پاورپوینت کامل بسمه الله حکایاتی از امام حسین علیه السلام و کربلا ۶۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل بسمه الله حکایاتی از امام حسین علیه السلام و کربلا ۶۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بسمه الله حکایاتی از امام حسین علیه السلام و کربلا ۶۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل بسمه الله حکایاتی از امام حسین علیه السلام و کربلا ۶۱ اسلاید در PowerPoint :

باکی از مرگ نیست

کاروان امام حسین (ع) از منزلگاه قصر بنی مقاتل به سوی کربلا حرکت کرد مقداری راه طی شد. امام حسین(ع) در حالی که سوار بر اسب بود اندکی به خواب رفت. سپس بیدار شد، دو یا سه بار فرمود: انا لله وانا الیه راجعون و الحمدلله رب العالمین

فرزندش علی بن حسین(علی اکبر) روی به پدر نمود و عرض کرد: پدرجان! سبب این استرجاع و حمد چه بود؟

امام فرمود: سواری در خواب بر من ظاهر شد و گفت: اهل این کاروان می روند ولی مرگ، ایشان را تعقیب می کند.من فهمیدم خبر مرگ به ما داده می شود.

علی عرض کرد: پدرجان! مگر ما برحق نیستیم؟

امام حسین فرمود: پسرم! سوگند به خدای که بازگشت بندگان به سوی او است ما برحقیم. علی عرض کرد: بنابراین باکی از مرگ نیست.

امام فرمود: فرزندم! خداوند بهترین پاداش را که از سوی پدر به فرزند مقرر فرموده، به تو عنایت کند. (بحارالانوار جلد ۴۴ صفحه ۳۷۹)

**********************

الان حسینم را دفن کردم…!،

در روایت اهل سنت و شیعه مستندا نقل شده است که امّ سلمه همسر پیامبر(ص) می گوید:

رسول خدا (ص) مشغول استراحت بودند که دیدم امام حسین(ع) وارد شدند، و بر سینه پیامبر(ص) نشستند، حضرت رسول (ص) فرمودند: مرحبا نور دیده ام، مرحبا میوه دلم، چون نشستن حسین(ع) بر سینه پیامبر(ص) طولانی شد، جلو رفتم، تا حسین (ع) را بردارم.

حضرت پیامبر (ص) فرمودند: تا وقتی که حسینم خودش می خواهد بگذار بر سینه ام بنشیند، و بدان که هرکس باندازه تارمویی حسینم را اذیّت کند مانند آن است که مرا اذیّت کرده است.

امّ سلمه می گوید: من از منزل خارج شدم، وقتی بازگشتم دیدم. .. حضرت پیامبر(ص) چیزی در دست دارد، و بدان مینگرد و می گرید. جلوتر رفتم و دیدم مشتی خاک در دست دارد.

سؤ ال کردم این چیست که شما را این همه ناراحت می کند. فرمودند: ای امّ سلمه الان جبرئیل بر من نازل شد و گفت که این خاک از زمین کربلا است. و این خاک فرزند تو حسین(ع) است که در آنجا مدفون می شود. یا امّ سلمه! این خاک را در شیشه ای بگذار، هر وقت دیدی رنگ خاک به خون گرائید، بدان که فرزندم حسین(ع) به شهادت رسیده است.

امّ سلمه می گوید: آن خاک را از رسول خدا(ص) گرفتم که بوی عطر عجیبی می داد. هنگامی که امام حسین (ع) بسوی کربلا سفر کردند، من نگران بودم و هر روز به آن خاک نظر می کردم، تا یک روز دیدم که تمام خاک تبدیل به خون شد و فهمیدم که امام حسین(ع)به شهادت رسیده اند. لذا شروع کردم به ناله و شیون و آن روز تا شب گریستم و از شدّت ناراحتی خوابم برد.

در عالم خواب رسول خدا (ص) را دیدم، که تشریف آوردند ولی سر و روی حضرت خاک آلود است! و من شروع کردم به زدودن خاک وغبار از روی آن حضرت و عرض کردم، این گرد و غبار کجاست؟!. فرمود: امّ سلمه! الان حسینم را دفن کردم…!، (تحفه الزّائر مرحوم مجلسی ص۱۶۸)

**********************

مادری که فرزندش را فدای امام حسین(ع) کرد!

وهب پسر عبدالله همراه مادر و همسرش در میان لشکر امام حسین(ع)بود. روز عاشورا مادرش به او گفت: فرزندم! به یاری فرزند رسول خدا قیام کن.

وهب در پاسخ گفت: اطاعت می کنم. سپس به سوی میدان حرکت کرد.

در میدان جنگ سخت جنگید. بعد از آنکه عده ای را کشت به جانب مادر و همسرش برگشت. و گفت: ای مادر! اکنون از من راضی شدی؟

مادرش گفت: من از تو راضی نمی شوم، مگر اینکه در پیش روی امام حسین (ع) کشته شوی.

همسر وهب گفت: تو را به خدا سوگند! که مرا در مصیبت خود داغدار منما.

مادر گفت: فرزندم! گوش مده. به سوی میدان حرکت کن و در پیش روی فرزند پیغمبر(ص) بجنگ تا شهید شوی تا فردای قیامت برای تو شفاعت نماید.

وهب برگشت و با تمام قدرت جنگید تا اینکه نوزده نفر سوار و بیست نفر پیاده از لشکر دشمن را به قتل رساند. سپس دستهایش قطع شد. در این وقت همسرش به سوی وهب شتافت گفت: ای وهب! پدر و مادرم فدای تو باد. تا می توانی در راه پاکان و خاندان پیامبر بجنگ… امام حسین(ع) که این منظره را مشاهده کرد، به آن زن فرمود:خداوند جزای خیر به شما دهد و تو را رحمت کند. به سوی زنان برگرد. زن برگشت سپس وهب به جنگ ادامه داد تا شهید شد. همسر وهب بی تابانه به میدان دوید که چشم شمر به آن بانوی باوفا افتاد و به غلام خود دستور داد تا با عمودی که در دست داشت بر او زد و شهیدش نمود. این اولین بانویی بود که در لشکر امام حسین(ع)روز عاشورا شهید شد. (بحارالانوار جلد ۴۵ صفحه ۱۶)

**********************

امام حسین به عبادت عشق می ورزید

امام حسین(ع) که به عبادت و ذکر پروردگار عشق می ورزید به حضرت عباس (ع) فرمود: برو به سوی دشمنان و اگر توانستی تا بامداد فردا برای ما مهلت بگیر، باشد که ما امشب برای پروردگار خود نماز بخوانیم و دعا کنیم و در پیشگاه پروردگار آمرزش بخواهیم، خدا می داند که من نماز خواندن و قرآن خواندن و زیاد دعا کردن و استغفار کردن را بسیار دوست دارم. (ارشاد مفید صفحه ۲۱۲، گذرنامه بهشت (شرح موضوعی زیارت جامعه کبیره، سید کاظم ارفع، صفحه ۲۰۲)

**********************

نماز اول وقت در روز عاشورا

روز عاشورا هنگام ظهر ابو ثمامه صیداوی به امام حسین(ع) عرض کرد:یا ابا عبدالله! جانم فدای تو باد، لشکر به تو نزدیک شده، دوست دارم نمازظهر را با شما بخوانم و آن گاه با آفریدگار خویش ملاقات نمایم.

حضرت سر به سوی آسمان بلند کرد و فرمود:به یاد نماز افتادی، خداوند تورا از نمازگزاران قرار دهد. آری! اکنون اول وقت نماز است. از این مردم بخواهید دست از جنگ بردارند تا ما نماز بگذاریم.

حصین نمیر(لعنه الله) چون سخن امام را شنید، گفت: نماز شما قبول درگاه الهی نیست! حبیب بن مظاهر در پاسخ به او گفت: ای خبیث! تو گمان می کنی نماز فرزند رسول خدا (ص) قبول نمی شود و نماز تو قبول می شود؟!

سپس زهیربن قین و سعیدبن عبدالله در جلو حضرت ایستادند و امام (ع) با نصف یاران خود نماز خواندند. سعید بن عبدالله از هر جا که تیر به سوی امام حسین(ع) می آمد خود را نشانه تیر قرار می داد و به اندازه ای تیر بارانش کردند که روی زمین افتاد و گفت: خدایا! این گروه را همانند قوم عاد و ثمود لعنت فرما! خدایا! سلام مرا به محضر پیامبرت برسان و آن حضرت را از درد این همه زخم ها که بر من وارد شده آگاه نما. زیرا که هدفم از این کار تنها یاری فرزندان پپامبر تو می باشد. سپس به شهادت رسید.

(بحارالانوار جلد ۴۵ صفحه ۲۱)

**********************

مرگ برای مومن پلی است به بهشت

روز عاشورا چون جنگ شدت گرفت و کار بر حسین(ع) بسیار سخت شد، بعضی از اصحاب آن حضرت دیدند برخی از یاران امام(ع) در اثر شدت جنگ و با مشاهده بدنهای قطعه قطعه شده دوستانشان و فرا رسیدن وقت شهادت آنها، رنگ چهره شان دگرگون گشته و ترس دل هایشان فراگرفته است، اما خود سیدالشهدا و تعدادی از خواص یارانش، هر چه فشار بیشتر، و مرحله شهادت نزدیک تر می شود رنگ صورتشان درخشنده تر گشته و سکون و آرامش بیشتر می یابند. بعضی از این شهامت فوق العاده تعجب کرده با امام حسین(ع) اشاره کرده، به یکدیگر می گفتند: به حسین نگاه کنید که ابداً از مرگ و شهادت باکی ندارد.

امام حسین(ع) متوجه گفتارشان شده، فرمود: ای بزرگ زادگان قدری آرام بگیرید! صبر و شکیبایی پیشه کنید! چون مرگ پُلی است که شما را از گرفتاری ها و سختیها عبور داده و به بهشت های پهناور و نعمتهای جاودانی می رساند. و اما برای دشمنانتان پلی است که از قصر به زندان می رساند. و کدامیک از شما نخواهد از یک زندان به قصر مجلل منتقل گردد.

پدرم از پیامبر(ص)برایم نقل کرد، که می فرمود: دنیا برای مؤمنان همانند زندان و برای کافران همانند بهشت است. و مرگ پلی است که مؤ منان را به بهشت، و کافران را به جهنم می رساند.

(بحارالانوار جلد ۶ صفحه ۱۵۴ وجلد ۴۴ صفحه ۲۹۷)

**********************

فراق جانگداز

همان گونه که پیامبر(ص) به امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) علاقه فراوان داشت؛ آنها نیز به پیامبر (ص) محبت شدید داشتند.

ابن عباس می گوید: در لحظه آخر عمر پیامبر(ص)، حسن و حسین در حالی که می گریستند و شیون می نمودند، به بالین پیامبر آمدند و خود را روی پیامبر افکندند. حضرت علی(ع) خواست آنها را از پیامبر (ص) جدا کند، ولی پیامبر(ص) فرمود: علی! بگذار من آنها را ببویم و آنان مرا ببویند، من از دیدار آنها بهره مند گردم و آنها نیز از دیدار من بهره گیرند. این دو فرزند، بعد از من، ستم ها خواهند دید و مظلومانه کشته می شوند. آن گاه پیامبر(ص) ۳ بار فرمود: خدا لعنت کند آنان را که به این دو فرزندم ظلم می کنند.

(سیمای پرفروغ محمد(ص)، ترجمه کحل البصر، محمدی اشتهاردی، ص ۳۲۱)

**********************

اقتدا پیامبران الهی به امام حسین(ع)

از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود: آن اسماعیلی که خداوند در آیه پنجاه و چهارم سوره مریم از او یاد کرده، اسماعیل(ع) فرزند حضرت ابراهیم(ع) نیست؛ بلکه او یکی از پیامبران الهی بود که خداوند او را به سوی قومش مبعوث کرد، اما قومش او را گرفتند و در زیر شکنجه، پوست صورتش را کندند!. فرشته ای از سوی خداوند نزد او آمد و گفت: خداوند مرا به سوی تو فرستاده است تا هرچه را که می خواهی به من امر کنی و من آن را انجام دهم. اسماعیل(ع) در جواب گفت: در اذیت ها و مصائبی که بر من وارد شده است به حسین(ع) تأسی و اقتدا می کنم!.(علل الشرائع، ج ، ص ، کامل الزیارات، ص )

**********************

گریه حضرت آدم برای امام حسین(ع)

در الدرالثمین، در تفسیر قول خداوند: این گونه آمده است: حضرت آدم(ع) بر

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.