پاورپوینت کامل ورد سحری ; یادها و یادگارهایی از آیه الله نخودکی ۳۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل ورد سحری ; یادها و یادگارهایی از آیه الله نخودکی ۳۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ورد سحری ; یادها و یادگارهایی از آیه الله نخودکی ۳۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل ورد سحری ; یادها و یادگارهایی از آیه الله نخودکی ۳۰ اسلاید در PowerPoint :

۲۶

انسان چیست؟ این سؤالی است که وقتی ماجرای زندگی بعضی را مطالعه می کنی، تمام ذهنت را پر می کند. این گِل متعفن که
با «نفخت فیه من روحی»۱، مسجود ملائکه شد، حال هم می تواند با پیروی از هوای نفس و شیطان، خود را به رده های پایین تر
از چهار پا و به طرف گل متعفن بکشاند و هم ظرفیت این را دارد که از فرشتگان بالاتر رود. آیه الله نخودکی از این دسته
انسان هاست. او از کسانی است که سراسر زندگی شان نور است. ۸۰ سال عمر وی، «نورٌ علی نور» بود.۲ افراد زیادی در طول
تاریخ ۸۰ سال عمر را پشت سر گذاشته اند؛ اما تعداد معدودی به این رتبه رسیده اند. وی چنان از عمر – این مهلت بشر – برای
رسیدن به مطلوب بهره جست که انسان غرق تعجب و خجالت می شود. زندگی جریان دارد و روزها از پی هم می گذرند؛ هم
برای آنان که از نفس خود، اسبی راهوار، برای طی طریق یار ساخته اند و هم برای کسانی که عمرشان «چراگاه شیطان»۳ است
و خود چون اسبی رام، مطیع ابلیس هستند.

۱۴۷ سال پیش در نیمه ماه ذی القعده الحرام، کودکی به نام حسنعلی در یکی از محلات اصفهان به دنیا آمد. پدر وی، ملاعلی
اکبر، مردی زاهد و پرهیزگار و دارای روشی منحصر به فرد در زندگی بود. هر درآمدی که کسب می کرد، نیمی را برای
خانواده خود هزینه می کرد و بقیه را به سادات و فرزندان حضرت زهرا سلام الله علیها اختصاص می داد.

پدر، این یگانه فرزند خردسال خود را در هر سحرگاه – که خود به تهجد و عبادت می پرداخت – بیدار می کرد و او را با نماز،
دعا و راز و نیاز آشنا می ساخت. او از هفت سالگی فرزند را تحت تربیت و مراقبت انسان خودساخته و عارف بزرگوار، حاج
محمد صادق تخته فولادی قرار داد. این کودک، از همان زمان، به نماز، روزه، مستحبات، نوافل شب و عبادت می پرداخت و تا
۱۱ سالگی که این مرد بزرگ دار فانی را وداع گفت، تحت تربیت وی بود. شیخ حسنعلی از ۱۲ تا ۱۵ سالگی با وجود نداشتن
استاد، تمام روزها، جز روزهای حرام، روزه بود.۴ در ماه محرم، از روز اول تا نهم روزه می گرفت و به آب افطار می کرد و
عصر عاشورا، کمی تربت تناول می کرد و شب ها تا صبح به عبادت مشغول بود. او تا پایان عمر، دو ماه رجب و شعبان را به
رمضان وصل می کرد و ایام البیض۵ هر ماه را روزه می گرفت؛ شب ها تا صبح بیدار می ماند و آرام نداشت.

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ

از یمن دعای شب و ورد سحری بود

او علاوه بر تهذیب نفس، از اوایل جوانی به کسب دانش و تحصیل علوم مختلف مشغول بود. او خواندن، نوشتن و ادبیات عرب
را در اصفهان فرا گرفت و در همین شهر، نزد استادان بزرگ آن زمان به تحصیل فقه، اصول، منطق و فلسفه پرداخت. تفسیر
قرآن را از پسر مرحوم کاشفی آموخت و پس از آن، برای تکمیل تحصیلات خود به نجف رفت و از درس های سیدمحمد
فشارکی و سید مرتضی کشمیری استفاده می کرد.

برای این که با مقام معنوی وی آشنا شویم، به این حادثه که در ۲۴ سالگی او روی داد، توجه کنید:

جواهرات حاکم اصفهان، ظل السلطان مفقود شد. او عده زیادی از خدمت کاران را تحت شکنجه و آزار قرار داده تا اعتراف به
دزدی کنند. وزیر او در یک جلسه، نزد آقای نخودکی و یکی از عالمان، از این آزار و اذیت خبر داد. آقای نخودکی فرمود اگر
قول بدهد دزد را نخواهد من جای جواهرات را می گویم. و باید دست خط و امضا بدهد که دزد را نمی خواهد. بعد از امضا و
دست خط ظل السلطان، آقای نخودکی گفت: در خارج از شهر، در فلان نقطه، قنات متروکه ای است؛ در داخل چاه، زمین را حفر
کنید؛ جواهرات آن جاست. پس از یافتن جواهرات، وزیر نزد آیه الله نخودکی آمد و گفت: ظل السلطان، دزد را می خواهد. آقا
گفت: شما چطور تعهد خود را نادیده می گیرید. ظل السلطان گفت: من این حرف را نمی فهمم؛ من دزد را می خواهم. آقا گفت: من
اول شرط کردم و شما هم قبول کردید و کاری از من ساخته نیست.

ظل السلطان گفت: من دستور می دهم که تو را فلک نمایند تا اقرار کنی. کار که به این جا رسید، شیخ حسنعلی گفت: اگر قرار
است من مضروب شوم، تو برای این امر، بهتر هستی. بنابراین، به موکلین و نیروهای نامرئی که در اختیارش بود، امر کرد تا
او را به حیاط باغ حکومتی برده، بر پایه بستند و شروع به چوب زدن کردند و وقتی خدمت کاران هم جلو می رفتند، خود
مضروب می شدند و فرار می کردند. او نیم ساعت چوب خورد و بعد از این واقعه، او از اصفهان خارج شد و به مشهد مقدس
سفر کرد. در مشهد، علاوه بر درس و تحصیل، به تزکیه نفس و ریاضت های شرعی پرداخت.

پس از آن به اصفهان بازگشت و دوباره برای ادامه تحصیلات به نجف اشرف رفت و بعد برای تزکیه نفس به مشهد بازگشت
و در حجره ای از صحن عتیق، به امور معنوی مشغول شد. در این سفر،

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.