پاورپوینت کامل می رود از سینه ها در سینه ها . . . ۱۷ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل می رود از سینه ها در سینه ها . . . ۱۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل می رود از سینه ها در سینه ها . . . ۱۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل می رود از سینه ها در سینه ها . . . ۱۷ اسلاید در PowerPoint :

۱۶

هر هفته از شهر خویش می آید به تهران، چند روزی در تهران است و آخر هفته باز می گردد به شهرش!

این کار مدام اوست . هر هفته چند روزی در سفر و چند روزی در حضر!

تهران که هست، شبها در مؤسسه ای اسکان دارد که میان او و رئیس آن مؤسسه، رفاقتی دیرینه است . از آن مؤسسه نیز جز با
اطاقی که استراحتگاه اوست، کاری ندارد .

روزها سرش به کارش گرم است و دم دم های غروب که هوا رو به تاریکی می گذارد، راهی آن مؤسسه می شود و مستقیم راه آن
اطاق را می گیرد . صبح ها هم از همانجا می زند بیرون و باز روز از نو روزی از نو!

. . . اما مدتی است چیزی مثل خوره به جانش افتاده، او را به خود مشغول کرده و دست از سرش بر نمی دارد .

هر چه هست به این اطاق مربوط است; محل استقرار او در تهران .

کار نفس گیر روزانه و ترافیک و دود و دم تهران چنان او را خسته و کوفته می کند که شام شب از گلویش پایین نرفته، او را به بستر
می کشاند، گویا یک وزنه چند کیلویی را به پلک چشمش بسته اند . چنان است که به جای خواب بی هوش می شود .

اما این خواب سنگین چندان نمی پاید و او با وحشت و اضطراب از جا می پرد .

حکایت عجیبی است! هر شب کابوسی و هر شب وحشتی بیش از پیش!

یک شب زلزله می آید و او را در میان تلی از خاک مدفون می کند . شب دیگر تصادف می کند و نعش بی جانش را از لابلای تکه
پاره های خودرو بیرون می کشند . یک شب ارواح خبیثه سراغش می آیند و آزارش می کنند، شب دیگر از آتشی که به جانش افتاده،
از این سو به آن سو می دود . . .

هر دم از این باغ بری می رسد

تازه تر از تازه تری می رسد

اگر در شب های سکونتش در شهر خویش نیز این بساط بود، می دانست هر چه هست به او مربوط است اما این فقط هنگامی است
که در آن اطاق استراحت می کند .

استراحت که چه بگویم!

هنوز حساسیت او به قدر کافی بر انگیخته نشده که احساس می کند نه! کار بیش از این حرف ها بیخ دارد!

یک شب که می آید تهران، پسرش را هم با خود می آورد . او مهمان پدر است و هر دو مهمان آن مؤسسه; در همان اطاق; نیمه های
دل شب پدر از فریاد پسر از خواب می جهد! هر دو آشفته و مضطرب! کند و کاوی از چند و چون ماجرا می کند، اما می بیند رد پای
همان کابوس است و همان وحشت .

پسر که از ماجرا خبر ندارد، قدری آب می نوشد و عرق نشسته بر پیشانی را پاک می کند و سعی می کند دوباره بخوابد . اما چیزی
نمی گذرد که باز از کابوسی وحشتناک، خواب خویش وا می نهد و از جای خود بر می جهد!

پدر که مبتلای این ماجرا است، بستر او را به جای دیگر می برد و قدری تسکینش می دهد .

از آن اطاق که بیرون می ر