پاورپوینت کامل عوامل مؤثر در تربیت فرزند ۴۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل عوامل مؤثر در تربیت فرزند ۴۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل عوامل مؤثر در تربیت فرزند ۴۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل عوامل مؤثر در تربیت فرزند ۴۴ اسلاید در PowerPoint :
فرزند میوه شجره وجود پدر و مادر و نهالی است که تربیت و مواظبت و مراقبتش به عهده چند تن است، به خصوص مادر که چندی طفل در رحم و تحت تصرف روح اوست و پس از آن مدتی در دامن وی تربیت می شود و تا سال از پستان او ارتزاق می کند. اخلاق و صفات و حالات مادر از طریق شیر در فرزند اثر می گذارد. پس از شیرخوارگی نیز کودک ۶،۵ سالی بیشتر با مادر حشر دارد. از این رو، در روایات به مادران سفارش بسیار در حفظ و حراست از اطفال شده است.
از این مرحله به بعد کودک با همسالان به سر می برد، با آنها خو و از آنها رنگ می گیرد. پس از آن به مکتب و مدرسه می رود و از استاد خو می گیرد و اطوار آموزگار و دبیر و معلم در او اثر می گذارد. اینک وقت رنگ گرفتن اطفال است واولیای امور باید مواظب و مراقب باشند که فرزندان بی رنگ شان را به دست چه کسانی می سپارند و محیطش کجاست؟ باید حالات او را بنگرند و پیشرفت هایش را ببینند.
مولی الموحدین علی بن ابیطالب«ع» به فرزندشان امام حسن مجتبی«ع» فرمودند:
«انما قلب کاالعرض الخالیه ما ألقی فیها من شیءٍ قبلته»: فرزندم! دل کودک مانند زمینی است خالی، بی رنگ بی نقش، ساده، درختی در آن کاشته نیست، بوته ای ندارد، روییدنی ای در آنجا نیست. الان وقت تعلیم و تأدیب و تقویت و وقت رنگ گرفتن اوست. حرفی که به او یاد داده می شود، چون نهالی در زمین دل او ریشه می دواند و رسوخ می کند و رنگ ثابت برای او می شود. وقتی فرزندت را به دست کسانی که باغبان این مزرعه ها هستند و دارند تخم های معارف و علوم را در دل او می کارند می سپاری، ببین چه قسم تخم هایی، چه رنگ هایی در دل او می پاشند تا اجتماع به صورت کثیف الان در نیاید و از این بدتر نشود.
سری به جنگل بزنید. جانوران و جانداران آنجا اگر ما را ببینند رم می کنند که اینها کی اند! اگر می خواهی سر آسوده بر زمین بگذاری و سعادتمند شوی، این رنگ نیست که گرفته ای، این برنامه نیست که برای پسر و دخترت طرح کرده ای. ای بسا که ما وقتی به عالم حیوانات سری بزنیم عرض کردم در آنها یک عطوفت و مهربانی ای مشاهده شود، اما بسیارند مادرانی که گویا اصلاً از محبت بویی نبرده اند و انگار نه انگار که این طفل، مولود آنهاست.
حال که وقت رنگ گرفتن اطفال تان هست، مواظب شان باشید. در چنین دنیائی، این جوانان ما امروزشان از دیروزشان بذتر و فردایشان از امروز بدتر است. این نهالان اجتماع ما، این افرادی که باید پدران و مادران و زعمای آتیه اجتماع باشند، سعادت شان را از الان باید تحصیل کنند. سرمایه را باید تا چهل سالگی به دست آورد، بعد از آن اگر کسی بتواند از سرمایه ای که کسب کرده است، استفاده می کند و دیگر وقت کسب سزمایه نیست. عمر آدمی که به رسید، کسب کمال خیلی مشکل است. جوان باید تا سالگی خودش را دریابد. چرا گول زرق و برق دنیا را می خورید؟ چرا روزگار شما را به باد سخره گرفته است؟ چرا مثل یک برگ کاه هستید که طوفان حوادث این طور شما را این سو و آن سو می برد؟ چرا قرار ندارید؟ چرا ثبات ندارید؟ چرا عقل تان را به کار نمی گیرید؟
پسرم! تو خود میزان حق و باطل را می سنجی. خودت را بین خود و دیگران معیار قرار بده. به چه نحو؟ هر چه را که برای خویشتن روا نمی داری بر دیگران روا مدار. هر چه را که در نظر تو ناپسند است، برای دیگران روا مدار. هر چه را که برای خویشتن دوست داری، همین را هم در باره دیگران اجرا کن. آنچه را که برای تو عزیز و شریف و محبوب است، در باره دیگران هم همین طور حکم کن. آن چیزی را برای بندگان خدا بخواه که برای خودت می خواهی و هر چه را که برای خودت نمی خواهی برای بندگان خدا مخواه. دوست داری کسی به تو ستم کند؟ دوست داری کسی سوزنی به تو فرو کند؟ پس چطور می خواهی یک دشنه، نیشتر، جوال دوز به دیگری فرو کنی؟ مگر او از آهن و چدن، از سنگ و گل یا از فولاد آفریده شده است؟ همان طور که دوست نداری به تو ستم کنند، در باره دیگران هم ستم روا مدار.
اگر کسی در باره تو احسان و نیکویی کند، دوست نداری؟ تو هم با خلق خدا مهربان باش و با زبانت، آبرویت، قلمت، درهم و دینارت احسان کن. انسان در خانه هر کسی نمی رود، حرف هر کسی را نمی خرند، هر کسی احترام پیدا نکرده که واسطه و شفیع بشود. اگر شده ای، اینها نعمات الهی است، این نعمت ها به هر کسی داده نمی شوند، مردم به در مغازه هر کسی نمی روند، هر کسی صاحب مغازه نمی شود، هر کسی صاحب مقام نمی شود. تو که نعمت الهی را داری، مستمندان و افتادگان و اجتماع و بزرگان و خُردان از این نعمت تو حق دارند. کفران مکن.
جناب مفید رضوان الله علیه در کتاب ارشاد می فرماید که امام زین العابدین«ع» به سفر می رفتند. در میانه راه بیتوته کردند و سفره ای گسترده شد. وقت خوردن غذا خواستند غذا میل بفرمایند. در این اثنا سگی از گوشه ای آمد و در مقابل شان نشست. آقا قطعه نانی پیشش انداختند، خورد و آقا دیدند باز توقع دارد، باز پاره نانی انداختند. یکی از اشخاصی که هم سفره و جلیس آقا بود، عرض کرد آقا نان زیادی را خوراک این حیوان کردید. ما مسافریم و نان کم داریم. امام فرمودند رویم نمی شود که جانداری به سوی من بیاید و من دست رد به سینه او بزنم.
فرزدق می گوید امام زین العابدین«ع» آمدند به مکه. هشام بن عبدالملک هم آمده بود زیارت بیت الله. هر چه خواست دستش را به حجرالاسود برساند، جمعیت انبوه مردم نمی گذاشت و اعتنا نمی کردند که او خلیفه وقت است، ولی همه گردن کشیده و به یک گوشه مسجدالحرام چشم دوخته بودند درست مثل اینکه ملکی از آسمان نازل شده است.
هشام دید یک آقای جوانی دارد می آید نجیب، اصیل، بزرگوار و شأنش اجل از آن که خود را به زرق و برق دنیا را بفروشد. جهان کوچک تر از آن است که او را شکار کند. یک عالم وقار دارد به سوی خانه خدا می آید. مردم راه را باز کردند. دو طرف غرق تماشای او، مست و مات و مبهوت جمال او. هشام از یکی از همراهانش پرسید او کیست؟ آن مرد برای خوشایند خلیفه گفت نمی شناسمش. هم هشام می دانست او کیست و هم آن شخص شامی.
فرزدق گفت من او را خوب می شناسم و بالبدیهه حدود بیت شعری را که در قصیده ای برای امام زین العابدین«ع» سروده بود، خواند. هشام او را بدین جرم گرفت و تبعید کرد و به زندان فرستاد.
فرزندم! چه کار داری که فرزند کیست، ببین آفریده کیست. چه کار داری که شهری است یا دهاتی، از این طایفه است یا از آن طایفه، غریب است یا آشنا. اینها تا کی دوام دارد؟ فوقش تا لب گور. بعد از آن تویی و حقیقت تو. به چه چیزهائی دلت راخوش کرده ای؟ «ره چنان رو که رهروان رفتند».
فرزند من امام حسن! «احسن کما تحب ان یحسن الیک و استقبل من نفسک ما تستبعد من غیرک»، همان طور که اموری را برای خود روا نمی داری و زشت می دانی. نمی خواهی کسی به تو دشنام بدهد به کسی دشنام نده. «و ارض من الناس بلاترضاه لهم من نفسک»: هر چه را که برای خودت می پذیری، برای دیگران هم بپذیر.
فرزند من! «ایاک ان بما تری من اخلاء اهل الدنیا الیها»: نگاه
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 