پاورپوینت کامل خرماهای تلخ ۱۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل خرماهای تلخ ۱۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خرماهای تلخ ۱۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل خرماهای تلخ ۱۲ اسلاید در PowerPoint :
۲۴
مردی میانه و غریب باعجله از راه رسید . سپید روی و چاق بود و دستار زردی به سر داشت . دستی به خرماها کشید و آن ها را زیر
و رو کرد . طبق ها را تکان داد و سبدش را روی پیشخوان گذاشت، سپس از شال دور کمرش، سکه ای بیرون آورد و آن را محتاطانه
کف دست امام علی (ع) گذاشت و بی معطلی گفت: «از خرماهای این طبق می خواهم!»
امام (ع) از خرمای تازه آن طبق، مقداری توی ترازو ریخت; آن را وزن کرد و در سبد مرد ریخت . مرد سبد را زیر عبایش گرفت; به
اطراف خود نگاهی کرد و با همان عجله دور شد .
وقتی که می رفت، هراسان بود و اضطراب از چشم هایش آشکار بود .
۲
امام (ع) در دکان کوچک میثم تمار تنها بود .
میثم، ساعتی پیش، کیسه های کوچکی را در دو طرف خورجین پشمی استرش جای داد; بند زیر شکم حیوان را سفت کرد;
ست به یال زبرش کشید و افسار از قوزک دستش باز کرد; سپس طرف دکان برگشت . نگاه او در نگاه آرام امام (ع)، گره خورد و
دوباره خجالت کشید . شرمش بیشتر شد و لب هایش را حرکت داد .
او سایه ای خرد در مقابل آفتابی بزرگ بود . نسیمی از آغوش درخت های اطراف دکان وزید و تنش را مور مور کرد . استر از شوق،
سروگوش جنباند . میثم بریده و نازک گفت: جسارت کردم; از من در گذرید ; زود بر می گردم مولای من!
تبسم بر سیمای امام (ع)، پررنگ شد و دعایش کرد . میثم چشم از او برگرفت; بر زین استر نشست و حیوان را به کوچه ای بریده و
منحنی، هی داد .
امام (ع) پشت پیشخوان دکان میثم ایستاد و منتظر مشتری ماند . دکان کوچک و ساده بود; چند طبق بزرگ خرما بر روی یک
پیشخوان ساده .
۳
میثم بازگشت; خسته و شرمناک . سلام کرد و از استر پایین آمد . عمامه برگرفت و دستار بر موهای به هم چسبیده اش کشید .
آفتاب به وسط آسمان رسیده بود و هوا گرفته و داغ می نمود . امام (ع) از پشت پیشخوان کنار رفت و حالش را پرسید و بعد چند
سکه به او داد . آثار شرم، دوباره چین ها
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 