پاورپوینت کامل اگر من نیز نمی خواستم… ۱۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل اگر من نیز نمی خواستم… ۱۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل اگر من نیز نمی خواستم… ۱۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل اگر من نیز نمی خواستم… ۱۶ اسلاید در PowerPoint :

۱۵

کوچه ها سرد و خاموشند. سوز صبحگاهی، همه را به خانه ها تارانده است. همه جا خلوت است و سوت و کور. این جا و آن جا
از پشت بام خانه های گلی، دود آبی رنگی بلند می شود؛ هوای سرد را می شکافد و بالا می رود.

تیغه آفتاب تازه سر برآورده، امّا ابرهای خاکستری با سماجت روی او را می پوشانند. نور خورشید، سرانجام از جایی ناپیدا
خودی نشان می دهد و دوباره پشت ابرها گم می شود. سوز هوا استخوان را می ترکاند. با خود می گویم: اگر من نیز
نمی خواستم… . صدای قدم های تندی رشته افکارم را می بُرد؛ سر بالا می کنم؛ از پیچ کوچه، پسرک زیبایی پیدا می شود. او کنار
کوچه را گرفته و تند می آید. پشتم را می دهم به درخت کهن سال و می ایستم به تماشا. پسرک، صورت زیبا و دلچسبی دارد؛ با
یک کتاب زیر بغل و پالتویی بلند بر تن و عرق چین نازکی بر سر. با هر قدم، پالتوش این ور و آن ور می شود و صدای قلم های
داخل قلمدان از جیبش بلند می شود. پسرک سر به زیر دارد و به جایی و کسی توجّه نمی کند و همان طور تند می آید. با خودم
می گویم: «صبح به این زودی و هوای به این سردی، این نوجوان چگونه گرمای دلچسب اتاق خانه شان را رها کرده…»؟ کمی
جلوتر می آید، می شناسمش. دلم یک جوری می شود و نمی دانم خوشحالم یا ناراحت؛ یعنی خوشحالم برای او و ناراحتم برای
خودم که فرزندی ندارم. خیالم مرا از برابر پسرک و از کوچه های شهر قم به بغداد می برد.

انگار دیروز بود که در بغداد بودم. چند ماه بود که جناب «محمدبن عثمان»۱ از دنیا رفته، جناب «حسین بن روح»۲ جای او را
گرفته بود. آن روز «علی بن حسین»۳ از قم به بغداد آمده بود؛ به دیدنش دفتم؛ در خانه کوچکی در محله «کرخ» که جای شیعیان
بود، منزل گرفته بود. وارد خانه اش شدم؛ صدایم را که شنید، مرا شناخت و از اتاقش بیرون دوید.

ساعتی بعد کنارش نشسته بودم و از هر دری سخن می گفتیم؛ از غیبت امام و مولایمان، از بهت و حیرت شیعیان که دیگر
امامشان را نمی دیدند. علی بن حسین می گفت: امّا شکر خدا، هنوز دستمان از دامن امام عصر کوتاه کوتاه نشده، نائبان او در
بین ما هستند و می توانیم سوءال هایمان را به وسیله آنان از امام بپرسیم… .

دیگر می خواستم از جا برخیزم؛ ناگهان یادم افتاد که سال های گذشته که در قم بودم، علی بن حسین فرزند نداشت. گفتم: چند
سال پیش که در قم بودم فرزند نداشتی. نگذاشت حرفم تمام شود و گفت: هنوز هم ندارم؛ نمی دانم مصلحت خداوند چیست؟

اندوه در چهره و سخنش پیدا بود. گفتم: ان شاءالله خدا مشکلت را بر طرف خواهد کرد. فکری کرد و گفت: ای ابوجعفر!۴ گویا
تو خدمت نائب مولایمان می رسی و با او آشنا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.