پاورپوینت کامل به مناسبت ۱۳ جمادی الثانی، سالروز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیه ۲۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل به مناسبت ۱۳ جمادی الثانی، سالروز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیه ۲۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل به مناسبت ۱۳ جمادی الثانی، سالروز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیه ۲۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل به مناسبت ۱۳ جمادی الثانی، سالروز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیه ۲۴ اسلاید در PowerPoint :

۳

همهمه ای برپاست. عده ای پشت در خانه ازدحام کرده اند. مادری نگهبان خانه است. هیزم ها را می آورند. آتشی افروخته
می شود و دودی غریب از در سوخته به آسمان برمی خیزد. مادر همچنان ایستاده است. ناجوانمردی تیره بخت، ضربه ای به
در می زند؛ سینه ای می شکند و ناله ای تا آسمان می رود. میخی به مصاف کودکی آمده است. کودک، نیامده می رود و از سینه
مادر، خون فواره می زند. مردی در خانه است. مادر، کنیز را به مدد می طلبد. برخیز ای رسول خدا و قومت را نظاره گر شو!
اینان امت تو هستند که چنین به عداوت برخاسته اند. این سینه که از زخم کین مجروح است، همان است که روزگاری بوسه گاه
تو بود و این در نیم سوخته، همان است که صبح و شام، سلام و تحیّت تو را ارزانی اهل خانه می کرد؛ «السلام علیکم یا اهل بیت
النبوه».

در خانه شکسته می شود. عده ای ستیزه جو، خانه را اشغال کرده اند. مردی از تبار شهامت ظاهر می شود. ده ها نفر هجوم
می آورند. او دست بسته وصیتی است که چندی پیش او را به صبر فرا خواند. مادر به دفاع برمی خیزد. ضربه تازیانه مانع
می شود. مرد به خشم می نشیند و از ذوالفقار خبر می گیرد. ریسمان ها امان نمی دهند. دستان عدالت بسته می شود و
ریسمانی دیگر، گردن مرد را در محاصره می گیرد. مرد را کشان کشان می برند؛ مادر اجازه نمی دهد. غلاف شمشیر کار را
یکسره می کند. بازویی ورم دارد و مادر، بی هوش بر زمین است و مرد را برده اند. چند روزی بیش از رفتن تو نمی گذرد ای
رسول که این نامحرمان، کسانت را به هجوم گرفته اند! نیک بنگر؛ این که بی هوش بر زمین افتاده است، دختر توست و این
بازوی ورم کرده، بوسه تو را فراوان به یاد دارد. این مرد که در چنگال ستم اسیر است، همان است که زمانی او را برادر، وصی
و وارث می خواندی؛ چه خوب حرمت خویشانت را پاس داشتند!

ساعتی گذشته است. مادر به هوش می آید. مرد را برده اند. مادر به خشم می آید و روانه مسجد می شود. عده ای شمشیر
کشیده، مردی اسیر را احاطه کرده اند. آنان همراهی می خواهند و مرد، ابا دارد. مادر وارد مسجد می شود. دیدار مرد اسیر،
تاب از کفش می دهد. لرزشی چند، پایه های مسجد را فرا می گیرد. زمین در آستانه فروپاشی است. مادر به شکایت نزد مرقد
پدر می شتابد. زمانی تا پایان دنیا نمانده است. قیامتی زودهنگام، به آستانه وقوع رسیده است. مرد، پیکی می فرستد و مادر را
به صبر فرا می خواند. مادر، صبر می کند و به اشک پناه می جوید. لحظه ای برخیز ای پدر و قلبم را به تسلیتی تسکین ده! دیگر
نای ماندن ندارم. درد، تمام جانم را فرا گرفته است. چه خوب شد گفتی بابا که در مقابل رسالتم اجری از شما نمی خواهم؛ جز
مودت و دوستی خاندانم. مگر ما خویشان تو نیستیم؛ این است مزد رسالت؟

مادر به دنبال حق ناحق شده خویش می رود. کودکی به مادر تکیه داده است. مادر، حق خویش را ستانده، باز می گردد. در
میان کوچه، نامردی به کمین نشسته است. او حق را به ناحق می گیرد و بهایی نثار می کند؛ صورتی کبود شده است. رد خون
تا روی دیوار امتداد دارد. وقت رفتن است. مادر به کودک تکیه می دهد. سوگند خورده بودم که حق خویش را باز ستانم و ای
کاش نستانده بودم و ای کاش مرا باغی به نام فدک نبود! صورتم را نگاه کن بابا! نیلی شده است. آیا دادرسی نیست؟

شب از نیمه گذشته است. ناله ای غم بار، شهر را در سیطره خویش گرفته است. در پشت همان در سوخته، مادری عزادار است.
چندی است شب و روز، آسمان چشم مادر پرباران است. همه از گریه سیر شده اند. همسایه ها سکوت می خواهند. مادر به
بیابان پناه می برد. بساط عزا به پا می شود و دو کودک، سایبان مادر شده اند. صورت های کودکان سوخته است و خانه ای به
نام «بیت الاحزان» بنا شده است.

ای پدر! چشمانم از فرط اشک ا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.