پاورپوینت کامل خواب گاه جای خواب است و لا غیر! ۴۹ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل خواب گاه جای خواب است و لا غیر! ۴۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خواب گاه جای خواب است و لا غیر! ۴۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل خواب گاه جای خواب است و لا غیر! ۴۹ اسلاید در PowerPoint :
۲۴
توی هر دانشگاهی که قبول بشی، قبل از اون که به فکر درس و مشق و استاد و کتاب و… باشی، اولین چیزی که به فکرت می رسه، فکر اونه. نکنه
بهت نرسه؛ نکنه جاش خوب نباشه؛ نکنه راهش دور باشه؛ نکنه با آدمای خوبی نیفتی و هزار تا فکر دیگه.
دو کلمه هم بیشتر نیست: خواب + گاه. معنی اش هم که دیگه کاملاً معلومه: محل خواب، محل استراحت. جایی که توش غیر از خواب (یا به عبارت
بهتر دانشجوی خواب) پیدا نمی شه. جایی که نه از درس خبری هست نه از کتاب و جزوه و… . فقط و فقط خواب. اما این ظاهر قضیه است و
باطنش چیز دیگه اییه که تا توی اون زندگی نکنی، بهش پی نمی بری.
اگه این تجربه رو داشته باشی، می دونی که زندگی کردن توی خوابگاه خیلی هم ساده نیست؛ خیلی هم سخت نیست. فقط کافیه راه و رسم اون
رو یاد بگیری. راه و رسمی که اگه بلد نباشی، هم خودت ضرر می کنی، هم به دیگران ضرر می رسونی. راه و رسم زندگی توی خوابگاه یا همون
چیزی که ما ازش به «فرهنگ خوابگاهی» تعبیر می کنیم، همون چیزهاییه که شما برای ما نوشتین به علاوه خیلی چیزهای دیگه ای که هیچ جا
نوشته نشدن و فقط باید خود آدم اونها رو به دست بیاره.
آشتی با طبیعت
معصومه کمالی، کار درمانی علوم پزشکی ایران
خوابگاه مکانی است پر رمز و راز که تنها با یک بار خوابیدن در آن می توان معنای واقعیش را درک کرد. شبانگاهان که با
لالایی نرده های تخت و آوای روح بخش بچه های هم اتاقی ظلمت شب را به سپیدی صبح پیوند می زنی و سحرگاهان که با
نوازش سرمای پنجره و ترنم کوک ساعت از خواب ناز بر می خیزی، به شکوه و جلال و عظمت آن واژه نمادین پی خواهی برد.
از ورای پنجره مهر و موم شده می توان به فردای دیگر نگریست و از منافذ رنگ نشده آن می توان به چهره عابرانی نگریست
که با آه و حسرت از کنار آن می گذرند و به امید روزی اند که پا به چنین مکان زیبا و شگفتی بگذارند.
خوابگاه مکانی است برای آشتی با طبیعت. در جای جای آن می توان جلوه ای از طبیعت دید. حشرات پرنده، فرستادگانی از
سوی طبیعت اند برای پیوند و آشتی انسان و حیوان. بوی یخچال مظهری است از مرداب ها و آرامش اتاق، تصویری از بقایای
زلزله را در ذهن انسان تداعی می کند که البته به دلیل تسلط دانشجویان بر روش های روان درمانی، هیچ نگرانی وجود ندارد.
انواع موسیقی درمانی با صدای لولای در و مجرای کولر و شوک درمانی با غذاهای سلف و…
زندگی یعنی همین
اعظم صادقی دهزیری، جهرم
من زندگی را تجربه کردم. فرهنگ را مزه مزه کردم. خوابگاه را چشیدم و دانستم زندگی همه جا جاری است؛ حتی در میان
هشت نفر از هشت استان و هشت فرهنگ و هشت لهجه و زبان در یک اتاق.
من زندگی را چشیدم آن روز که سفره ای بی ریا در اولین روز دانشجویی، هشت غریبه را آشنای دیرینه کرد؛ همدل و همراز،
با هم اشک ریختیم، باهم خندیدیم، باهم درس خواندیم، با هم قهر کردیم و با هم آشتی کردیم.
من زندگی را تجربه کردم آن روزها که ته اتاق نمور و تاریک نشسته بودم و سایه وحشتناکی را از زیر در می دیدم. کسی
دمپایی ام را به یغما می برد و در برابر فریادم که «بذارش سرجاش»، فقط تحویلم می داد: «الان می یارم» و او هیچ وقت باز
نمی گشت. یک هو به خودم می آمدم و می دیدم به جای هشت جفت دمپایی نویِ اول ترم امروز فقط شانزده لنگه دمپایی پاره
جلوی در صف کشیده که اکثر آنها مال یک پاست. یک نوع زندگی شاید همین خریدن و ندیدن دمپایی بود.
زندگی حتی آن روزها هم جاری بود که اگر صد تومان فقط صد تومان ناقابل، ته کیفم پیدا می کردم با شادی پله ها را دو تا
یکی کرده، درِ اتاق فریبا را می کوبیدم و قرار عصر را می گذاشتیم و هر دو به اتکای همین سرمایه! تا ته بازار میوه و تره بار و
گاه پاساژهای پر زرق و برق می رفتیم.
زندگی همان تغییر شکل دادن آدمی به قالب پنیر بود. وقتی در ایام امتحان، باید یک شبه، جور درس تلمبار شده یک ترم را
می کشیدیم و از شدت کمبود وقت، قناعت پیشه می کردیم و صبح پنیر و ظهر پنیر و شب پنیر!!
من زندگی دانشجویی را لمس کردم وقتی پس از بیست و چند ساعت اتوبوس نشینی می خواستیم بوی دود را از تن بزداییم و
وارد حمامی می شدیم که مسئولان دانشگاه شاید به اشتباه آب سردکن خوابگاه را به آن وصل کرده بودند و آن وقت بود که
باید بوی دود و غبار و راه را بر این یخچال ترجیح می دادیم.
زندگی همان عصرهایی بود که خسته و کوفته از مرکز علم آموزی! باز می گشتیم و زودتر از دیگران، قوری به دست راهی
آشپزخانه می شدیم تا بساط چای را راه بیندازیم و خستگی را از تن نحیف خود بیرون سازیم؛ اما ده دقیقه بعد که به
آشپزخانه بر می گشتیم تنها قوری خالی بود که کنار اجاق گاز، انتظارمان را می کشید؛ چون خسته تر از ما هم وجود داشت.
زندگی را با تمام بی فرهنگی اش! چشیدم وقتی آذوقه و توشه راهی ـ که مرحوم مادرم در ساکم جا داده بود ـ را با دلی پر از
امید نزد یخچال به امانت می گذاشتم و دیگر هیچ وقت آن را نمی دیدم.
زندگی همان ظرف های تلمبار شده نشسته گوشه اتاق بود. با لباس دیگران پُز دادن بود. تمرین آشپزی و سوزاندن مکرر غذا
بود. دعوا بر سر تمیز کردن اتاق یا عوض کردن کانال تلویزیون بود. تندوتند جزوه نوشتن های آخر ترم بود. از تلفن کارتی
خوابگاه به دوستانِ موجود در خوابگاه زنگ زدن و سرِ کار گذاشتن آنها بود.
نه فقط اینها نبود.
زندگی همان یک ماه رمضان بود که دوستانم ژتون یک ماهه خودشان را هدیه به فقرای جنوب شهر کردند و من اشک های
گرمم را هدیه این کرامت و صفا کردم.
زندگی سحرهای ماه رمضان بود. شب های احیا بود. نمازهای جماعت بود. دهه اول محرم بود. جشن میلاد بود. عزای
شهادت بود.
هر چه بود زندگی بود و شیرین بود؛ اما گذشت.
دانشگاهی دیگر
مشترک ۲۰۹۴۸۹، علوم تربیتی یزد
فرهنگ خوابگاهی، فرهنگ همدلی، صمیمیت، دوستی و محبت است. فرهنگ خوابگاهی یعنی اگر یکی از هم اتاقی هایت بیمار
شد، شب تا صبح برایش پرستار باشی. یعنی اگر در بحبوحه امتحانات پایان ترم اتاق کثیف بود، دور از چشم بقیه اتاق را
مرتب و تمیز کنی و انتظار تعریف و تمجید نداشته باشی. یعنی اگر هم اتاقی ات دچار مشکلی شده است که می توانی کمکش
کنی، از کمک کردن به او غافل نشوی و اگر نمی توانی با او همدردی و همراهی کنی.
دانشجو اگر قدر خود را بشناسد و جایگاه خویش را تشخیص دهد، خوابگاه را دانشگاهی دیگر می یابد که باید واحدهای
دوستی و همیاری را در آن پاس کند و چه تمرین زیبا و ملموسی است برای زندگی آینده، تجربه زندگی مستقل و دور از
خانواده. و ای کاش دانشجو به جای ناله و شکایت از کمبود امکانات خوابگاهی از این فرصت طلایی برای ساختن آینده اش
استفاده کند.
قانون های مخصوص خوابگاه
قدرت الله یوسف وند، زبان تربیت معلم شهید رجایی
اولش که وارد اتاقت می شی بچه ها همه خوابن (هروقت که بری شب یاروز) بعدش تا میای نگاه به اتاق بکنی که چه تغییراتی
کرده، دلت از روزگار سیاه می شه. علی که شلوارش رو همان جا پای آیینه درآورده. محسن که با موهای ژولیده خوابش برده
نزدیکه از تخت بیفته پایین و بدو می کنی که بگیریش تا نیفته. حمید هم که مثل همیشه پای رادیو با یه هدفون تو گوشش
خوابش برده.
حالا شانس منِ بدبختُ باش. نگاه به لیست می کنم، می بینم که نوبت منه که نظافت کنم. حالا چکار کنم خدا… اگر منم مثل بچه ها
بگیرم بخوابم و بی خیالش بشم، فایده نداره. حالا اینُ بی خیالش. جشن پتوی نیمه شب بچه ها رو چکار کنم. مجبورم که تنبلی
رو کنار بذارم و اتاق رو تمیز کنم. بعد از کلی سطل آشغال خالی کردن و جارو زدن و ظرف شستن، می آم که بخوابم. ولی چه
فایده. الان که ظهر شده و بچه ها
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 