عیش و نوش سرگرم بشوند وکاخ جوانان و این جور جاها را درست می کردند، اما امروز فساد به حربه ای در دست دشمنان نظام جمهوری اسلامی تبدیل شده است و می خواهند به وسیله آن ملت را از نظام جدا کنند و به فساد بکشانند.

نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، چند سال قبل در کنگره امریکا سخنرانی کرد و گفت: «بهترین راه مقابله با نظام جمهوری اسلامی گسترش فساد در ایران است». رسانه ها و روزنامه ها هم این سخنان را منعکس کردند. این تفاوت امروز با آن روز است. امروز همه دشمنان استقلال ایران و انقلاب اسلامی و دشمنان ملت ایران با تمام قدرت از فساد به عنوان یک حربه در جهت دور کردن ملت ما از نظام تلاش می کنند، ولی در آن زمان فساد جزو سیاست های خود رژیم بود تا به نحوی از انحا ملت را به فساد بکشاند و کشور را که دو دستی تقدیم امریکا و اسرائیل کند تا دار و ندار ملت را به یغما ببرند و کسی هم متوجه نشود.

یکی از مواد لایحه خانواده که در روزنامه ها مطرح کردند، اما جرأت نکردند آن را به مجلس ببرند، با عرض معذرت این بود که اگر یک زن با پنج مرد رابطه داشت و از آنها حامله شد، این بچه متعلق به هر پنج تای آنهاست و همه آنها باید هزینه او را بپردازند و او را اداره کنند. یعنی می خواستند فحشا را رسمی کنند و اسم ولدالزنا را گذاشته بودند فرزند طبیعی! و می گفتند فرزند طبیعی حکم فرزند قانونی را دارد. در لایحه خانواده ماده ای گذاشته بودند که برای عقد، خواندن عبارت مخصوصی لازم نیست و قرارداد طرفین کافی است، یعنی با دور کردن مردم از مبانی اسلامی در جهت گسترش فساد برنامه ریزی کرده بودند. کار به جایی رسید که با همین سیاست در سال ۱۳۵۴ در جشن هنر شیراز، در خیابان و به نام نمایش، جلوی چشم هزاران مرد و زن و پیر و جوان آمیزش جنسی کردند و به طور کلی قباحت همه این مسائل را از بین بردند.

از آن طرف گرسنگی و فقر در مرحله ای بود که روزنامه های آن زمان نوشته بودند زن و شوهری برای طلاق به دادگاه خانواده مراجعه کردند و چون توافق طرفینی بود، رئیس دادگاه گفت بروید و دو تومان تمبر بیاورید تا روی این ورقه بچسبانم و حکم طلاق را صادر کنم. زن و شوهر لحظه ای با تحیر به یکدیگر نگاه کردند. رئیس دادگاه پرسید: «قضیه چیست؟» آنها پاسخ دادند: «پول نداریم تمبر بخریم» و رفتند بیرون. بعد برگشتند و گفتند: «ما داریم از شدت گرسنگی و فقر از هم جدا می شویم. با این دو تومان می توانیم چند روزی را بگذرانیم». من در جلد دوم «نهضت امام» روزنامه این خبر را چاپ کرده ام.

یا مثلاً در کلاردشت، مادری پسر ده ساله اش را در خیابان رها می کند ـ این مطلب را خود آن پسر که بعداً دستگیر شده بود، گفته بود ـ و به او می گوید: «نمی توانم تو را نگه دارم و از گرسنگی تلف می شوی. بیا با این پول سوار ماشین شو و برو تهران. شاید در آنجا خانواده ای تو را نگه دارند». بچه می آید تهران و سرگردان می ماند و پاسبان او را دستگیر می کند و به کلانتری می برد و بچه در آنجا می گوید وضع من این است.

وضعیت به شکلی بود که علما با همان بودجه محدودی که از وجوهات شرعیه داشتند از پاییز پولی را کنار می گذاشتند تا برای زمستان فقرا و مستمندان زغال و خاکه زغال بخرند که آنها از سرما تلف نشوند. امام وقتی تبعید شدند، از ترکیه در نامه ای به حاج آقا مصطفی«رحمه الله علیه» نوشتند که من مبلغی را برای خاکه زغال فقرا و مستمندان کنار گذاشته ام که در زمستان از سرما تلف نشوند. به آنها برسانید. مردم در چنین فقر و فاقه ای به سر می بردند. امروز سندی دیدم که متأسفانه روزگار، آن قدر ما را پیر کرده است که یادم نماند بیاورم. در این سند یکی از مقامات ساواک در گزارشی می نویسد علت اینکه مردم این طور سر در راه [امام] خمینی گذاشته اند و این قدر به او علاقمندند، از شدت فقر است. مردم به قدری در فقر شدید و بیچارگی به سر می برند که هر کسی که به هیئت حاکمه اعتراض کند، دنبالش می روند. در برنامه «زنگ تاریخ» این نکته را یادآور شدم که اگر این طور بود که هر کسی علیه حکومت حرف می زد، مردم دنبالش می رفتند، چرا دنبال حزب توده و مصدقی ها نرفتند؟

اما فقر به گونه ای بود که خود مقامات دولتی هم به آن اذعان داشتند. شرایط به گونه ای بود که امام احساس کردند هم استقلال کشور در شرف نابودی است، هم ناموس مردم در معرض خطر است، هم دار و ندار کشور دارد از دست می رود و از همه مهم تر اسلام دارد ریشه کن می شود، چون رژیم شمشیرش را علیه اسلام کاملاً از رو بسته بود. این بود که امام در ۱۶ مهر ۱۳۴۱ به صحنه آمدند و از آن روزی که نهضت را آغاز کردند تا روز آخر یک حرف بیشتر نداشتند: «اسلام در خطر است». ایشان می دانستند اگر اسلام برود، همه چیز رفته است و اسلام حفظ شود، بسیاری از مزایای دیگر، وطن، استقلال، آزادی، حقوق مردم و… هم در سایه اسلام حفظ می شود.

رحیمیان: در تأیید فرمایش شما، در سال ۴۲ ـ قبل از دستگیری امام ـ از وعاظ و منبری ها تعهد می گرفتند که راجع به سه چیز صحبت نکنید، علیه شاه و اسرائیل حرفی نزنید و نگویید اسلام در خطر است. اتفاقاً اینها دقیقاً همان نکاتی بودند که امام روی آنها حساس بودند.

روحانی: امام دقیقاً دریافته بودند که مشکل در کجاست.

رحیمیان: امام همیشه درست به هدف می زدند و روی مسائلی که مورد اعتراض آنها بود، تأکید می کردند.

روحانی: فرموده بودند جایز نیست تعهد بدهید…

رحیمیان: آقای جعفری گیلانی نقل می کرد با شهیدحیدری داشتیم از منزل امام بیرون می آمدیم، دیدیم مرحوم علامه امینی دارند به منزل امام می روند و ما هم برگشتیم. چند نفر دیگر هم بودند، از جمله مرحوم آقای شیخ عباس علی اسلامی که همین موضوع را مطرح و از حضرت امام کسب تکلیف کرد و امام هم گفتند: «جایز نیست تعهد داده شود، مقاومت کنید» و صحبت کردند. بعد آقای شیخ عباس علی اسلامی خطاب به مرحوم علامه امینی که آنجا ساکت نشسته بودند و گوش می کردند، عرض کرد: «آقا! شما هم افاضه بفرمایید». علامه امینی گفتند: «آنجا که فرمانده کل قوا هست، یک پاسبان سر چهارراه چه می تواند بگوید؟» الان و بعد از انقلاب اصطلاح فرمانده کل قوا در ادبیات ما رایج شده است. آن زمان تعبیر ابتکاری و بسیار بلندی بود. منظور این است که در همان مقطع و قبل از ۱۵ خرداد بود که چنین مسئله ای را مطرح می کردند.

نکته دیگری هم که تأیید فرمایش شماست سندی است که می گوید استاندار سیستان و بلوچستان نامه نوشت که ۲۰۰ هزار تومان بودجه اختصاص بدهید تا مشکلات زیادی از مردم اینجا را حل کنیم. زیر این نامه نوشته شده بود بایگانی شود. در همان روز از جانب امریکایی ها دستور می آید که کاخی برای ظاهرشاه پادشاه برکنار شده افغانستان در ایتالیا بخرید و ده میلیون دلار بپردازید که بلافاصله دستورش صادر می شود.

خانم مرضیه دباغ: درباره موضوع خانواده و مطلبی که فرمودند، بنده هم اشاره ای بکنم به فتوایی که حضرت امام در مورد دادگاه های خانواده ای که شاه تشکیل داده بود، صادر فرمودند. این فتوا از طریق شهید سعیدی «رضوان الله تعالی علیه» به دست ما رسید و از ما خواسته شد هر کدام مان تا جایی که نمی ترسیم لو برویم، در این دادگاه ها حضور پیدا کنیم و خانم ها را تا جایی که در توان داریم از طلاق منصرف کنیم. از این فتوا این گونه استنباط می شد که طلاق هایی که در این دادگاه ها صورت می گیرند، شرعی نیستند و خانمی اگر در این دادگاه طلاق بگیرد، تا آخر عمر همسر مرد اول باقی خواهد ماند و اگر بچه ای هم به وجود بیاید…

روحانی: نامشروع است. این فتوا در تحریرالوسیله و توضیح المسائل آمده بود.

دباغ: شهید سعیدی این فتوا را به ما داده بودند. نظر مبارک حضرت امام درباره طلاق این است که باید دو شاهد حضور داشته باشند، اما اینها خودشان به دادگاه می رفتند و صیغه طلاق جاری می شد. من چند بار با اسامی و لباس های مختلف به یکی از دادگاه های خانواده که در نزدیکی میدان بهارستان بود، رفتم. یک بار که رفتم شوهری با عصبانیت چند تا کیسه را در دست گرفته بود و به رئیس دادگاه می گفت: «خانم برای اینکه ناخن هایش خراب نشود شب ها این کیسه ها را در دست می کند و روی صورتش هم انواع و اقسام کرم ها را می مالد. شما بگوئید من به عنوان یک همسر چگونه با چنین زنی زندگی کنم؟» قاضی گفت: «باید از خود خانم پرسید». خانم گفت: «پس شما فکر می کنید با این اوضاع و احوالی که هست، ما خانم ها که می خواهیم به خیابان بیاییم، باید همان کارهایی را بکنیم که زن های بی سواد، امل و چادری می کنند؟ ما هم باید مثل آنها زندگی کنیم؟ خیر، ما باید به ناخن و صورتمان برسیم». وقتی آنها رفتند من برای آن آقا توضیحاتی دادم که طلاق نباید برای چنین مسائلی مطرح شود و حرف های دیگری هم زدم. البته کسی گوش نمی کرد، اما به ما تکلیف شده بود که این کار را بکنیم.

آقای عزت شاهی: درباره رژیم گذشته مسائلی وجود دارند که واقعاً باید باز شوند. رژیم می خواست کشور را وابسته به بیگانگان نگه دارد و لذا سعی می کرد تا جایی که می شود از آگاهی مردم جلوگیری کند، به آنها اطلاعات ندهد و امکانات آگاهی برایشان فراهم نشود. تلویزیون و رادیو و مخابرات و امثالهم در شهرهای کوچک و روستاها اصلاً وجود نداشت. تلفن نبود. یک جایی به اسم تلفنخانه بود و مردم وقتی می خواستند با شهرستانی یا جایی تماس بگیرند می رفتند آنجا. این جور امکانات را در اختیار مردم نمی گذاشتند که سطح توقعات شان بالا نرود.

وضع طوری بود که اگر کسی اختراعی هم می کرد یا پیشنهادی اصلاحی هم می داد، سرش را زیر آب می کردند. مثل حالا نبود که نظام استقبال می کند که همه بیایند، مقاله بدهند، اختراع کنند و علم را پیشرفت بدهند. آن موقع این جور نبود. همان طور که اشاره کردید ۲۰۰ هزار تومان را برای بلوچستان نمی دادند، اما ده میلیون دلار را صرف خرید ویلا برای فلان شاه و امیر می کردند. نفت را از ما می خریدند، ولی پولی را که به ما می دادند اختیار خرج کردنش را نداشتیم، یعنی برای هزینه کردنش هم باید آنها اجازه می دادند و با همان پول، اسلحه هایی به ما می دادند که به درد ما نمی خوردند.

کار به آنجا کشیده بود که خیلی از مردم پابرهنه راه می رفتند و لباس ها وصله دار بودند. اوایل انقلاب که در کمیته بودم، برای بلوچستان یک کامیون دمپایی فرستادیم. مردم از بس پابرهنه راه رفته بودند، حاضر نبودند دمپایی بپوشند و می گفتند پابرهنه راحت تریم، چون پاهایشان مثل چرم کلفت شده بود. دمپایی ها مدت ها آنجا ماندند و کلی تبلیغ کردیم تا مردم کم کم متوجه شدند اگر با دمپایی راه بروند بهتر است. مردم را بی سواد بار آورده بودند.

من خودم گاهی برای بچه هایم صحبت می کنم، بچه هایم می گویند: «بابا! تو دروغ نمی گویی، ولی شرایطی را که داری تعریف می کنی، حیوانات هم این شکلی زندگی نمی کنند». چند وقت پیش رفته بودم نانوایی، دیدم یک کیسه نایلونی را می فروشند ۱۰۰تومان که نان را در آن بگذاریم. به بچه هایم گفتم: «ضرورت ندارد این کار را بکنید. از خانه با خودتان پارچه یا کیسه نایلونی ببرید و نان را در آن بگذارید». بعد برایشان صحبت کردم و گفتم: «من شش ماه شاگردی کردم، برای شش ماه ۵۰ تومان به من دادند که تازه ۵ تومانش را حق دلالی به کسی دادم که کار را برایم پیدا کرده بود. شش ماه شاگردی در یک مغازه، تازه ده هم می رفتم و کاه هم بار می کردم و وسایل دیگر را هم می آوردم. حالا ۱۰۰ تومان برای شما ارزش ندارد».

در گذشته سختی های کار این جوری بود، خورد و خوراک و لباس بچه ها این جوری بود. این چیزها را باید به بچه ها و جوان ها گفت. من چون از وسایل عمومی برای رفت و آمد استفاده می کنم، می بینم که آدم های مسن مخ بچه ها را کار می گیرند و صحبت نان سه ریال و کبریت دانه ای ده شاهی و تخم مرغ دانه ای یک ریال را می کنند. جوان هم که در آن زمان نبوده و ندیده است تصور می کند که این حرف ها راست است. به آدم هایی که این حرف ها را می زنند می گویم وجداناً راستش را به بچه ها بگویید. از اول تا آخر ماه حقوقت چقدر بود؟ روزی چقدر مزد به تو می دادند؟ درست است که می گویی گوشت کیلویی ده تومان بود، اما همین کیلویی ده تومان را سالی چند بار می خوردی؟ لباست چه جوری بود؟ کفشت چند تا وصله داشت؟ اصلاً جوراب پایت می کردی؟ اینها را برای جوانان تعریف کنید تا بدانند که الان بهتر است یا آن موقع؟ تا اول انقلاب شاید ده درصد خانه ها بیشتر حمام نداشتند.

روحانی: تلفن هم نبود. در روز ۱۲ بهمن سال ۵۷ که وارد ایران شدم، رفتم خانه همشیره ام. منزلشان در مهرآباد جنوبی بود. در آن منطقه ده پانزده خانه پایین تر تلفن داشتند. ایشان رفت آنجا و هرچه سعی کرد سمنان را بگیرد و به مادرمان اطلاع بدهد که من آمده ام نتوانست. نه تنها بسیاری از خانه ها تلفن نداشتند، آنهایی هم که داشتند وضع تماس با شهرستان ها این طوری بود.

قم که بودم و درس می خواندم، تابستان ها که درس ها تعطیل می شد، می آمدم تهران به مدرسه مروی. تا سال ۴۵ که در ایران بودم، مدرسه مروی و خیابان ناصرخسرو و شمس العماره که مرکز تهران بود، آب لوله کشی نداشتند. آب جوی می آمد و در آب انبار ذخیره می شد و از آب انبار آب برمی داشتیم. صبح ها یک گاری می آمد و می گفت: «آب شاه». نمی دانم واقعاً آب خوبی بود یا مشک هایش را از آب جوی پر کرده بود. یک ریال می دادیم و یک کوزه از این آب شاه می گرفتیم برای خوردن. خیابان بوذرجمهری به پایین آسفالت نبود.

جالب است که روزنامه ای در سال ۴۸ یا ۴۹ ـ که سندش را در کتاب «نهضت امام» جلد دوم آورده ام ـ نوشته است که در تجریش آنجا آب لوله کشی ندارند و مردم شکایت کرده اند بشکه آبی که می آورند تفاوت قیمت دارد و از جاهای دیگر گران تر می دهند…

رحیمیان: این تازه وضعیت تهران بود. شهرها و روستاها که جای خود را داشتند…

روحانی: ناصرخسرو مرکز تهران بود و این وضع را داشت…

عزت شاهی: واقعاً برای جوان ها مثل افسانه است. وقتی می فهمند گذشته چه جوری بوده است، خیلی تغییر می کنند. به هر حال استعداد دارند و می فهمند. پدر و مادرها نمی گویند. مسئولین هم که اصلاً به این فکرها نیستند که این مسائل را بگویند تا جوان ها بفهمند.

بعضی ها هم حرف هایی را از دیگران شنیده اند و خودشان در جریان نبوده اند، یا حرف های بی مدرک و سند می زنند. در صورتی که این ۵۰ سال دوران پهلوی تاریخ جنایت و خیانت است. اینها را باید مطرح کرد. لذا جوانان نمی دانند این ۵۰ سالی که اینها حاکم بودند چه جنایت هایی کردند. باید خیانت ها و جنایت های اینها را گفت. من فکر می کنم آدم هایی مثل شما که هم صلاحیتش را دارید، هم مطالعاتش را، هم رشته تان این است یک مقدار این واقعیت ها را مطرح کنید که نسل جوان آگاهانه بپذیرد.

روحانی: این نکته بسیار مهم است که انسان وقتی به اوضاع ایران در قبل از پیروزی انقلاب نگاه می کند که مردم در چه فقر و بدبختی ای بودند، متوجه همان نکته ای می شود که شما اشاره کردید که پول نفت به خودشان برمی گشت. نفت تا سال ۱۳۵۱ بشکه ای سه دلار بود و در سال ۵۱ یک مرتبه رسید به یازده دلار. وقتی در کنگره امریکا اعتراض شد، کیسینجر، وزیر خارجه وقت امریکا توضیح داد که پول نفتی که ما به شاه می دهیم، باز به خود امریکا برمی گردد. شاه از ما اسلحه می خرد تا ایران از نظر قوای نظامی تقویت شود و بتواند با خطراتی که منطقه را تهدید می کند مقابله کند. ما قیمت نفت را با سیاست خودمان بالا برده ایم. به این ترتیب اینها قیمت نفت را برای فروش یک مشت آهن پاره به ایران بالا بردند و اسلحه هایی را به ما فروختند که نه تنها در جهت حفظ استقلال ایران به کار نمی رفت، بلکه برای سرکوب آزادیخواهان منطقه در ظفار و جاهای دیگر از آنها استفاده می شد.

رحیمیان: اشاره به سطح زندگی شد. به این مسئله باید از دو بعد دیگر نگاه کرد. یکی اینکه قیمت ها به تناسب درآمدها بالا رفته، یعنی اگر قیمت فلان چیز ۱۰۰۰ برابر شده، حقوق عادی فرد هم ۱۰۰۰ برابر شده است. یادم هست پسرعمه ما معلم و حقوقش ماهی ۳۶۰ تومان بود. حالا مشابه همان فرد در نظام آموزش و پرورش، درآمدش بالای ۱ میلیون تومان است. یادم می آید حقوق کارگر پنج ریال و بنا ۲۵ ریال بود. به همان نسبت که قیمت ها بالا رفته، درآمدها هم بالا رفته است. البته یک چیز مهم تر تغییر پیدا کرده و آن این است که اگر ما با همین درآمدهای موجود مثل آن زمان زندگی کنیم، نصف حقوقمان هم زیاد می آید. علت کمبود، کمیت مصرف و سرفصل هایی است که در آن زمان در زندگی ما نبود و الان هست. آن زمان یخچال، تلویزیون، ماشین لباسشویی، گاز، تلفن، تلفن همراه و جاروبرقی نداشتیم. هر کدام از این وسایل که وارد زندگی می شود هزینه دارد. اینها سرفصل های جدیدی هستند که وارد زندگی ما شده اند.

یک سری چیزها هم فصلی بودند. ما سالی یک بار و در فصل خودش خیار می خوردیم. یک بار دو بار در بهار یا آخر پاییز گوجه فرنگی می دیدیم. در شهرهای دور از شمال و جنوب اصلاً کسی مرکبات نمی دید. سالی یک بار در فصلش سیب می خوردیم. الان در تمام سال باید در همه زندگی های ما میوه های همه فصل ها وجود داشته باشند. امکانات رفاهی جدید و کمیت و کیفیت مصرف و از همه بدتر اسرافی است که در مصرف داریم این کمبودها را سبب شده است. اشکالی ندارد که در هر چهار فصل همه اینها را هم مصرف کنیم، ولی توجه داشته باشیم که مصرف بیشتر هزینه بیشتر هم دارد و مسئله مهمتر اینجاست که الان اسراف و تبذیر در جامعه ما زیاد شده است.

در عروسی ها، عزاها، هتل ها و مراکز مختلف ما در سال چقدر برنج و نان و… دور ریخته می شود، در آن زمان چقدر دور ریخته می شد. اصلاً سالی چند بار گوشت می خوردیم؟ سالی چند بار پلو می خوردیم؟ اگر الان به آن سطح مصرف برسیم و همه اینهایی را که گفتم حذف کنیم، حقوقی که می گیریم زیاد هم می آید…

عزت شاهی: آن وقت نه تنها نیازی به واردات نداریم، بلکه می توانیم صادر هم بکنیم و اضافه هم می آید…

رحیمیان: این گلایه ای که از مسئله گرانی ها می کنیم، بدون توجه به این نکات واقعاً قضاوت ناعادلانه ای است…

عزت شاهی: یادم هست شهرستان که بودیم، زمستان ها زغال هم نداشتیم. از کاسب های بازار گردو، مغز زردآلود و بادام می گرفتیم، می آوردیم خانه و می شکستیم و پوستش را به جای مزدمان برمی داشتیم و این می شد سوخت زمستان ما. مردم این قدر گرفتار بودند.

رحیمیان: یک کرسی بود و یک خاک انداز خاکه زغال که هفت نفر زیر آن کرسی می خوابیدند! کنار اتاقی که زندگی می کردیم، تنگ آب یخ می زد! الان همه فضای یک آپارتمان را با گازی که از طریق لوله کشی از ۱۵۰۰ کیلومتری آن طرف تر می آید می خواهیم با دمای ۳۰ درجه گرم کنیم و هزینه اش را هم حساب نیاوریم و گلایه می کنیم که کمبود داریم.

دباغ: خانم ها هم به شدت دچار مصرف زدگی شده اند. زن های قدیم واقعاً در مشقت زندگی می کردند و افتخارشان این بود که دارند به شوهر و خانواده خود خدمت می کنند. الان خانم می رود دم در مغازه چهار تا مرغ می خرد، آقا باید پولی هم بدهد که کسی آنها را پاک کند و تحویل بدهد. ماهی، عدس، لوبیا و بقیه چیزها هم همین طور. باید پاک کرده تحویل خانم بدهند. هفته ای یک بار هم می روند بدنسازی، چون بالاخره وقتی آدم همه چیز را آماده تحویل بگیرد و بپزد و بخورد هزار جور درد و مرض هم می گیرد. اینها چیزهایی هستند که واقعاً باید برای جوان ها گفت. همه اینها را باید گذاشت کنار هم تا ماهیت گرانی و ارزانی و رسیدن و نرسیدن کاملاً روشن شود.

رحیمیان: خدا رحمت کند خانم حضرت امام را. از ایشان سئوال شد: «آیا امام برای روز تولد یا سالگرد ازدواج و امثالهم برای شما هدیه می خریدند؟» ایشان جواب داد: «نه بابا! این جوری نبود که زن ها مردها را به بهانه هر چیزی تلکه کنند». این حرف ها نبود. حالا آقا باید سالروز تولد خانم، بچه ها، سالگرد ازدواج و… را جشن بگیرند با انواع هدیه ها و هزینه ها. انواع و اقسام تجملات وارد زندگی کرده ایم و می گوییم کم داریم.

روحانی: نکته دیگری که باید به آن اشاره کرد این است که با توجه به فقر و گرفتاری مردم که به گوشه هایی از آنها اشاره شد، بریز و بپاش رژیم شاه قابل بررسی است. در شرایطی که مردم داشتند از گرسنگی می مردند، جشن تاجگذاری می گرفت و بودجه مملکت را می بلعید. در جشن ۲۵۰۰ ساله، بودجه یک سال مملکت را مصرف کرد. از فرانسه به شیراز پل هوایی زده بودند و غذا و ناهار و میوه و گل و همه چیز را مستقیماً از فرانسه می آوردند. یعنی از یک سو این وضع فقر و مشکلات مردم بود که گوشت و برنج را سالی یکی دو بار بیشتر نمی توانستند بخورند، آن وضع پابرهنه ها و گرسنه ها بود که از گرسنگی یا سرما تلف می شدند و از این طرف بریز و بپاش های وحشتناک رژیم شاه بود…

رحیمیان: و اضافه کنید به همه اینها آن غارتگری ها، تکاثرها و اموال بی نهایتی که اینها غارت کردند. یکی از این طاغوتی ها که الان هم دارد دائماً در دادگاه ها با دستگاه های قضایی ما کلنجار می رود، آقایی است که در مشهد کارمند جزء آستان قدس بود. آنجا را در زمان شاه رها می کند و به تهران می آید و در یک دفتر اسناد رسمی منشی و میرزابنویس می شود. آن دفتر محل نقل و انتقالات یکی از افراد خاندان شاه بود. این فرد در سایه ارتباطی که با آنها پیدا می کند، بعد از چند سال فقط در اطراف تهران پنج هزار هکتار را به نام خودش ثبت می کند. هزارها هکتار در کنار دریا و شمال و کارخانه های متعدد را. اگر از روی داستان این آدم یک فیلم یا سریال ساخته شود، معلوم می شود که نه خود خانواده شاه، بلکه حتی یک نفر که در یک دفترخانه به عنوان منشی و میرزابنویس کار می کرد، وقتی با آنها ارتباط می یافت، در عرض چند سال هزار ها هکتار زمین و خانه ها و کارخانه های متعدد را به نام خود می کرد. خود این ریخت و پاش ها، جنایت ها، خیانت ها، دزدی ها و پول هایی که در خارج انباشته کردند و کاخ ها و فرودگاه های اختصاصی در شهرهای مختلف، واقعاً نیاز به تاریخ نویسی مستقلی دارد.

در تکمیل بحث قبلی، مسئله نقش حضور امریکایی ها در کشور است و داستان کاپیتولاسیون که یکی از نقاط عطف تاریخ نهضت حضرت امام است و نشان می دهد که آنها داشتند ایران را به کجا می بردند و امام جلوی آن ایستاد و بر سر همین مسئله هم بود که مجدداً دستگیر و تبعید شد. نقش امریکایی ها را در مدیریت ابعاد مختلف کشور، اعم از امنیتی، نظامی، انتظامی، اقتصادی و فرهنگی بیان بفرمایید.

روحانی: امریکا همواره سیاست تحقیر ملت ها و عقب نگهداشتن مردم را دنبال کرده است. امریکا به درستی این نکته را دریافته که یک ملت آزاد و روشن ضمیر هیچ وقت در مقابل غرض ورزی ها و تجاوزگری های او تسلیم نمی شود، لذا باید ملت ها را در عقب ماندگی و فقر و بدبختی نگه داشت و از همه مهم تر اینکه باید تحقیرشان کرد. اگر امریکا در سال ۱۳۴۳ کاپیتولاسیون را در ایران احیا کرد، نیازی نداشت و فعال مایشاء بود و شاه عاملی در دست آنها و مجری سیاست آنها بود. آنها در ایران حرف آخر را می زدند و نیازی به این مسائل نبود. امریکا به قدری در ایران قدرتمند بود که وقتی در مصر ناصر به قدرت رسید و احساس کردند نباید بین ایران و مصر رابطه عاطفی و نسبی و سببی وجود داشته باشد، شاه را مجبور کردند فوزیه را طلاق بدهد، در حالی که شاه فوزیه را خیلی دوست داشت و از او بچه داشت و مشکلی هم با او نداشت، اما امریکا نمی خواست ایران با کشوری که امپریالیسم و صهیونیسم ایستاده بود، رابطه داشته باشد.

سفیر امریکا می گوید: «پیش شاه رفتم و حال و حوصله نداشت و جواب سر بالا می داد. من به او توپیدم و شاه خودش را جمع کرد». وقتی می خواستند برای مملکت نخست وزیر تعیین کنند، باید سفیر امریکا و انگلیس می آمدند و آنها مشخص می کردند که چه کسی نخست وزیر بشود یا نشود. نماینده برای مجلس که می خواستند انتخاب کنند، یک لیست از سفارت امریکا و انگلیس می آمد که اینها باید به عنوان نمایندگان مردم به مجلس بروند! مردم در زمینه رأی دادن اختیاری نداشتند. اگر هم رأی می دادند، از صندوق همانی که باید بیرون می آمد.

امریکا واقعاً در ایران اقتدار همه جانبه داشت و هدف او از احیای کاپیتولاسیون فقط این بود که ملت ایران را تحقیر کند. یک صاحب منصب ارتش ایران احساس می کرد از یک سرباز امریکایی پایین تر است و آن سرباز بر او تفوق دارد. به تعبیر حضرت امام«ره» با احیای کاپیتولاسیون، شاه ایران را از سگ های امریکایی پست تر کرد. ایشان می فرمودند: «اگر شاه ایران با ماشینش یک سگ امریکایی را زیر بگیرد، از او بازخواست می کنند، اما اگر یک سرباز امریکایی بزرگ ترین مقام ایران را بکشد، کسی حق تعرض به او را ندارد». امریکا می خواست به این وسیله ملت ایران را تحقیر کند. شما کشوری را پیدا نمی کنید که مردم و حکومتش با هم رابطه خوبی داشته باشند و امریکا با آن کشور، نه یک رابطه حسنه که حتی یک رابطه عادی داشته باشد، اما برعکس در هر کشوری که یک دیکتاتور خون آشام حاکم است، امریکا با او هیچ مشکلی ندارد، چون اولین هدف امریکا این است که ملت ها تحقیر شوند، آزادمنش و آزادیخواه نباشند تا نتوانند در برابر خواسته های استعمار

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.