پاورپوینت کامل بصیرت عمار و استقامت مالک؛ نیاز جوانان برای تعالی ۸۳ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل بصیرت عمار و استقامت مالک؛ نیاز جوانان برای تعالی ۸۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بصیرت عمار و استقامت مالک؛ نیاز جوانان برای تعالی ۸۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل بصیرت عمار و استقامت مالک؛ نیاز جوانان برای تعالی ۸۳ اسلاید در PowerPoint :

عمار، نماد بصیرت

مقام معظم رهبری ایده الله تعالی در پیامی به جامعه اسلامی دانشجویان، به این نکته اشاره کردند که شما سربازانی با بصیرتی شبیه عمار، و استقامتی مانند مالک اشتر باشید. با وجود تربیت بسیاری از شخصیت ها در محضر امیرالمؤمنین(ع) چه در ۲۵ سال قبل از خلافت و چه در دوران خلافت ایشان، به دلیل دو ویژگی ممتازی که در وجود این دو شخصیت بود، از آنها نام می بَرند. عمار رضوان الله علیه از کسانی بود که از همان سال های نخستین همراه با پیغمبر(ص) به مدینه مهاجرت کرد، در حالی که از دست کفار و مشرکان فرار کرده بود، پدر و مادرش را به شهادت رسانده بودند، و خود او را نیز شکنجه دادند تا به شهادت برسد، اما او تقیه و اظهار برائت از اسلام کرد و بعد از فرار از دست آن ها، به مدینه آمد؛ ولی چون از این مسئله خیلی نگران بود، با نگرانی خدمت پیغمبر اکرم(ص) مشرف شد و گفت من چنین کاری کردم، وضع من را چه طور می بینید؟ در این حال این آیه نازل شد: إِلاَّ مَن أُکرِهَ وَقَلبُهُ مُطمَئِنٌّ بِالإِیمَانِ[۱] نباید از کفار و مشرکان طرفداری کرد، مگر این که کسی از روی اکراه با آن ها اظهار همراهی کند، در حالی که دلش به ایمان مطمئن است، یعنی تردیدی ندارد و فقط برای خلاص شدن از چنگ دشمنان ابراز موافقت کند. حضرت این استنباط عمار را نوعی فقاهت نامیدند و گویا نقل شده است که گفتند ای کاش پدر و مادر تو نیز این مرتبه از فقاهت را داشتند و می فهمیدند که با این کار می توانستند از دست آن ها نجات یابند و پس از آن به اسلام خدمت کنند.

شهادت عمار، دلیلی بر حقانیت سپاه امیرالمؤمنین

عمار در همان زمان، در بین اصحاب پیغمبر اکرم(ص) ممتاز بود؛ به گونه ای که همیشه سعی می کرد از جزئی ترین حرکات و سکنات پیغمبر اکرم(ص) تبعیت کند؛ تا آنجا که ایشان درباره او فرمود: خدا عمار را مشمول رحمت خودش قرار دهد، او را یک گروه سرکش به قتل خواهند رساند: تقتله الفئه الباغیه کسانی که این سخن را شنیده بودند، منتظر بودند تا ببینند این «فئه باغیه» چه کسانی هستند که عمار را به شهادت می رسانند، تا این که در جنگ صفین، عمار که پیرمردی حدوداً نود ساله بود، در سپاه امیرالمؤمنین(ع) شرکت کرد و به دست اصحاب معاویه کشته شد. برخی از طرفداران و یاران امیرالمؤمنین(ص) که اندکی شبهه در دل شان بود، دریافتند بر حق اند، و طرفداران معاویه «فئه باغیه» هستند، و این خود نوعی شکست برای آنها به شمار می آمد.

البته سیاست مداران آن ها توجیه کردند و گفتند در واقع عمار را علی کشت، زیرا علی او را به میدان جنگ آورد، پس قاتلش علی است. امروزه نیز برخی از سیاست مداران در تحلیل های خود نعل وارونه می زنند و گناه خود را به گردن دیگران می اندازند. به هر حال، این که پیرمردی نود ساله در لشکر امیرالمؤمنین (ع) شرکت کند و شهادت او دلیلی بر حقانیت سپاه امیرالمؤمنین(ع) باشد، برای کسانی که هنوز راه حق را درست نشناخته بودند، امتیاز بزرگی به شمار می آمد. معمولاً در جنگ- آن هم جنگ های تن به تن آن زمان که مردان جنگی می بایست نیرومند و قوی باشند-حضور یک پیرمرد نود ساله در جنگ مسئله ای استثنایی بود، چنین فردی تا چه اندازه می تواند در جنگ نقش داشته باشد؟ اما افتخار می کرد که در رکاب امیرالمؤمنین(ع) باشد، و آرزوی شهادت داشت، تا این که در نهایت نیز به شهادت رسید. این ویژگی نشان می دهد در هیچ شرایط و سنی نباید شانه از زیر بار تکلیف خالی کرد. وقتی دستور رهبر است، اگر یک پیرمرد نود ساله هم احساس کند حضورش می تواند نقشی در پیروزی حق داشته باشد، نباید از پذیرش تکلیف خودداری کند و بگوید ما دیگر پیر هستیم و کارمان گذشته است

مالک، مرد میدان عمل

آن کسی که در عمل نقش بسیار مؤثری در حمایت از امیرالمؤمنین(ع) و پیروزی سپاه اسلام داشت، مالک اشتر بود؛ شخصیتی که در حقیقت هنوز هم ویژگی های او درست شناخته نشده، و این یکی از غربت های اوست. عده زیادی بودند که چندان نقش مثبتی نیز در جامعه نداشتند، اما هم خودشان را مطرح می کردند و هم دیگران به دلایلی درباره آن ها بحث، و یا از آنان طرفداری می کردند؛ اما ایشان با این که بیشترین نقش را در سپاه امیرالمؤمنین(ع) و حمایت از ایشان بر عهده داشت، بسیار متواضع و به دور از تظاهر و خودنمایی بودند.

داستان معروفی درباره ایشان هست که شاید شنیده باشید؛ مالک از نظر بدنی قوی، و پهلوانی به نام بود؛ قد رشید، پیشانی بزرگی که در زیر آفتاب برق می زد، و دستار کوچکی که بر سرش بسته بود، ابهتی خاص به ایشان می داد. روزی ایشان برای انجام دادن کاری در بازار می رفت؛ جوانی از روی کم تجربگی و ناشناسی، هسته خرمایی را به پیشانی ایشان زد.

فرمانده لشکر علی(ع) بر اساس تعبیرهای امروزی، یک تیمسار یا سرلشکر با آن رشادت ها، حتی رویش را برنگرداند تا ببیند چه کسی این کار را انجام داده است؛ همین طور که سرش را به سمت پایین انداخته بود، به طرف مسجد رفت. برخی از افرادی که آنجا بودند به او گفتند: فهمیدی چه غلطی کردی؟ می دانی او که بود؟ گفت: نه، چه کسی بود؟ او مالک اشتر، فرمانده لشکر علی است که تو چنین جسارتی به او کردی! خیلی دستپاچه شد که آیا ممکن است چه بلایی به سر او بیاید. به همین دلیل به دنبال ایشان رفت؛ وقتی دید ایشان وارد مسجد شد، او نیز به داخل مسجد رفت؛ دید مالک اشتر ایستاده و مشغول نماز خواندن است. صبر کرد تا نماز او تمام شود؛ پس از نماز نزد او را رفت و ضمن عذرخواهی گفت من شما را نمی شناختم؛ جسارت کردم؛ من را ببخشید! مالک در جواب گفت: نگران نباش! من نیامدم در این مسجد و این نماز را نخواندم، مگر این که دعا کنم خدا تو را ببخشد. این رفتار فرمانده لشکر علی(ع) بود. او هیچ علاقه ای نداشت تا خودش را نشان دهد یا اظهار تقدس کند که جزء قرّاء و حافظان قرآن و اهل عبادت است حتی ایشان در برابر کسانی که به طور دائم مشغول قرائت قرآن و ذکر بودند و پیشانی های پینه دار داشتند، پیشانی ای صاف و براق داشت. علامه حلی رضوان الله علیه در کتاب رجال خود، که شخصیت های معروف، روات و اصحاب ائمه را معرفی کرده است، درباره مالک اشتر می گوید برای او همین بس که وقتی خبر شهادت او در راه مصر به حضرت علی (ع) رسید، ایشان خیلی ناراحت شدند و فرمودند: کانَ لی کما کُنتُ لِرَسولِ الله [۲]منزلت مالک اشتر نسبت به من، مثل منزلت من نسبت به پیغمبر اکرم(ص) بود. به نظر من، نمی توان درباره شخصی غیر معصوم، کلامی از این بالاتر گفت، این بالاترین موقعیتی است که در میان اصحاب می توان برای کسی تصور کرد. پرسش این است که مالک چه ویژگی هایی داشت که امیرالمؤمنین(ع) این قدر به او علاقه داشت، او را فرمانده لشکر خود کرد و درباره اش چنین چیزی فرمود؟ از لابه لای حوادث کوتاهی که درباره مالک اشتر در تاریخ آمده است، تا حدودی می توان نکاتی در این باره به دست آورد که ویژگی های شخصیتی مالک اشتر چه بود که اولاً موقعیت او نسبت به علی(ع) مانند موقعیت علی نسبت به پیغمبر شد؛ ثانیاً چرا مقام معظم رهبری خطاب به دانشجویان فرمودند: شما چنین سربازانی برای اسلام باشید. البته ایشان روی ویژگی «استقامت» مالک اشتر تأکید کردند؛ اما ضروری است در این باره مطالبی را بیان کنیم.

تفاوت اصحاب و یاران

در این باره، بیان مقدمه ای ضروری می نماید. همه می دانیم که ائمه اطهار(ع) و شخص پیغمبر اکرم(ص)، دوستان، یاران و طرفداران فراوانی، با ویژگی های مختلف داشتند. وقتی از اصحاب پیغمبر(ص) یاد می کنیم، منظور این نیست که همه آن ها هم تراز بوده اند؛ درباره اصحاب امیرالمؤمنین(ع) و سایر ائمه معصومین نیز به همین صورت است؛ یعنی در میانشان فردی وجود داشت که امام درباره اش می فرمود: کان لی کما کنتُ لرسول الله. بی شک نمی توان این تعبیر را درباره همه به کار برد. به هر حال، این اختلاف در سطوح مختلف درباره اصحاب وجود داشت. حتی در دوستی با دیگر افراد نیز این مسئله صادق است. برای مثال، هیچ یک از دوستان شما در یک سطح نیستند.

در انقلاب خودمان نیز نمونه های مشابه این را مشاهده می کنیم؛ برخی می گویند ما طرفدار انقلاب و از یاران امام هستیم. یکی از عالمان که الان سن شان بیش از نود سال است، چندی پیش به من می گفت من هنوز وقتی عکس امام را می بینم، آن را می بوسم؛ یعنی یک آیت الله که سنش از نود سال گذشته است، مانند یک جوان احساساتی می گوید بعد از سی سال از وفات امام، عکس امام را می بوسم؛ این یک نوع طرفدار و یاور است؛ در برابر، فرد دیگری هم هست که از طرفداران و یاران قدیمی امام محسوب می شود، اما می گوید من به امام گفتم چنین کاری را انجام بده، ولی امام قبول نکرد؛ این فرد اظهار تأثر می کند که چرا ایشان سخن او را نپذیرفته است. به نظر شما چه فرقی بین این دو فرد وجود دارد؟ یکی از سنت های پیامبر(ص) این بود که وقتی بین دو سجده سر از مهر برمی داشتند، تکبیر می گفتند، و وقتی دوباره به سجده می رفتند، تکبیری دیگر می گفتند این یک عمل مستحبی است.

در زمان خلفا مدتی این سنت ترک شده بود؛ نقل شده است بعد از این که مسلمانان با امیرالمؤمنین(ع) بیعت کردند، عمار گفت خوشوقتم که این سنت پیغمبر(ص) دوباره احیا شود؛ یعنی این فرد نگران بود که چرا تکبیر گفتن بین دو سجده به منزله یک عمل مستحبی ترک شده است. در همین زمان خودمان، شنیدم که بعضی از دانشجویان، به خاطر علاقه ای که به یکی از خدمتگزاران واقعی انقلاب، امام و مقام معظم رهبری داشتند، پای برهنه خود را به جای پای این فرد می گذاشتند؛ او با کفش راه می رفت و این ها با پای برهنه به دنبال او می رفتند و پایشان را جای پای او می گذاشتند، تا نشان دهند پیرو واقعی هستند البته این کار نمادین است و این تأثیری در شخصیت انسان و جامعه ندارد این بدان معناست که من آن قدر مقید به تبعیت از فردی هستم که راه صحیح را می رود، که حتی می خواهم پایم را جای پای او بگذارم.

نقل شده است پیامبر(ص)به همراه چند نفر فرض کنید سه نفر در راهی می رفتند؛ برخی دنبال فردی می گشتند که در این جمع بود به نظر می آید این فرد سلمان بوده باشد در مسیر جست و جو، جای دو پا را مشاهده کردند. بر این اساس، نتیجه گرفتند که فرد موردنظرشان از این مسیر نرفته است. بعدها معلوم شد آن شخص پایش را درست جای پای پیغمبر(ص) می گذاشته است، یعنی آن قدر مقید بوده است که رد پایی جدا از رد پای پیغمبر(ص) نداشته باشد. اصلاً شیعه یعنی کسی که پایش را جای پای معصوم بگذارد. این نوع رفتارها خیلی با معادلات سیاسی امروزی همخوانی ندارد، زیرا برخی رهبر می خواهند برای آن که حرفشان را بپذیرد و خواسته هایشان را عمل کند، اما عده ای هم رهبر می خواهند برای این که پایشان را جای پای او بگذارند.

انتخاب قبیله ای، نمادی از عدم شناخت امام

به هر حال، همه کسانی که به نام اصحاب، از پیروان و یاران بودند، در یک سطح نبودند و تفاوت های کلی با هم داشتند، به تعبیری ساده، برخی به صورت اتفاقی مسلمان، یا پیرو امامی شده بودند، برای مثال، زمان هایی که زندگی قبیله ای بود، اگر رئیس قبیله مسیری را انتخاب می کرد، همه قبیله به دنبالش می رفتند، اگر از دین هم برمی گشت یا مرتد می شد، همه آنها مرتد می شدند، یعنی سطح فرهنگ و استقلال فکری افراد بسیار ضعیف بود و نقش فعال را در جامعه، رؤسای قبایل بر عهده داشتند برخی از قبایل به همین شکل شیعه یا مسلمان شده بودند برای مثال، در زمان خلیفه اول، عده ای به خاطر ندادن زکات، مرتد شدند و خانواده های خود را نیز مرتد کردند و از دین برگشتند.

در بین شیعیان نیز چنین افرادی پیدا می شدند؛ عده ای شناخت کافی از ائمه معصومین نداشتند، نه می دانستند که این ها منصوب از طرف خدایند، و نه این که اطاعت از ایشان واجب است به طوری که همه چیز را در اختیار او قرار دهیم و هیچ نوع رفتاری، غیر از آنچه آن ها می گویند، نداشته باشیم، این مراتب ضعیف ایمان است که کم و بیش در ما نیز وجود دارد تا می رسد به این مرحله که برخی می کوشند آن قدر دقت داشته باشند که هر گونه حرکات و سکنات امام خود را الگو قرار دهند. سید حسن نصرالله، دبیر کل حزب الله لبنان به من می گفت شما خیال نکنید که ما در حزب الله لبنان منتظریم تا مقام معظم رهبری امری بفرمایند و اطاعت کنیم، ما وقتی بدانیم ایشان چیزی را دوست دارند، با تمام وجودمان می کوشیم به آن عمل کنیم؛ حتی اگر هیچ دستوری هم به ما نداده باشند. نمونه کامل چنین پیروی از امیرالمؤمنین(ع) مالک اشتر بود. البته امام پیروان ممتازی در دیگر زمینه ها نیز داشت؛ مانند کمیل بن زیاد، که دعایی را که از امیرالمؤمنین(ع) نقل کردند، سرشار از معارف والای معرفتی و عرفانی است؛ یا میثم تمار، عمروبن حمق و کسان دیگری که در عشق ورزیدن به امام(ع) کم نظیر یا بی نظیر بودند، اما اینکه فردی جامع باشد و همه چیز را از علی(ع) گرفته، و از او پیروی

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.