پاورپوینت کامل نمایشگاه با اعمال شاقه! ۲۴ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نمایشگاه با اعمال شاقه! ۲۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نمایشگاه با اعمال شاقه! ۲۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل نمایشگاه با اعمال شاقه! ۲۴ اسلاید در PowerPoint :

۲۶

سوار مینی بوس جگری رنگی شدم که به نمایشگاه بروم. داخل ماشین به فکر این بودم که از درب جنوب غربی وارد نمایشگاه
شوم که اول، قسمت مطبوعات رو بازدید کنم و بعد کتاب رو؛ ولی نرسیده به نمایشگاه، هر ده پانزده متر، یک پلیس ایستاده
بود و کسی هم جرأت نمی کرد حتی یه نیش ترمز بزنه (البته برای نظم لازمه دیگه).

به هر حال مینی بوس چند صد متر از درب اصلی دور شد و وقتی راننده چشم پلیسا رو دور دید، ترمز کرد. «خواهشاً سریع
پیاده شید». این جمله ای بود که آقای راننده از ترس جریمه ۰۰۰/۲۰ تومانی، تند و تند تکرار می کرد. راننده ما را در محل
تمرینات تیم ملی صخره نوردی انداخت پایین. شاید هم میدان موانع! یه صخره هفت هشت متری شامل خاکی، باغچه، چمن،
سیم خاردار، مین، ضد هوایی و … (ببخشید دو تای آخر، حاصل جوگرفتگی بود) که حرکت پرهیجان و درعین حال حساب
شده مردم به سمت بالای آن، نشان می داد که این، نزدیک ترین راه برای رسیدن به درب اصلی نمایشگاه است. جالب این بود
که همه، جوری حرکت می کردند که حداقل کلاس لباسشون به هم نریزه. فکرشو بکنید؛ بخواهید از اون صخره بالا برید بعد
هم بخواهید خط اتوی لباستون به هم نخوره و گردی هم به سر و صورتتون نشینه. خلاصه خیلی دیدنی بود؛ چون اول
صبحی یه کمی مجبور شدیم نرمش کنیم.

به هر حال رسیدم به محوطه نمایشگاه. محوطه سرسبز، تمیز و دل باز؛ ولی کلی پوستر و پلات و تبلیغ های رنگارنگ،
چهره شو تغییر داده بود. یه استخر نسبتاً بزرگ، جلوتر منظره دیدنی را ایجاد کرده بود. خلاصه جون می داد برای پیک نیک
(ببخشید گردش). البته بعضی ها هم واقعاً برای همین اومده بودند (بزم عشاق)!

کمی جلوتر، مسجد حضرت ابراهیم (ع) بود. این مسجد با بقیه یه کمی فرق داشت و به سبک معماری اسلامی امروزی ساخته
شده بود. یه گلدسته داشت و خودش چهارگوش بود. یاد کعبه افتادم. با این تفاوت که اون جا آدما قرار می گیرند و این جا قرار
می ذارند.

رسیدم به سالنA1 . توی لیست غرفه ها که نگاه کردم، توی قسمت فرهنگی، اسمی از پرسمان ندیدم. لیست رو کمی بالا و
پایین کردم و بالاخره توی سیاسی ها، مجله پرسمان را پیدا کردم! ترتیب غرفه ها بر اساس حروف الفبا بود. باید بودید و
می دیدید این الفبا چه کرده بود و کیا رو با هم کنار آورده بود. از دور که غرفه پرسمان را دیدم، چند نفر جلوی غرفه بودند.
مثل این که در حال بحث بودند. نزدیک تر که رفتم، یکی از مسئولان غرفه که ذوق زده شده بود، تند و تند عکس می انداخت. لابد
برای این که بعداً بگن غرفه خیلی بازدیدکننده داشته!

مسئولان غرفه دو تا بودند. هر دو تا شون هم تیپ پنجاه و هفتی زده بودند. هر چی فکر کردم که این تیپ برای جذبه یا دفع، به
نتیجه نرسیدم. یکی از بازدیدکننده ها که تیپ امروزی داشت، ولی بهش می خورد نسل دومی یا اولی باشه، اعتراض می کرد که
چرا پرسمان، مثل بعضی از مجله های امروزی طرح می زنه و چرا ظاهر و باطنش یکی نیست. اون یکی که تیپش قدیمی بود،
ولی نسل سومی بود، می گفت: مگه چه عیبی داره؟ مسئول غرفه هم که حال بحث نداشت، اون دو تا رو به جون هم انداخت و
خودش به نظاره نشست. بالاخره یه کمی که گذشت، مسئول غرفه برای تموم کردن بحث، گفت اگه لطف کنید نظرتون رو
یادداشت کنید ممنون می شویم. اون بنده خدا هم نوشت. غرفه دار قول داد که از نظرات ایشون استفاده می شه. (البته از
خودشون نه کاغذشون)!

حالا نوبت من رسید که تحویلم بگیرند. من که فرصت پیدا کرده بودم غرفه رو یه وراندازی بکنم و از طراحی غرفه کلی حال
کرده بودم (الکی)، گفتم خداییش اینا هم برای خودشون یه پا طراح صحنه هستند. بی خیال بذار خوش باشند.

بعد از یه احوال پرسی، گفتم آقا چرا نشریه منظم به دستم نمی رسه؟ اون هم که انگار زیاد به این سوءال جواب داده بود، بدون
تأمل گفت: «آقا تقصیر اد