پاورپوینت کامل خاطرات دانشجویی ۶۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل خاطرات دانشجویی ۶۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خاطرات دانشجویی ۶۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل خاطرات دانشجویی ۶۱ اسلاید در PowerPoint :
۸
بسیاری از شکست ها و افسردگی امروز، افراد ریشه در گذشته و خاطره ای تلخ از دیروز دارد و قرار گرفتن در قله علم و کمال و
موفقیت نیز از نقطه آغازی خبر می دهد که از آن به خاطره ای شیرین یاد می شود .
خاطره هر چه که باشد; تلخ یا شیرین، گرچه پنجره ای است روبه گذشته اما رابطه ای تنگاتنگ با امروز و آینده ما دارد لحظه
لحظه زندگی امروز ما خاطره ای است از فردا و این ما هستیم که با خاطرات فردا در امروزمان، فردایمان را، شخصیت علمی و
معنوی مان و زندگی آینده مان را می سازیم . پس بیایید اگر فردا دفتر خاطراتمان را ورق زدیم و امروزمان را در آن به تماشا
نشستیم از آن به زیباترین خاطره زندگی خود یاد کنیم .
آخری که اول شد
مشترک ۰۷۱۱۵۳
یک روز که جلسه ای در دفتر نهاد دانشگاه تشکیل شده بود، مسؤول نهاد دانشگاهمان آمد و اعلام کرد که برای سفر مبارک مکه و
مدینه یک نفر سهمیه به ما داده اند و من نیز تصمیم گرفتم امروز از میان جمع شما قرعه کشی کنیم و یک نفر را به نیابت دیگران
به زیارت خانه خدا بفرستیم، ما که حدودا جمعی ۲۰ نفره بودیم همگی اسامی خود را نوشتیم و داخل کیسه قرعه کشی انداختیم،
زمانی که حاج آقا (مسئول دفتر نهاد) می خواستند قرعه را بیرون بکشند یکی در زد و با حاج آقا کار داشت، خود ایشان وقتی دید
جلسه است گفت پس من بعدا می آیم، حاج آقا گفتند که نه بیا تو الان کارم تمام می شود خلاصه ایشان آمدند تو و حاج آقا پیشنهاد
دادند حالا که شما تشریف آوردید اینجا اسم خود را بنویسید و در این قرعه کشی شرکت کنید . خلاصه حاج آقا پس از یک توسل
کوچک یکی از برگه ها را بیرون کشیدند، برگه ای که برای همگی ما باعث تعجب بسیار شد، شاید باورش مشکل باشد ولی اسم
همان آقا که در آخرین لحظه در زده بود و واردشده بود در آمد .
دخیلی بر صندلی
مریم سیوف جهرمی/فیزیک پیام نور جهرم
سر کلاس مغناطیسی بودیم . استاد به تدریس مشغول بود و من سراپایم گوش . از آنجایی که سرهای مزاحم زیادتر از همیشه بود،
دائم می بایستی گردنم را کج می کردم . دیدم نه خیر نمی شود . تصمیم گرفتم روی صندلی اندکی جابه جا شوم . ولی نتوانستم از
جایم جم بخورم . از آنجایی که نمی خواستم سر رشته مطلب را از دست بدهم اهمیتی ندادم و گردن کج کردن را دوباره آغاز کردم .
ولی مگر این همه کله می گذاشتند، عزم را جزم کرده که روی صندلی جابه جا شوم . با این عزم راسخ دو پایه سمت راست صندلی
به هوا بلند شد . عزم را رها کردم که صدای صندلی بلند شد: شطرق … روی استاد به این طرف کلاس چرخید قیافه خود را چنان
محو درس نشان دادم که اصلا صدای گوش خراشی وجود نداشته است . استاد هم اهمیتی نداد و به ادامه درس پرداخت . من هنوز
در پی علت بودم و شاخ هایم در پی رشد که صدای دوستم (خانم . .). از پشت سر با رعایت ادب و احترام دوریالی کج مرا با چکشش
صاف کرد: «خانم فلانی … صندلی که حاجت نمی دهد! اگر کمربند مانتویت را به یک امامزاده دخیل کنی بیشتر حاجت خواهی
گرفت!»
چرتی پشت میز استاد
علیرضا شاهرودیان/شیمی کاشان
بعدازظهر یکی از روزها خیلی خسته بودم و دنبال جایی برای استراحت مختصری می گشتم که با یه کلاس خالی مواجه شدم .
چون از ساعت شروع کلاس گذشته بود و کسی در آنجا حضور نداشت طبق روال معمول کلاسی در آنجا تشکیل نمی شد . من هم از
فرصت استفاده کردم و در رو بستم و پشت میز استاد مشغول استراحت شدم . با اینکه یک بار احساس کردم صدای سخنرانی
می یاد ولی چون در عالم خواب بودم به آن اهمیتی ندادم و به استراحت خود ادامه دادم . وقتی برای بار دوم صدای یکی از
استادانمون به گوشم رسید احساس کردم مساله جدی است و کم کم سعی کردم به عالم خودمون بیام . بیدار شدن همانا، خود را
درکلاس درس وپشت میز استاد در حال تدریس دیدن همانا! در اون لحظه می خواستم زمین آغوش گرم خود را برام بگشاید . من
که اگه مدتی دیگه اونجا ایستاده بودم به آب روان تبدیل می شدم با عذر خواهی از کلاس خارج شدم بعدا فهمیدم که کلاس فوق با
هماهنگی قبلی با تاخیرشروع شده بود و پسری هم در اون کلاس نبود که منو بیدار کنه و تلاش محترمانه استاد برای بیدار کردن
من هم بی نتیجه مانده بود .
باز هم تخم مرغ
مریم عزیزی/ادبیات فارسی پیام نور جهرم
ماه رمضان بود و من آن شب نزد دوستان دانشجویم مهمان بودم ، آن شب بچه ها بعد از مدتها می خواستند غذای خوب و
خوشمزه ای درست کنند . ماکارانی غذای پیشنهادی همه بود . بعد از توافق الهام با کمک زهرا سحری آن شب را آماده کردند .
بوی غذا تمام خانه را پر کرده بود معلوم بود که حسابی خوشمزه شده، همگی شکم ها را صابون زده و از اینکه امشب مثل شب های
قبل از تخم مرغ آب پزخبری نیست خوشحال بودند . نیمه شب فاطمه با صدای ساعت زودتر از همه بیدار شده سفره را پهن کرده
و آماده کرده بود و بعد یکی یکی بچه ها را بیدار کرد . خلاصه بعد از شستن دست و صورت همگی کنار سفره نشستیم . بوی
نامطبوعی اتاق را فرا گرفته بود . نگاهی به طرف ماکارونی وسط سفره انداختیم ، ماکارانی ها کاملا لزج و چسبنده شده بود و
تغییر رنگ داده بودند، الهام کمی از آن را به طرف دهانش برد اما با شنیدن بو و طعم آن دچار تهوع شد . همگی متحیرانه یکدیگر
را نگاه می کردیم ، یعنی … . ناگهان زهرا سریع بلندشد و به طرف آشپزخانه رفت ، اندکی بعد با شیشه روغن مایع برگشت رو به
فاطمه کرد و گفت; از این روغن روی ماکارانی ریختی و فاطمه با سر تایید کرد . زهرا گفت: امروز یک بطری بزرگ مایع ظرفشویی
گرفتم و چون ظرف آن بزرگ بود استفاده از آن مشکل بود به ناچار مقداری از آن را درون شیشه خالی روغن مایع ریختم و حالا
فاطمه اشتباهی به جای روغن، مایع ظرفشویی روی غذا ریخته . با شنیدن صدای زهرا مانده بودیم بخندیم یا گریه کنیم . خلاصه
آن شب هم با کمال تاسف مثل شبهای پیش تخم مرغ آب پز زینت سفره شد و …
ادخلوها بسلام آمنین
ساره همتیان/فقه و حقوق شهید چمران اهواز
ترم اول که وارد دانشگاه شده بودیم خیلی احساس غربت می کردیم و تصمیم گرفتم برای خانواده نامه بنویسم من و یکی دیگر از
دوستانم که ترم اولی بودیم از یکی از بچه ها که ترم بالایی بود آدرس خوابگاه را گرفتیم به این مضمون: اهواز بلوار گلستان مجتمع
خوابگاهی شهید چمران حجر ۴۶ بلوک … اتاق … دوستم سؤال کرد حجر ۴۶ یعنی چه دانشجوی ترم بالایی گفت برای اینکه نامه
حتما به دستتان برسد شما باید آن را بنویسید ما هم نوشتیم و نامه را پست کردیم یک روز بر حسب اتفاق آدرس را برای یکی دیگر
از بچه ها خواندیم که بچه های اتاق شروع کردن به خندیدن ما آن زمان علت خنده آنها را متوجه نشدیم ولی بعد فهمیدیم که حجر
۴۶ مربوط میشود به جمله بالای تابلو خوابگاه
ادخلوها بسلام آمنین حجر – ۴۶
و زیر آن نوشته بودمجتمع خوابگاهی شهید چمران اهواز حالا هر موقع آن تابلو را می بینیم همیشه به یاد این خاطره می خندیم .
یا الله
اعظم نجارپور/زیست شناسی تربیت معلم سبزوار
از سرویس که پیاده شدیم با عجله به سمت نمازخانه خوابگاه دویدیم تا خودمان را به نماز جماعت برسانیم . دم در نمازخانه،
دوستم درحال درآوردن کفش هایش، قبل از اینکه ببیند به کجای نماز رسیده اند با صدای بلند گفت: یاالله .
با گفتن این کلمه همه نماز گزارها برگشتند و به ما نگاه کردند .
تازه آن وقت با شنیدن آیه «ان الله و ملائکته یصلون علی النبی … .» فهمیدیم که همین الان نماز را سلام داده اند .
تخم مرغ گنجشک!!
محمد حاج ملا عسگری/فقه و حقوق قم
یک روز در سر کلاس استاد درباره حلال و حرام بودن حیوانات صحبت می کردند . ایشان در آن بحث گفتند هر حیوانی که حلال
گوشت است تخم آن حیوان هم حلال و اگر آن حیوان حرام گوشت است پس تخم آن حیوان هم حرام می باشد در اثنای سخنان
استاد یکی از دانشجویان پرسید که استاد ببخشید: آیا تخم مرغ گنجشک حلال است یا حرام!؟
که به یک باره در کلاس غوغایی به پا شد .
نه مداح می خواست و نه مرثیه خوان
زهرا نیکوبخت/ریاضی کاربردی مبارکه
آرام آرام و با دلهایی بی قرار قدم به شهر پیامبر (ص) گذاشتیم ، شهری که علی و فاطمه (ص) در آن گام نهاده بودند . شهری که
نیمی از بهشت است و جای پای امامانمان را در خاک آن می توان دید . از جلوی گنبد سبز رسول الله (ص) گذشتیم ، گنبدی که
برای شهر مدینه همچون نگین سبز می ماند .
برای ورود به مسجد النبی از خیابانهایی گذشتیم . وارد مسجدالنبی که شدیم من هنوز بهت زده بودم که روبروی خود نرده های
بقیع را دیدم .
وقتی کنار این خاک ایستادم غربت بقیع را باور کردم .
خدایا! مدینه چه آشنا بود و بقیع چقدر غریب . اینجا تنها جایی بود که نه مداح می خواست و نه مرثیه خوان و همان جایی است که
پیامبر (ص) در موردش فرموده اند: «در روز قیامت نخستین مکانی که شکافته می شود، بقیع است و از آن هفتاد هزار نفر در
صحرای محشر حاضر می شوندکه چهره هاشان چون ماه شب چهارده می درخشد و بی حساب وارد بهشت میشوند .»
ساعتی بعد با قدمهایی آرام وارد حرم پیامبر (ص) شدیم با دیدن درب کوچکی که کنار نرده های سبزرنگی بود نفسم در سینه
حبس شد . آری! آنجا خانه یگانه دختر پیامبر (ص) بود . چه کوچک و چه ساده بود . اینجا خانه فاطمه (س) بانویی بود که نه تنها
در زمان خودش جور و ستم کشید بلکه اکنون نیز غریب و مظلوم است آنچنانکه کسی جرا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 