پاورپوینت کامل ماه پیشانی ۴۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل ماه پیشانی ۴۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ماه پیشانی ۴۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل ماه پیشانی ۴۱ اسلاید در PowerPoint :
۱۶
صدایش تمام کوچه را برداشته است. دست هایش را مشت کرده، روی چشم هایش فشار می دهد. گریه اش هر لحظه بلندتر
می شود. جیغ می کشد؛ «مامان! من هم می یام». دهانش را تا آن جا که می توانسته است، باز کرده، دندان های افتاده اش دارند
حسابی نمایش می دهند و جاهای خالی شان مرا کلافه تر می کنند. پشت سرش ایستاده ام و برای این که از دستم در نرود،
کمرش را با هر دو دست گرفته ام.
مادر را می بینم که به سر کوچه رسیده است و باد، بال های چادرش را به بازی گرفته، با نگرانی و دوباره به پشت سر نگاه
می کند؛ می خواهد بلند حرف نزند؛ ولی صدایش در گلو می شکند و تبدیل به فریاد می شود؛ «نگذار دنبالم بیاد. ببرش خونه. به
بابا گفتم زود بیادش پیشتون». سر کوچه، آقاجان با عجله در مغازه را قفل می کند. از این جا چقدر کوچک به نظر می آید؛
درست به اندازه مداد گلی مریم. مادر به طرف ماشینی که آقاجان با عصایش نگه داشته است، می دود و هر دو سوار
می شوند. من از خم کوچه، تنها دود سیاه اگزوز را می بینم. گل های داوودی و گلایول گل فروشی آقاجان، از این فاصله،
پژمرده به نظر می آیند و از پشت شیشه در هرم دود اگزوز فرو می روند.
مریم دیگر فقط هق هق می کند. او را در آغوش می گیرم و بوسه ای آبدار به صورتش می چسبانم. همان طور که اشک هایش را
پاک می کنم، می گویم: «گریه نکن آبجی جون! اگه عزیز زود خوب بشه، مامان هم می یاد. عزیز که نمی تونه تنها بمونه؛ حالش
بده».
بریده بریده می گوید: «خب منم می خواستم برم. من عزیز رو می خوام. من مامانو می خوام» و دوباره صدای گریه اش اوج
می گیرد. آهی می کشم و همان طور که او را از زمین بلند می کنم، می گویم: «اون جا بیمارستانه. تو رو که راه نمی دن». دست ها
و پاهایش را تندتند تکان تکان می دهد و می خواهد که او را پایین بگذارم. در میان این تقلا، چادر از سرم می افتد؛ هول می شوم
و حراسم پرت می شود. دست هایم را از دور کمر مریم برمی دارم و او زمین می خورد. گریه اش از درد، به جیغ ممتد و
گوش خراشی تبدیل می شود. نگران می شوم که در این ساعت بعدازظهر، همسایه ها با صدایش بیرون بیایند. چادرم را سر
می کنم و با دست جلوی دهانش را می گیرم. صدایش خفه می شود. چشم هایش در میان اشک ها درشت شده، صورتش متورم
به نظر می آید. سعی می کند با انگشتان کوچکش دستم را از روی دهانش بردارد. قیافه اش خیلی خنده دار شده، ولی حال
خندیدن ندارم. اگر خودش صورتش را می دید، حتماً قهقهه می زد؛ از آن قهقهه هایی که وقتی آب قلیان عزیز توی تنگی که
عکس گل های سرخ رویش بود، قل می زد و صدا می داد، می زد. دست های مریم پایین می افتند. متعجب به من نگاه می کند؛ ولی
اشک هایش، به قول عزیز، آلوچه آلوچه، روی گونه هایش می ریزند. می فهمم که چرا ساکت شده است؛ حتماً لبخند نیمه کاره ام
و اشکی را که در چشمم غلت می خورد، دیده است. بدون هیچ حرفی، دستش را می گیرم و به طرف در خانه که باز مانده است،
به راه می افتیم… .
***
مریم با چشم های پف کرده و قرمز، روی تخت کنار حوض نشسته است. به پاهای آویزانش از تخت که همیشه خدا به چپ و
راست تکان می خورند، ایست می دهد و به چشم هایم خیره می شود.
– بابا بود؟
سبد گیلاس های سرخ و تازه را از روی پله های ایوان برمی دارم و کنار دستش می گذارم. خودم را از تخت بالا می کشم؛ طوری
که پاهایم به اندازه پاهای آویخته اش برسد. مثل او پاهایم را تکان می دهم و می روم توی فکر. این بار با تأکید بیشتری
می پرسد: «بابا بود»؟
لب هایم را با زبانم خیس می کنم و می گویم: «آره، گفت می ره پیش عزیز و آقاجون و مامان؛ بعد هم گفت که تو منو اذیت نکنی».
مریم دوباره خودش را به چپ و راست تکان می دهد و سریع تر، با بغض می گوید: «پس نمی یاد»؟ بی حوصله می گویم: «خب نه
دیگه، رفته بیمارستان و گفت شاید دیر بیان».
مریم بلند می شود و روی سکوی بلند کنار حوض می نشیند. دست هایش را در آب فر می کند و می پرسد: «عزیز چرا مریض
شده»؟
بلند می شوم و سبد گیلاس ها را جلویش می گیرم. می دانم که دوست دارد؛ اما آرام آن را پس می زند. سبد را کنارش می گذارم.
دست هایش را میان دست هایم گره می زنم و مثل عزیز، انگار که دارم برایش قصه می گویم، دست هایش را به گونه هایم نزدیک
می کنم و جلوی جثه کوچکش زانو می زنم.
– عزیز قلبش درد گرفته، حالش بد شده، دیروز بردنش بیمارستان که خوب بشه؛ خب مامان و بابا و آقاجون هم باید پیشش
باشند تا زودتر بیاد خونه. بابا هم گفت که خودش شب می یاد. حالا هم بیا برات قصه بگم و تو هم گیلاس بخور.
چهره اش از هم باز می شود؛ ولی دوباره اخم می کند و گره دست هایمان را باز می کند.
– چرا عزیز قلبش درد گرفته؟
باز هم از آن سؤال ها. ناامید می شوم. دست هایم شل می شوند و روی زانویم می افتند. مِن مِن می کنم و می گویم:
خب دیگه… یعنی مریض شده… و می پرانم: «بهش فشار اومده».
تعجب می کند.
– مگه رفته بود توی کدو؟
شاخ در می آورم؛
– کدو یعنی چه؟
– آخه خاله کدو قلقله زن هم به زور خودش رو توی کدو کرده بود. عزیز گفت که بهش فشار اومد؛ ولی اون چیزیش نشد؛ تازه
از کوه هم قل خورد و پایین رفت؛ پس چرا عزیز… .
باز هم قصه های عزیز.
– عزیز که توی کدو نرفته مریم جون؛ به خاطر یه چیز دیگه بوده.
– پس خب توی نارنج رفته شاید.
– وقتی شاید را می گوید، شانه هایش را بالا می اندازد. مثل عزیز، از اداهایش خنده ام می گیرد؛ ولی خنده ام را قورت می دهم و
لب هایم را جمع می کنم.
– نارنج دیگه چرا؟
– آخه عزیز گفت که دختر نارنج و ترنج هم توی نارنج بوده. بعد هم شاهزاده می یاد دنبالش و اون از نارنج می یاد بیرون و… .
دیگر خسته شده ام. لبم را گاز می گیرم و برای این که بیشتر نگوید و نپرسد، می گویم: «آره مریم! رفته بود توی نارنج».
دست هایش را توی سبد گیلاس ها می کند و آنها را به هم می ریزد و بعد ماجرا را برای خودش می بافد و غمگین زمزمه می کند:
«حتماً وقتی من رفتم خونه زهرا اینا، رفته توی نارنج. اون موقع من نبودم؛ ولی اگر بودم، درش می آوردم؛ مثل همون
شاهزاده…». انگار یاد چیزی می افتد و چشم هایش پر از سوءال می شود. می دانم چه می خواهد بگوید و برای این که از دستش
خلاص شوم و حساب گیلاس ها را برسم، تند می گویم: «اون موقع من مدرسه بودم. مامان هم وقتی دید عزیز رفته توی
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 